0%
شنبه ، ۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳

پرتال تخصصی تبیان مهدویت

تبیان مهدویت ، بزرگترین پایگاه اینترنتی مهدویت

میل یار

میل یار

غربت امام عصر علیه السلام

آقای من!
مولای غریب و تنهای من!
پدر مهربان اهل عالم!
می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند.
من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام.

.… از آنانی بگویم که خاطر شریف…

غربت امام عصر علیه السلام

آقای من!
مولای غریب و تنهای من!
پدر مهربان اهل عالم!
می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاری ساخته؛ غربتی که حتی برای برخی محبانت، غریب و ناشناخته است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند.
من از تصویر این غربت و غم ناتوان ام.

.… از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ (۱) از آنها که دستان پدرانه و مهربانت را خون ریز معرفی می کنند؟ از آنها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از آنها که تو را به دور دست ها تبعیدمی کنند؟ از آنها که تو را دست نیافتنی جلوه می دهند؟ از آنها که به نام تو مردم را به دکه های خویش فرا می خوانند؟

… از خود آغاز می کنم که اگر هر کس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد. می خواهم به سوی تو برگردم. یقین دارم بر گذشته های پر از غفلتم کریمانه چشم می پوشی؛ می دانم توبه ام را قبول می کنی و با آغوش باز مرا می پذیری؛ می دانم در همان لحظه ها، روزها و سال های غفلت هم، برایم دعا می کردی. من از تو گریزان بودم؛ اما تو هم چون پدری مهربان، دورادور مرا زیرا نظر داشتی … العفو … العفو!


غربت خانگی

غربت و تنهایی اقسامی دارد و هر یک را درجاتی از رنج به دنبال است؛ گاهی انسان از شهر و دیار خود بیرون می رود به میان جمعی که با آنان آشنایی ندارد ، این تنهایی او را آزار می دهد؛ اما همین حالت اگر در شهر و محل سکونت برای او پیش بیاید، رنجش دو چندان است؛ چرا که انتظار آن است انسان در شهر خود آشنایانی داشته باشد تا دلتنگ نشود و به رنج اندر نیفتد. هر چه این دایره تنگ تر گردد، بار غربت سنگین تر و غم آن جانکاهتر می شود. اوج این رنج آن جاست که انسان در میان همسر و فرزندان خود بعنی در خانه خویش دچار تنهایی شود که این بسیار محنت زاست. فرد تامین معاش اعضای خانواده اش را عهده دار باشد و در انجام این امر به جد بکوشد، اما آنان نه تنها از در سپاس و تشکر از او بر نیایند، بلکه اساسا وی را تحویل نگرفته و محلی از اعراب برای وی قائل نباشند. سهل است که اصلا فراموش کنند که آب و نان ایشان را چه کسی تأمین می کند و با بی خبری بخورند و بیاشامند و برخیزند و به کنجی خزند.

من این حالت را “غربت خانگی” نام نهاده ام و اول بار که دوستی از همکارانم را در چنین بلیه ای دیدم و به حالش رقت آوردم و بر این امر خطیر متنبه شدم.

نیمه شبی بر آستانه صبح در اندیشه این غریب بودم و خدای را بر نعمات فراوانی که ارزانی ام داشته بود سپاس میگفتم. به ناگاه به یادم آمد از بزرگ مردی الهی که او نیز در میان ما به غربت خانگی سختی دچار امده است که بار سنگین آن، قامت را خم نموده و بر دوش بسی گران می آید. کمی بیشتر اندیشیدم .گفتم: آن تنهایی کجا و این غربت کجا! دیدم این عزیز نه در میان دشمنان که در جمع دوستان، غریب و تنها افتاده است .

« عزیز علیّ ان ابکیک و یحذلک الوری .»
« سخت است بر من که در غم دوری تو اشک از گونه فرو ریزم و دیگر مردم تو را وا نهانیده باشند .»

یادم آمد از دو لقب او که در روایات آمده و حضرتش را « طرید » و « شرید » نام نهاده اند. آری او از میان مردم رانده شد و راهی عرصه های هجر و فراق شد و به دامن غربت و تنهایی افتاد.

مردم غافل، ولی نعمت خود را از یاد بردند. چه بسیار که بر کنار سفره پر نعمت او نشستند و گفتند و خوردند و برخاستند اما حتی یک بار هم نامی از او نبردند و یاد خیری از او نکردند. همین جا به یاد آن شیوه مرضیه استادم ـ که خدایش بیامرزد ـ افتادم که در دعای سفره همیشه نخستین و اساسی ترین در خواستهای خود را به او اختصاص می داد و هر چند که در دنباله، دعاهایی دیگر نیز می نمود، ولی یاد آور می شد که عمده، همان چند دعاست که برای حضرت می نماییم، باشد که موجب توجه بیشتر مردم به ایشان گردد.

یک بار در شهری دورافتاده بر کناره کویر مردمی که به هدایت او مهتدی شده و در کار گسترش نام و یاد مولایشان افتاده بودند، از او خواستند تا شعاری را برای حک بر روی ظروف پذیرایی مورد استفاده در جلسات دینی به ویژه دعای ندبه پیشنهاد نماید. بلافاصله فرمود: بنویسید: « بیمنه رزق الوری » تا هر کسی که در کنار این سفره می نشید و بهره مند می شود، دریابد که خود که هستی ریزه خوار خوان نعمت اوست؛ چه بخواهد و چه نخواهد، چه بداند و چه نداند. او خورشید آسا بر جای جای جهان می تابد و همگان از پرتوش بهره می گیرند؛ خواه مهر وجودش را باور داشته باشند و یا غافلانه چشم از او بربندند. آری « بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء » که آسمان و زمین هم وامدار اوست.


در ورای قرون، چون کوهی استوار از صبر، بر اسبی راهوار از عزم می آید …

در دستان آسمانیش برای نامردمان شمشیر می خروشد، و برای هدایت مردمان قرآن می درخشد؛ می آید چون شهابی درخشان در تیره ترین شب بشریت،
می آید چون قامت بلند راستی در جنگل هراس انگیز ناراستیها … عمامه ی محمد صلی الله علیه وآله وسلم بر سر ، پیراهن محمد صلی الله علیه وآله وسلم در بر، پای افراز محمد صلی الله علیه وآله وسلم بر پا، قرآن محمد صلی الله علیه وآله وسلم در سینه، و شمشیر علی علیه السلام در دست، با مهر زهرا سلام الله علیها، و صبر حسن علیه السلام ،و شجاعت حسین علیه السلام ،و عبادت سجاد علیه السلام ،و علم باقر علیه السلام ،و صدق صادق علیه السلام ،و بردباری کاظم علیه السلام ،و رضای رضا علیه السلام ،و جود جواد علیه السلام ،و هدایت هادی علیه السلام ،و هیبت عسکری علیه السلام می آید…

سراپا نماد نبوت و ولایت است، تمام پیامبران را در خویش دارد؛ چون آدم آدمیتی نو را بنیاد می نهد، چون نوح با کوله بار صدها سال درد و ستمکشی بر پشت، خدا را بر کافران می خواند. چون ابراهیم ندای توحید در می دهد و بتها را سرنگون می کند، چون موسی بر فرعونیان ستمگر می شورد، چون عیسی انسانیت مرده را زنده می سازد، و چونان محمد صلی الله علیه وآله وسلم صلای فلاح عالمیان بر می دارد …

آیینه پرستش حق ازلی است آنگاه که به نماز می ایستد، و طنین وحی پیامبران در گفتار او چون به موعظه می نشیند؛ فریادش قرون را در نوردد و شمشیر خشمش فرعونیان را برای ابد در هرم نابودی دفن می کند.
قیامش که همسنگ قیامت است قیامت دنیا را برمی انگیزد، و ظهورش که مظهر دیانت است دین را بر جهان حکمفرما می سازد؛ دستانش که شاخه های پر بار درخت امامت است زمین را به آسمان پیوند می زند، و گفتارش که قرین وحی خداست فرشتگان را به همسایگی انسان می خواند…
چون بر می خیزد ضلالت به خاک می افتد، و چون سر بر می دارد هدایت قیام می کند؛ قیامش مسلخ تباهی هاست، و نامش مرگ نامردمی ها؛ آغازش پایان جباران است، و دوامش استمرار صلاح درستکاران، غیبتش شب یلدای مشتاقان ستمدیده اوست، و ظهورش صبح راستین محبان به جان رسیده او…

سیطره حکومت الله را باذن الله بر جهان تثبیت می کند، و ژرفای معنای ناشناخته ی خلافت انسان را بر جهانیان آشکار می سازد؛ وجودش آیت بزرگ خداست، و غیبتش تفسیر غیب، و ظهورش مبشر معاد، و قیامش تفسیر تعهد و جهاد، و کلامش تاویل قرآن، و نگاهش تموج دریای مهر پیامبران بر گمشدگان… و سرانجام اوست که کاروان دین را به سرمنزل مقصود می رساند، و بر رسالت پیامبران و زحمات آنان وصول و حصول می بخشد…


قیام مهدی

بنا بر گفتار و اخبار معصومین- علیهم السلام -مهدی -علیه السلام- پس از غیبتی طولانی به فرمان خداوند در مکه در کنار کعبه میان رکن و مقام ظهور خواهد فرمود. پرچم، شمشیر، عمامه و پیراهن پیامبر با اوست . به وسیله فرشتگان یاری خواهد شد .
یاران ویژه اش سیصد و سیزده نفر هستند که در مکه با او پیمان خواهند بست. ندایی آسمانی ظهورش را به تمام جهانیان اعلام خواهد نمود. از آنجا به عراق و کوفه خواهد رفت.
کوفه مرکز حکومت او و پایتخت جهان خواهد شد.محل برگزاری نماز آن حضرت مسجد سهله خواهد بود، در حالی که آن را به حدی وسعت خواهند داد که هزار در ورودی خواهد داشت.

امام زمان دشمنان خدا را ریشه کن خواهد کرد. حق هر کس را به او بازمی گرداند. انتقام دوستان خدا را خواهد گرفت. تمام جهان را فتح خواهد نمود. بر اساس قرآن کریم و سنت پیامبر رفتار خواهد کرد. تورات و انجیل حقیقی را از غاری در ترکیه بیرون خواهد آورد. خوراک او ساده و لباسش خشن خواهد بود.
مردم هر لحظه که بخواهد می توانند او را در خانه اش در کوفه مشاهده نمایند. او با یارانش در هرکجا باشند سخن خواهد گفت و آن ها در جای خود او را خواهند دید و سخنش را خواهند شنید.
عقل مردمان در زمان او کامل خواهد شد. او خونی را به ناحق نخواهد ریخت و خفته ای را بیدار نخواهد کرد. علوم در زمان او کامل خواهد شد. در زمان حکومت او دیگر گرسنه و برهنه و نادان و منافق و ستمگری باقی نخواهد ماند.
عدالت و امنیت را از هر جهت در تمام نقاط جهان برقرار خواهد ساخت. زمین برکات خود را برای او آشکار خواهد نمود. بیت المال سرشار از اموال خواهد شد. ولی هیچ کس نیازی به دریافت آن نخواهد داشت.به بهره کشی انسان از انسان پایان خواهد داد.
کینه ها را از دل ها پاک خواهد کرد. محبت و دوستی را در دلها زنده خواهد نمود. شرایط در روزگار آن حضرت آن گونه می شود که مردم آرزو می کنند ای کاش آن ها یی که از دنیا رفته اند، بودند و دنیای زیبای او را مشاهده می کردند…
بار الها ظهورش را نزدیک و آسان گردان. هر که او را یاری می دهد، یاری فرما و هر که او را خوار می گرداند، خوار ساز!


از پنجره دلم كه قابي شكسته دارد صدايت مي زنم
نسيم نام تو بر لبهايم مي وزد
خيال سبزت هميشه با من است
تو اين جايي، در قاب پنجره هايي كه رو به باغ خدا باز است
دستهايت طراوت و سبزي را تكرار مي كند
از نگاهت ستاره و مهتاب مي چكد
خورشيد ذره‌اي از مهرباني توست
اگر ابر مي بارد
اگر گل مي رويد
پرنده اگر مي خواند
چشمه اگر مي جوشد
رود اگر مي خروشد
براي توست
زيرا تو آن روياي صادقانه‌اي كه ظهورت مرهم تمام زخمهاست
تو آن قدر زلال و پاكي كه از غبار پنجره ها دلت مي گيرد
شايد پيش از آمدنت باران ببارد و آسمان، تمام كوچه‌ها و خانه‌ها را بشويد
اي سبز
اي بهار
اي نور
اي اميد
دستهاي مهربانت را كه از نوازش لبريز است
و نگاه روشنت را كه آئينه صداقت است
دوست مي دارم
بگو چشمهاي ما كجا مهرباني نگاه تو را مي نوشد
و دلهاي ما كي با ظهور تو آرام مي گيرد



تاریک ترین لحظه هاتاریک ترین لحظات شب قبل از طلوع فجر است.

تاریک ترین را بگذرانید، چشم ها را به روی بادِ سردِ شب، ببندید، تا نسیمِ خنکِ صبح، طلوعِ خورشید را برایتان به ارمغان آورد.
سپیده می زند. سحر می دمد و آفتاب، از میانِ لایه هایِ عمیقِ شب، خواهد گذشت و دستِ ناتوانِ امید را با دست های گرمش، توان خواهد بخشید.
پیکر فرسوده ی استقامت، دوباره می ایستد و کمان خمیده ی صبر، راست خواهد شد.
ظفر نزدیک است! صبر پیشه کنید! استقامت ورزید که انتظار جامه ی سعادت به بر خواهد کرد! (۱)
چونان محمد صلی الله علیه و آله

مهدی چون جد خویش محمد صلی الله علیه وآله که در ظلمات ِجاهلیت قیام کرد، در دلِ فسادها و تباهی ها و ظلمتهای آخرالزمان قیام می کند. این پیشوای محمدی و دادگستر علوی و مصلح طالبی و شورشگر فاطمی و انقلابی حسینی و مربّی جعفری و امام موسوی و قائد رضوی و حجّت عسکری، با عصای موسی و انگشتری سلیمان پدیدار می گردد.

او به روز عاشورا خروج می کند؛ در حالی که پرچم پیامبر را در دست دارد و زره پیامبر به تن و عمامه ی پیامبر را بر سر، شمشیر پیامبر را در دست…۳۱۳ تن یاران خاص او – به شمار یاران پیامبر در جنگ بدر- گرداگرد او جای دارند، آنان که حاکمان زمانند و وارثان زمین.

هم چنین مؤمنان نیرو مند و جوانان سلحشور شیعه، درخدمت اویند. و زمان چنان از شادی سرشار می گردد که مردگان در عالم ارواح، به شادمانی می پردازند و از خرمی، به وجد می آیند
و بدین سان او- با اسم خدا- آشکار می شود و همه سوی جهان را از عدل و داد و روشنایی و برهان و نجات و ایمان، سرشار سازد.” (۲)
…چون مهدی به در آید،

به مسجد الحرام رود، و رو به کعبه و پشت به مقام ابراهیم بایستد . دو رکعت نماز گزارد، آنگاه فریاد برآورد:
“ای مردم! منم یادگار آدم، و یادگار نوح، ، و یادگار ابراهیم، و یادگار اسماعیل،… و یادگار موسی و عیسی و محمد… ، منم یادگار پیامبران…منم وارث آدم و گزیده ی نوح و خلاصه ی محمد. منم صاحب قرآن و زنده کننده ی سنت…
ای توده ی خلایق، ای مردم عالم!
هر کس می خواهد آدم و شیث را ببیند، منم آدم و منم شیث…
هر کس می خواهد نوح و فرزندش سام را ببیند، منم نوح منم و منم سام…

هر کس می خواهد ابراهیم و اسماعیل را ببیند، منم ابراهیم و منم اسماعیل…

هر کس می خواهد موسی و یوشع را ببیند، منم موسی و منم یوشع…

هر کس می خواهد عیسی و شمعون را ببیند، منم عیسی و منم شمعون…

هر کس می خواهد محمد و علی را ببیند، منم محمد و منم علی…

هر کس می خواهد حسن و حسین را ببیند منم حسن و منم حسین…

هر کس می خواهد امامن دیگر را ببیند منم امامان دیگر…

فریاد مرا پاسخ گویید، من شما را از همه چیز آگاه می کنم ، آن چه نمی دانید و آن چه می دانید …هرکس کتاب های آسمانی را می شناسد گوش فرا دهد…”
آنگاه مهدی به خواندن کتاب های آسمانی می پردازد و صحیفه ی آدم علیه السلام و شیث علیه السلام و نوح علیه السلام و ابراهیم علیه السلام را می خواند و هم تورات و انجیل و زبور را…و سپس قرآن کریم را…” (۳)

چند حدیث
اگر شما می دانستید که زندگی شما در میان دشمنان، و شکیبایی شما بر آزار آن ها چه فضیلتی برای شما دارد، دیده هایتان روشن می شد. (۴)

نا گزیر باید مردمان امتحان شوند و از یکدیگر غربال شده جدا شوند. این امر هنگامی فرا می رسد که کابوس یأس و نومیدی همه جا را فرا گرفته باشد. (۵)

منتظر فرج باشید و از روح خدا ناامید نشوید؛ که محبوب ترین اعمال در نزد خدای تبارک و تعالی، انتظار فرج است. کسی که منتظر فرج باشد، مانند کسی است که در راه خدا به خون خود آغشته شود.

دعا کنیم:
بار الها! بیعت او را خروج از غم و اندوه قرار ده و به وسیله ی او، امت را از پراکندگی رهانیده، به اتحاد و یک پارچگی برسان! (۶)

____________________________________________________
۱- در انتظار زینب صدر
۲- خورشید مغرب/۳۴۲
۳- خورشید مغرب/۳۴۱-۳۴۲
۴- روزگار رها یی/ح۳۵۹
۵- روزگار رها یی/ح۴۰۶
۶-روزگار رهایی/۵۵۴



گر بيايی کوير خسته ی شب
گلشن مهر و نور می گردد
گر بيايی به زير پای طلوع
چاه راه عبور می گردد
گر بيايی ستارگان سحر
در نگاه تو رنگ می بازند
گر بيايی کبوتران اميد
لانه هارا دوباره می سازند
آه اکنون بيا و باور کن
که شب از رنگ روز می ترسد
در دل هر سپيده می بينم
دل شامی سياه می لرزد
من در اين غار، خسته و دلتنگ
انتظار تو را ستاره کنم
در شب وحشت آفرين و سياه
لحظه های تو را شماره کنم
من ز شوق و شعف شوم لبريز
تو چو لبخند ماه رؤيايی
با مژه، می دَوَم به پا بوست
که تو از راه دور می آيی
آری ای مهرِ مهربانِ اميد
مشعلِ دل فروزِ زيبايی
روحِ شعر و ستاره و دريا
کعبه ی قلب های شيدايی
تو بيا تا ز پرتو رويت
شب تاريک ما سحر گردد
ور نه ای مهر مهربان مهدی
بی تو هر لحظه تيره تر گردد
آه ای اشـياق بی پایان
تو بيا تا که عشق جان گيرد
زير زنجير آهنين شکيب
دست لرزان ما توان گيرد


امام زمان علیه السلام بهار دلها

فصل بهار، به فرمان اجتناب ناپذیر الهی در نظام آفرینش طبیعت مرده را حیات می بخـــشد و گل ها و گیــاهان را زنده می سازد.
آیا برای دلهای مرده ی انسان ها هم بهاری هست که آنها را زندگی بخشد و از حیات معنوی بهره مند گرداند؟
آیا برای جان های افسرده ی بشر هم بهاری هست که آنها را نشاط دهد و از خرمی و شادابی برخوردار سازد؟
آیا برای قلب های پژمرده ی آدمیان هم بهاری هست که آن ها را طراوت بخشد و از سر چشمه ی آب حیات ابدی سیراب نماید؟

همان گونه که در جهان تکوین بهار می رسد و طبیعت خاموش ومرده را زنده می کند، در نظام تشریع نیز بهاری وجود دارد که دل های خران دیده را پرشکوفه می گرداند و مردم جان مرده و پژمرده را روح می بخشد.
این بهار حیات آفرین قلب ها، قلب عالم امکان حضرت مهدی امام زمان علیه السلام است، چنان که در زیارتش می خوانیم:
السلام علی ربیع الانام و نضره الایام
سلام بر بهار جهانیان و خرمی بخش روزگاران
آیا می خواهیم از این بهار طراوت آفرین و روح افزای الهی فیض ببریم و گل های رنگ پریده و پژمرده ی دلهایمان را با صفا و سرشار از حیات و شادابی نماییم؟
پس با او ارتباط معنوی پیدا کنیم و اندیشه و قلب حود را با آن کانون رحمت خداوندی و درگاه مهر ایزدی پیوند دهیم.
(برگرفته از کتاب امام زمان علیه السلام بهار دلها تالیف سید جمال الدین حجازی


آیا شود که مهر

روزی به شامِ تیره ی ما راهبر شود؟
آیا شود که چرخ
این جامِ شوکرانِ بلا افکند به خاک؟
آیا شود که باز
از بعدِ سال ها
خورشید سر زند؟

از بوته هایِ خار، بروید شکوفه ها
نوشد کویرِتشنه
مِی از جامِ ژاله ها
خندد به رویِ باغ
بشکفته لاله ها
تا دیده هایِ کورِ من و ما و او شود
بینا به رویِ ماه
روشن نموده راه
بیند جهانِ منتظر از دور می رسد
                                       مهدیِ دین پناه

ای راهبر بیا که همه سخت گم شدیم
حیران و ناشناس
با هم غریبه ایم
آه ای طلوعِ صبح
شد شامِ انتظار، چو بالایِ تو بلند
آه ای فروغِ مهر
بی مهریِ زمانه، ز اندازه شد برون
هر جا به سینه بود دلی
گشت غرق خون
بیداد و ظلم و جور
قرین گشت با جنون…
ای دادرس بیا که جهان سخت درهم است
از شش جهت فشار و غم و درد و ماتم است
آه ای طلوعِ فجر
جان ها به لب رسید
از وحشتِ سیاهیِ شب ها یِ انتظار
آیا شود که دیده یِ بیمارِِ بی شکیب
بیند که صبح سر زد و خورشید بردمید
آمد ز گَردِ راه
به درد آشنا طبیب
با چهره ای سپید تر از صبحِ آرزو
گوید به سر رسید
تباهی و ظلم و یأس
خیزید، هان!
که گشت زمانِ امید و عید


«وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا …»(۱)
و هر کس که در آسمانهاو زمین است، از سر اشتیاق یا کراهت، تسلیم فرمان او خواهد بود.

بشارت به ظهور امام مهدی علیه السلام در تمامی کتب آسمانی قبلآمده است. همه انبیا و اولیا، انتظار آن روز را می کشیده اند؛ ولی غیبت آن امام همام تا کی ادامه می یابد و خدای بزرگ چه هنگام به آن عزیز اذن ظهور خواهد داد، هیچ کس جز خدا نمی داند. (۲) به همین جهت، هر کسی برای ظهور آن حضزت وقت معینی را اعلام کند، دروغ می گوید. امام مهدی علیه السلام در توقیعی فرموده است:
اما ظهور الفرج فانه الی الله؛ و کذب الوقاتون. (۳)
امر ظهور به دست خداست و آنان که برای ظهور وقت معین می کنند، دروغ می گویند.
دوران غیبت امام زمان علیه السلام عصر مشکلات شیعه است. پایان یافتن این دوران و فرا رسیدن زمان ظهور، با دعا و تقاضای مردم در ارتباط است. خدای متعال با دعا و ضجه و ناله یبنی اسرائیل، از چهار صد سال عذاب آنان، صدو هفتاد سال باقی مانده را بخشید و با نبوت حضرت موسی، آنان را از شر فرعون نجات داد. از این رو امام صادق علیه السلام برای تعجیل ظهور، مسلمانها را به دعا و ناله به درگاه خدا، همانند بنی اسرائیل، توصیه می فرماید. (۴)
امام زمان علیه السلام از کنار خانه کعبه، در محل حجر الاسود (۵)، ظهور خواهد کرد؛ در حالی که سیصد و سیزده یار آن حضرت در آن جا حاضرند جبرئیل امین در لحظه ی ظهور، بر بام خانه ی کعبه می رود و با فریادی که همه ی مردم دنیا آن را می شنوند و مفهومش را می فهمند، ظهور آن حضرت را اعلام می کند (صیحه ی آسمانی) مومنان برگزیده از هر گوشه یعالم به بیعت و یاری او می شتابند. حضرت عیسی علیه السلام از آسمان فرود می آید و با آن حضرت بیعت کرده، در سپاه ایشان قرار می گیرد و در نماز به آن حضرت اقتدا می کند (۶) عده ای از مومنان که مشتاق یاری حضرتش بوده اندو در گذشته  اند، زنده می شوند و به یاری امام خویش می شتابند. آن هنگام که شماره یاوران آن حضرت به ده هزار نفر برسد، قیام می کند (۷) و پس از فتح مکه به مدینه می رود. از آن جا به کوفه تشریف می برد و در آن جا استقرار می یابد و آن شهر را پایتخت حکومت جهانی خویش قرار می دهد  (۸) و از همان جا لشگر خویش را به سراسر جهان می فرستد.
در این جنگها، علاوه بر یارانی که روز به روز بر تعدادشان افزوده می شود، فرشتگان و عوامل طبیعت نیز به فرمان آن حضرت هستند. (۹) ترس و رعب شدیدی همه ارکان سپاه دشمن را فراگرفته، مانع آنها از هر اقدامی می شود. (۱۰)
از ویژگیهای لشگر امام زمان علیه السلام آن است که در هیچ جبه ای شکست نمی خورد و همواره پیروز و سرافراز است؛ زیرا اکثر مردم در برابر لشگر آن حضرت تسلیم می شوند و با دیدن:
ـ معجزات و نشانه های الاهی؛
ـ منطق و کلام دلربا؛
ـ اخلاق و انسانیت و معنویت او و یارانش؛
دیگر جایی برای انکار نمی ماند. اندک مقاومتی هم که از سوی بعضی مخالفان اسلام، چون یهود و برخی مخالفان متعصب اهل بیت علیهم السلام انجام گیرد؛ درهم شکسته می شود و شرق و غرب عالم در مدت هشت ماه فتح می شود.
امام مهدی علیه السلام در آن نبردها، با ستمگران و سرکشان درگیر می شود و حق ستم دیدگان را از آن ها می ستاند. کفار و مشرکان ـ اگر بر کفر خویش پافشاری کنند ـ کشته و دشمنان اهل بیت علیهم السلام سرکوب می شوند و مفسدان و منحرفان و شیاطین به جزای خویش می رسند. گردنکشان و سرکشان و منکران به قتل می رسند و سرتاسر زمین، در سایه ی فرهنگ الاهی تشیع، به رهبری امام زمان علیه السلام قرار می گیرد.
خداوند بزرگ، تحقق آن دوران را زودتر و آسان تر گرداند.

بر گرفته از کتاب: آفتاب زندگانی نوشته آقای دکتر محمد هادی قندهاری

__________________________
۱- آل عمران:۸۳
۲- ظهور آن حضرت از نظر نامعلوم بودن وقت آن، شبیه به قیامت است. رک. تفسیر نورالثقلین، جلد دوم، ذیل اعراف:۱۸۷
۳- کمال الدین:۴۸۴، ح ۴٫
۴- تفسیر عیاشی۲: ۱۵۴٫ ح ۴۹٫
۵-  بحارالانوار ۵۲: ۳۰۷، ح ۸۱٫
۶- منتخب الاثر فصل ۷، باب ۸
۷- کمال الدینک ۳۷۸، ح ۲
۸- کامل الزیارت:۳۰ ح ۱۱
۹- بحارالانوار۵۲: ۳۱۲ ح ۵
۱۰- بحارالانوار۵۲: ۳۵۶ ح ۱۱۹


از وقتی که مسجد النبی ساخته شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در موقع ایراد خطبه و سخنرانی (مخصوصا روزهای جمعه) برای مسلمانان، بر تنه‌ی درخت خرمایی که در صحن مسجد باقی مانده بود تکیه می دادند؛ منتها وقتی جمعیت زیاد شد، اصحاب پیشنهاد کردند که منبری برای رسول خدا صلی الله علیه و آله ساخته شود تا همگان، به آسانی بتوانند پیشوای مهربان خود را ببینند. پیامبر صلی الله علیه و اله نیز اجازه فرمودند؛ منبری از چوب با دو پله و یک عرشه ساخته شد.
اولین جمعه‌ای که پیش آمد، رسول اکرم صلی الله علیه و آله جمعیت را شکافتند و با پشت سر گذاشتن آن ستون نخل، به طرف منبر ره‌سپار شدند، همین که بر عرشه‌ی منبر قرار گرفتند، یک باره جمعیت نیز به گریه و ناله برخاست. رسول خدا صلی الله علیه و آله از منبر به زیر آمدند؛ ستون را در بغل گرفتند و دست مبارک را برآن کشیدند و فرمودند: «آرام باش!» سپس به طرف منبر برگشته به مردم فرمودند:
«ای مردم! این چوب خشک نسبت یه رسول خدا اظهار علاقه و اشتیاق می کند و از دوری وی محزون می گردد؛ ولی برخی از مردمان باکشان نیست که به من نزدیک شوند یا از من دور گردند! اگر من او را در بغل نگرفته و برآن دست نکشیده بودم، تا روز قیامت از ناله خاموش نمی شد»
آری، درختی خشک لحظه‌ای از پیامبر صلی الله علیه و آله دور شد و صدا به ناله بلند کرد؛ با این که آن حضرت را می دید. ما را چه شده است که امام زمان خویش را نمی بینیم و از او دوریم؛ اما به زندگی عادی خویش سرگرم‌ایم؟ به یاد همه کس و همه چیز هستیم؛ جز امام زمانمان!


… اشتباه بزرگی که صورت گرفته این است که اختلاط زبان فارسی و عربی برخی از واژه‌ها را به صورتی درآورده که ما از حقیقتش وامانده‌ایم. وقتی گفته می‌شود: حضور، ضد آن غیبت است؛ مانند حضور و غیاب شاگردان در کلاس. راجع به امام زمان هم تصورمان از غیبت ایشان بدین گونه است؛ چون این کلمه در فارسی این گونه به کار رفته است. حال اگر به این معنی در نظر بگیریم که غیبت در مقابل حضور است، مثل شاگردی است که سرکلاس نیست و دیگر تکلیفی ندارد و حداکثر آماده می‌شودکه بعدها او را تنبیه هم بکنند؛ اما در مورد امام زمان علیه السلام گفته می‌شود:
«بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء»۱
به وجود امام زمان علیه السلام روزی می خورند و از مواهب دنیا بهره‌مند می شوند.

پس امام غایب یعنی چه؟ ما غافلیم که غیبت در عربی در مقابل ظهور است و در برابر حضور نیست؛ یعنی پنهانی، در مقابل آشکاری است. اگر این اعتقاد را داشتیم، می‌فهمیم که امام زمان علیه السلام عین الله الناظره است. همه جا حاضر است و ما را زیر پوشش دید نافذ خود دارد.
اگر احساس کنیم که در محضر این امام هستیم، آیا به خود اجازه‌ی حریم شکنی در پیشگاه خدای متعال می دهیم که به گناه روی آوریم؟غفلت ما از آن‌روست که تلقی صحیحی از حضور جامع الاطراف آن بزرگوار نداریم.
برداشتی از کتاب چشم انداز…
۱- مفاتیح الجنان، دعای عدیله.


… برخیز… برخیز! آری یوسف را آوردند. درنگ جایز نیست.
برمی خیزی. در اتاق کوچک و تاریک خود جستجو می کنی؛ امّا نه، هیچ چیز در بساط نداری… هیچ چیز. به کنج اتاق خیره می شوی. آری، آن جا را نگاه کن… روی آن پاره حصیر به هم پیچیده، تنها کلافی نخ، بی فایده افتاده است و دیگر هیچ…
لحظه‎ای قامت خمیده و رنجورت را به دیوار کهن سال پشتِ سر استوار می کنی؛ به فکر فرو می‏‏‎روی: ای کاش تو نیز از اشراف شهر بودی!
کلاف نخ را بر می‎داری؛ از اتاق بیرون می‎روی… وه! چه غوغایی است… مرد و زن، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، همه و همه به سوی بازار می‎دوند… دیگر مجالی برای صبر نیست.
از هر سوی، اندیشه‎ای هراس آمیز بر دلت نِشْتَر می‎زند: ای کاش تو نیز از اشراف شهر بودی! دل خوش می‎داری… یوسف به تو نیز خواهد نگریست؛ گرچه…
قدم‎های کوچک و سنگین خود را برمی‎داری؛ یارای رفتن نیست.
هیاهویی است. گویا هنوز یوسف را از کجاوه‎ی غیبت بیرون نیاورده‎اند، چه قیل و قالی است!
هر کسی با تحفه‎ای برای خریداریش در دست، ایستاده است…
یکی زندگی‎اش را… یکی فرزندانش را… دیگری جانش را!
آه که چه‎قدر ما تهی‎دست‎ایم! آخر نگاه کن، نگاه کن… می‎نگری. چشمانت خیره می‎شود. زبانت می‎خشکد. خدایا! چه کسانی به انتظارِ آمدنش نشسته‎اند و کمر شکسته‎اند!
جعفربن‎محمد صلوات الله علیه پای برهنه روی خاک زانو زده است… وای بر ما!… خدایا! چه می‎گوید؟! گوش جان به کلامش می‎سپاری:
«مولای من! غیبت تو خواب از دیدگانم دور ساخته و زمین را بر من تنگ گردانیده و آسایش دل را از من ربوده است. آقای من! پنهانیِ تو درد و رنج مرا به سختی‎های اندوه‎زای روزگار پیوسته و از دست رفتن یاران امکان گرد هم‎آمدن و برانگیختن را از میان برده است.
هنوز از یاد یک بلا و سختی دوران غیبت اشک دیدگانم نخشکیده و سوز و ناله‎ی دل، آرام نشده که رنج و شکنج شدیدتر و دردناک‎تری در برابر دیدگانم آشکار و نمایان می‎شود.»
بنگر موسی‎بن‎جعفر علیه السلام را … می‎نگری. می‎شنوی چگونه ناله‎ی هُجر سر می‎دهد:
«اَللّهْمَّ عَجِّلْ فَرَجَهْ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَّهْ.»
بنگر علی‎بن‎موسی را. درود خدا براو باد! می‎نگری. ببین کاسه‎ی خونین چشمانش را.
این جا جولانگاه پهلو شکستگانِ حریم ولایت است.
بازگرد… دیگر جایی برای تو نیست.
بهای یوسف اشک‎های به خون شسته‎ی زهراست؛ سرهای بی‎تن عاشوراست؛ چهارده سال به کنج زندان نشستن امام صابران است…
با این همه، دل خوش می‎داری؛
شاید تو نیز از خریدارانش به حساب آیی!
آرزو می کردیم در خیل مشتاقان یوسف فاطمه درآییم. محفلی کوچک آراستیم. بر قدوم به صف نشستگان گل نثار کردیم. بر تارَک مجلس آذین بستیم… باشد که در خیل خریداران آن مهربان به پرده نشسته به حساب آییم.



یکی از دوستان جوان در جلسه ی مذاکرات ازدواج با همسر آینده، از جمله شروط خود، چنین مطرح کرده بود: من “منتظر ظهور“ام این یعنی اگر فردا ندای آسمانی ولی خدا به گوش برسد و آن حضرت یاران خویش را طلب کنند، من خواهم رفت. این یعنی که انتظار فرج با خون فرد عجین شده است که این قدر قضیه را جدی می بیند. کمتر کسی از ما با موضوع بدین نحو برخورد می کند و این ترصّد و آمادگی همه جانبه را نشان می دهد. اگر آن ترصّد را داشته باشیم، می شویم همان یاران وفادری که امام حسن علیه السلام در به در دنبالشان می گشت، می شویم همان اصحابی که مولا علی علیه السلام دنبالشان می گشت. یک عمّارش که از بین می رود، چه قدر فریاد می زند! یک مالکش که از بین می رود، “هل موجود کمالک” می گوید. این فریادهایی است که در نهج البلاغه از آن حضرت وجود دارد.



رعایت ادب
بزرگ داشت کریمان و تجلیل از انسانهای وارسته، همیشه و در همه جا پسندیده است؛ چنان که برای پیامبر صلی الله علیه و آله و فرزندان معصومش علیهم السلام بالاترین تکریم ها و تجلیل ها شایسته به نظر می رسد؛ اما برخاستن و در حال قیام «دست بر سر نهادن» تواضع و احترامی است که هنگام شنیدن نام هیچ کس، جز قائم آل محمد علیه السلام به صورت سیره و سنت موکد در نیامده است.
امام رضا علیه السلام هنگام ذکر نام قائم ارواحنا فداء از جای برخاسته، و دست بر سر می نهاده و می فرمود: «خدایا فرجش را برسان و قیامش را آسان گردان»(۱)
از امام صادق علیه السلام سئوال شد: علت برخاستن، در موقع شنیدن نام حضرت قائم علیه السلام چیست؟

فرمود: زیرا برای او غیبتی طولانی است، و از شدت مهربانی خود نسبت به دوستانش، هر کس را که به این لقب از او یاد کند، به دیده عنایت می نگرد؛ زیرا این لقب یادآور قیام آن حضرت می باشد و به خاطر بزرگداشت آن وجود مقدس است که باید بنده خاضع و فروتن، هنگامی که حضرت مهدی علیه السلام با دیدگان شریفش به او نگاه می کند، برخیزد و احترام کند و تعجیل فرج او را از خدای تعالی بخواهد. (۲)
پیام این «قیام» احترام به حضرت قائم علیه السلام و اعلام آمادگی برای آرمانهای مقدس و قیام جهانی اوست.


به ما نگفتند …
راستش را به ما نگفتند یا لااقل همه راست را به ما نگفتند.
گفتند: تو که بیایی خون به پا می کنی،جوی خون به راه می اندازی و از کشته پشته می سازی و مارا از ظهور تو ترساندند.
درست مثل اینکه حادثه ای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند.
ما از همان کودکی، تو را دوست داشتیم. با همه فطرتمان به تو عشق می ورزیدیم و با همه وجودمان بی تاب آمدنت بودیم.
عشق تو با سرشت ما عجین شده بو و آمدنت، طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود.
اما… اما کسی به ما نگفت که چه گلستانی می شود جهان، وقتی که تو بیایی.

همه، پیش از آنکه نگاه مهر گستر و دست های عاطفه تو را توصیف کنند، شمشیر تو را نشانمان دادند.
آری، برای اینکه گل‌ها و نهال ها رشد کنند، باید عطف های هرز را وجین کرد و این جز با داسی برنده و سهمگین، ممکن نیست.
آری، برای اینکه مظلومان تاریخ، نفسی به راحتی بکشند، باید پشت و پوزه ظالمان و ستمگران را به خاک مالید و نسلشان را از روی زمین برچید.
آری، برای اینکه عدالت بر کرسی بنشیند، هر چه سریر ستم آلوده سلطنت را باید واژگون کرد و به دست نابودی سپرد.
واینها همه، همان معجزه ای است که تنها از دست تو بر می آید و تنها با دست تو محقق می شود.
اما مگر نه اینکه اینها همه مقدمه است برای رسیدن به بهشتی که تو بانی آنی.
آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد.
کسی به ما نگفت که آن ساحل امید که در پس این دریای خون نشسته است، چگونه ساحلی است؟!
کسی به ما نگفت که وقتی تو بیایی:
پرندگان در آشیانه های خود جشن می گیرند و ماهیان دریاها شادمان می شوند و چشمه ساران می جوشند و زمین چندین برابر محصول خویش را عرضه می کند.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
دل بندگان را آکنده از عبادت و اطاعت می کنی و عدالت بر همه جا دامن می گسترد و خدا به واسطه تو دروغ را ریشه کن می کند و خوی ستمگری و درندگی را محو می سازد و طوق ذلت و بردگی را از گردن خلایق بر می دارد.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
ساکنان زمین و آسمان به تو عشق می ورزند، آسمان بارانش را فرو می فرستد، زمین گیاهان خود را می رویاند… و زندگان آرزو می کنند که کاش مردگانشان زنده بودند و عدل و آرامش حقیقی را می دیدند که خداوند چگونه برکاتش را بر اهل زمین فرو می فرستد.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی،
همه امت به آغوش تو پناه می آورند همانند زنبوران عسل به ملکه خویش.
و تو عدالت را آنچنان که باید و شاید در پهنه جهان می گستری و خفته ای را بیدار نمی کنی و خونی را نمی ریزی.
به ما نگفته بودند که وقتی تو بیای:
رفاه و آسایشی می آید که نظیر آن پیش از این، نیامده است. مال و ثروت آنچنان وفور می یابد که هر که نزد تو بیاید فوق تصورش، دریافت می کند.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
اموال را چون سیل، جاری می کنی، و بخشش های کلان خویش را هرگز شماره نمی کنی.
به ما نگفتند که وقتی تو بیایی:
هیچ کس فقیر نمی ماند و مردم برای صدقه دادن به دنبال نیازمند می گردند و پیدا نمی کنند. مال را به هر که عرضه می کنند، می گوید: بی نیازم.
ای محبوب ازلی و ای معشوق آسمانی!
ما بی آنکه مختصات آن بهشت موعود را بدانیم و مدینه فاضله حضور تو را بشناسیم تو را دوست می داشتیم و به تو عشق می ورزیدیم.
که عشق تو با سرشتها عجین شده بود و آمدنت طبیعی ترین و شیرین ترین نیازمان بود.
ظهور تو بی تردید بزرگ ترین جشن عالم خواهد بود و عاقبت جهان را ختم به خیر خواهد کرد.
کلک مشاطه صنعتش نکشد نقش مراد
هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد
سید مهدی شجاعی

پنهانی خورشید
… راستی اگر خورشید چندین سال بر آسمان هیچ شهر و دهکده ای، و بر دامن هیچ کوه و دشتی، و بر اندرون هیچ خانه و روزنه هیچ کاشانه ای نتابد و چشم هیچ انسانی آن را نبیند، آیا همین مقدار عدم دیدار چندین ساله موجب شک و تردید در اشخاص نمی شود؟ و آیا می توان به نجوانانی که از آغاز کودکی خورشید را ندیده اند، وجود آن را اثبات کرد؟ اگر به آنها گفته شود: تمام پدر بزرگها هر روز زمستان در کنار دیوار می نشستند و آفتاب می گرفتند. و در تابستان از تابش آن به سایه پناهنده می شدند. و گهگاهی هم تابش مستقیم آن، صورت آنها را آزار می داد.
و هزاران خصوصیت دیگر از خورشید به آنها می گفتند. آیا آنان که خورشید را ندیده بودند، یقین به وجودش پیدا می کردند؟ و باورشان می شد که خورشیدی بوده و هم اکنون ابری آمده و چندین سال طول کشیده و امکان دیدار را از آنان گرفته است؟ یا شبهات در وجود خورشید ذهن نسل هائی که خورشید را ندیده اند نسبت به وجود آن دچار شک و تردید می کرد؟ جواب مثبت است. چنانکه نسبت به بسیاری از باورهای مسلم گذشته، و موجودات قطعی و یقینی و رویدادهای حتمی با گذشت زمانی مختصر و روی کار آمدن نسل های تازه این حالت تردید و انکار و بی خبری را می بینیم.

اما خورشید بدین گونه در پس ابر مخفی نمانده بلکه در همان بحبوحه انکار همگانی که هیچ کس نشانی از آن نداشت و چشمی بر آن نیفتاده بود به ناگاه لحظه‌ای بر بام خانه‌ای می تابد و محله‌ای را روشن می کند. و افرادی که هیچ لزومی ندارد از گروه خاصی باشند آن را می بینند. امروز کودکی می گوید سحرگاهان بر محله ما تابید و فردا پیرزنی، و روز دیگر عالمی و واپسین روزش جاهلی. یک روز زنی مدعی دیدار خورشید می شود، و روز دگر مردی، گاهی بر دهکده‌ای می تابد و روزی بر شهری. و خلاصه در مرور زمان به اندازه‌ای که شک و تردید کلی را از اعتقاد به وجود خورشید برطرف سازد جلوه می کند، دلی می برد و نهان می شود. و استمرار اعتقاد به وجود خود را در معتقدان به وجود خویش نگه می دارد.
تابشی از پس ابر
خورشید آسمان ولایت، ستاره فروزان حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ، حضرت بقیه الله ـ ارواحنا فداه ـ نیز بدینگونه در دوران تاریک و ابر گرفته غیبت عمل نموده، و مشیت الهیه بدینگونه جاری گشته که گهگاهی بر بام خانه‌ای و بر روزنه کاشانه‌ای بتابد. و دیدگان انسان دلباخته‌ای را به جمال خود روشن کند. گاهی در مکه جلوه‌ای کند و زمانی در کربلا، گاهی در عرفات و گاهی در منی. زمانی عالمی بزرگوار و فقیهی پاک دامن و عابدی شب زنده دار هم چون مقدس اردبیلی و سید بحر العلوم را موفق به دیدار کند. و گاهی بر سر قبر هود و صالح بر دانشمندی وارسته و عالمی بزرگوار و شیدائی از همه جا بریده و سر بر آستانش گذاشته هم چون مرحوم میرزا مهدی اصفهانی جلوه نماید. لحظه‌ای به عیادت بیماری بر روی تخت افتاده و دست بر دامان او زده رود. و زمانی پژوهشگری که در تحقیق و نوشتن خسته شده و بر ادامه تاریکی شب امیدوار که این کتابی که در دست دارم پایان پذیرد را نوازشی کند، و در نوشتن کتاب به کمک او آید. روزی شیعیان گرفتار را از دست دزدان عنیزه نجات دهد. و روزی دیگر مشکل شیعیان بحرین را با یک جلوه بر شیخ محمد بن عیسی بحرینی حل کند. و وزیر ناصبی ملحد را رسوا سازد، و بر دوران گرفتاری و اختناق دوستان بحرینی خود خاتمه دهد. اینها همه از باب همان تابش گهگاهی خورشید است و بیرون آمدن از پس ابر غیبت، تا آفتاب خود دلیل آفتاب باشد و نیازی برای اثبات وجودش به ادله عقلیه و نقلیه نداشته باشیم.
روزنه‌ای به خورشید
مرحوم علامه سید هاشم بحرانی


شب چادر خاکستری خالدارش را بر سر شهر کشیده است. خالهایش درشت و ریز است و می درخشند.

یک گل درشت نیز بر تارک چادر جلوه گری می کند و دل می رباید.

بر بام منزل، فارق از هیاهوی روز، تن به خنکای شبانه سپرده ام، به این امید که گونه های تفتیده ام به ضمادی از نسیم مرهم پذیرد و رقص بی پروای ذرات هوا در لابلای گیسوانم آرامشی به خاطر پریشانم هدیه کند.

خال های چادر را یکی یکی به تیر نگاهم شکار می کنم. سعی می کنم آنها بشمارم… ناتوان می شوم.

چشم می دوانم و درشت ترینشان را که برلیان گونه نور می پاشد بر می گزینم و به آن خیره می شوم.
راستی چه زیباست!

… او نباید فقط یک خال سفید باشد!

شاید روزنی به عالم ملکوت است، و این نور عالم انوار است که چنین بی محابا، حاتم وار، نثار ما خاکیان می شود.

به خویشتن می اندایشم، نه خود و نه دیگری را می یابم که بر اینهمه صله لاهوتیان شایسته باشد.

…چرا، یک نفر هست!

مرغ اندیشه ام را بر شاخسار دیگری می نشانم…

شاید بر هر روزن، از ملائک برنهاده، خیره در کار ما آدمیان.

آخر آنها چشم بر این روزنهای کوچک و بزرگ، کدامین شگفتی را نظاره گرند که هیچگاه خستگی نمی شناسند؟!

و چه شگفتی عظیم تر از او ؟!

آرام غلتی می زنم و سوی دیگر آسمان را به جاروی نگاه می روبم.

تو گویی اینها چشمان خود آسمانند!

آسمان، زیرکانه، تمامت تن خویش را به هزاران چشم، پوشانده است تا فرصت دیدار او را لحظه ای واننهد!

تلاش می کنم مسیر نگاه آنها را جستجو کنم. احساسم به تمامی فریاد می زند که آنها همه یک نقطه را به نظاره نشسته اند.

درمانده و ناتوان، برمی گردم و عروس آسمان را به یاری می طلبم، ولی او نیز مسیر نگاهش را از من می دزدد.

ناامید و خسته از تلاشم، آرام به پشت می خوابم و اجازه می دهم، مرغک خیالم به بالاترین شاخه، بر نوک تیز اندیشه ام بنشیند…

…او کجاست؟

آیا او نیز اکنون زیر این آسمان پر ستاره است؟
آیا انوار این الماسهای درخشان توفیق لمس صورت زیبایش را یافته‌اند؟

آیا این باریکه‌های نقره فام نور، از پنجره مردمک دیدگان پاک و شفاف او ره به درون وجودش یافته اند تا جزئی از او شوند؟

آیا ملکوتیانی که از پس این روزنه ها، چشم بر ناسوتیان دوخته اند، توانسته‌اند به میهمانی چشمان باطراوت او را یابند؟

آیا ماه، این طناز سیمین پر کرشمه و ناز، فرصتی یافته است سجاده بر بال ملائک گسترده او را روشنی بخشد؟

…یا نه، اینها، همه، فیض دیدار او را به ارابه نشین زرین آسمان در آنسوی کره خاک وانهاده‌اند؟

و اما قصه خورشید قصه غریبی است!

حسرت، غبطه و حسادت همه درونم را به آتش می کشید.

آخر ای گوی زرین، تو چه کردی که توفیق، اینچنین یارت شد؟

چه شد که لحظه ای از نثار دریا دریا انوار زرینت، و از گسترانیدن گیسوان طلائیت در زیر قدمهای او محروم نماندی؟

آنگاه که آن قسمت از خاک که فرش قدمهای او ست، در برابر دیدگان تو گسترده می شود، خود، میزبانی دریای دیدگانش را پذیرا می شوی…

و آنگاه که می روی تا غفلت زدگان آن سوی خاک را به بیداری فراخوانی،آینه ماه را به عاریت گرفته، از درون آن بر بلندای سرو او نور می پاشی.



ای کاش رشته هایی که چشمان شب را به او متصل می کنند می توانستم ببینم، دنبال آنها را بگیرم و کانون اینهمه جاذبه را دریابم.

ای کاش می توانستم حرکت مردمک چشمان عروس آسمان را ردیابی کنم و از سمت و سوی نگرش آنها جای آن دلدارناپیدا را پیدا کنم!

ای کاش توان داشتم انعکاس انوار جام زرین نهفته در پس افق را، در آینه ماه پی بگیرم، شاید که راه به کوی او برم.

ای کاش…

خسته می شوم،

ناامیدانه به باران آسمان خیالم اجازه می دهم از درون پنجره چشمان بره مانده ام بر گونه‌های تفتیده‌ام فروغلتند،

به نسیم اجازه می دهم در میان این باران که با تندر هق هق‌های در گلو شکسته‌ام همراه شده است، پوست تبدارم را نوازشی مادرانه دهد، به این امید که شاید روزی از لابلای گیسوان مجعد

مهدی عبوری کرده باشد…


رستگاری
کلافه بود. از صبح در کوچه ها پرسه می زد؛ بدون این که مقصدش را بداند؛
بی هدف از این کوچه به آن یکی از این بازار به آن بازار. ظهر شده بود و خورشید سوزان تر از همیشه بر سر شهر می بارید.
دیگر خسته شده بود انگار این گرفتاری ها تمامی نداشت. بیشتر کار کرده بود بیشتر تلاش کرده بود؛ اما چیزی از این همه گرفتاری کم نشده بود.
با خود فکر می کرد که می بینی چگونه این مشکلات زمین گیرت کرده؟
و بعد به خدا گلایه می کرد که: از این همه لطف تو سهم من این است؟ گرفتاری، نداری؟
مرد هم چنان غرق در این افکار، بدون این که بداند و بخواهد به خانه امام صادق علیه السلام رسیده بود لحظه ای درنگ کرد.
کجا بهتر از این جا؟ شکایت روزگار را پیش او می برم. درد این دل را به او می گویم.
بهت زده شده بود.
دیگر نمی دانست چه باید بگوید. هر چه از نداری و تنگ دستیش گفته بود امام نپذیرفته بود.
تو دیگر چرا گلایه می کنی؟ تو که مرد ثروتمندی هستی. مانده بود که این همه گرفتاری هیچ است؟ روزگار بر او تنگ گرفته بود و زندگیش به سختی می گذشت.
پس چرا امام چیز دیگری می گفت؟
اگر به تو سرمایه بسیاری بدهند حاضری دست از ما برداری و دل از ما بگیری؟
هر لحظه بر بهت و حیرتش افزوده می شد.
نه مولا جان! هرگز.
اصلاً حاضر بودی همه ثروت دنیا را داشتی و ما را نداشتی؟
بدنش به لرزه افتاد اشک در چشمانش حلقه زد.
صدایش به سختی شنیده می شد:
به خدا که نه!
چشم در چشمان امام دوخته بود. این نگاه چه آرامشی به او می داد.
سرمایه ای به این عظمت داری و از نداری می نالی؟
گوهر داری که حاضر نیستی به هیچ قیمتی حتی همه ی دنیا از دستش بدهی. تو چگونه گرفتار و فقیری؟
غروب شده بود. مرد در کوچه ها قدم می زد و بی اختیار اشک می ریخت. از این که گوهری داشت که همه چیز بود و عالم در برابرش همه هیچ به خود می بالید.
مرد می رفت و خورشید به دور از چشم شب به امید صبحی که چشمان همه، از درخشش این گوهر بی مانند روشن باشد به سوی شرق پرواز می کرد.

دلتنگ
به یقین دلتنگی , و سراسر مشتاق, که بیائی روزی….
خواهی آمد آخر, صبح یک آدینه, بعد یک شام دراز
خواهی آمد اخر, ای سراپا گرمی, بعد یک عصر یخی
و ظهورت زیباست, مثل آغاز بهار, بعد فصلی سوزان
چه کسی گفت جدائی از ما؟ ریشه اش قطع شود
چه کسی گفت نمی آئ تو؟ کام او زهر شود
هر که هم گفت به جا بلقائی, کشتی اش غرق شود
می توان یافت تو را هر جائی, سر کوهی , در بیابان یا که در دریائی
می توان یافت تو را هر جائی, کربلائی, عرفاتی یا که سامراتی
هم غذائی شاید! خشک نانی که یتیمی دارد
هم نگاهی شاید! با کشاورزی پیر که نظر دوخته بر چاک زمینی بی آب
بی گمان می بینی! خانه های ویران, مردم آواره, کودکان گریان
می توان گفت که هستی هر جا,
و امید است که آیی هر آن
ای عزیز زهرا(س) , ای غریب تنها
پس تو کی می آیی؟

فلا اقسم بالخنس …
از حضرت باقر (ع) روایت نقل شده است
«ام هانی ثقفیه» نقل می کند.
روزی خدمت حضرت باقر علیه السلام رسیده عرضه داشتم: یا ابن رسول الله! آیه‌ای در کتاب خدا مطالعه کرده ام که خواب از من ربوده مضطربم داشته است؛ زیرا معنی این آیه را نمی فهمم که چیست . حضرت فرمود: کدام آیه را می گویی؟ ام هانی عرض کرد: آیه: «فلا اقسم بالخنس … »

(یعنی: سوگند یاد می کنم به آن ستاره ای که ظاهر می شود و ناپدید می گردد و بعد شب طولانی فرا می رسد و در پس آن صبح روشن.) این ستاره روشن که بعد خاموش شده است و بعد شب طولانی چیست؟
البته ام هانی یک بانوی عرب است و معنی لغوی این آیه را می داند؛ اما آنچه که بر او پوشیده است و می خواهد بفهمد مقصود آیه است. ام هانی می گوید: من هر چه فکر کردم به جایی نرسیدم تا به این حد که از سر شب تا صبح خوابم نبرده است.
حضرت در جواب ام هانی می فرماید: آفرین! نیکو پرسشی مطرح کردی! ای ام هانی این مولودی است در آخر الزمان. و آنگاه حضرت شروع می کند به ذکر خصوصیات حضرت مهدی (ع) که به دنیا می آید و جهان را به نور خود روشن می کند، آنگاه غایب می گردد و شب ظلمانی دوران غیبتش فرا می رسد و بعد هم صبح ظهورش نوید جانها می گردد.

حضور و غیبت

اختلاط زبان فارسی و عربی برخی از واژه ها را به صورتی درآورده که ما از حقیقتش دور مانده ایم. وقتی گفته می شود: حضور، ضد آن غیبت است؛ مانند حضور و غیاب شاگردان در کلاس. راجع به امام زمان علیه السلام هم تصورمان از غیبت ایشان بدین گونه است؛ چون این کلمه در فارسی اینگونه به کار رفته است. حال اگر به این معنی در نظر بگیریم که غیبت در مقابل حضور است، مثل شاگردی است که سرکلاس‌نیست. اما در مورد امام زمان علیه السلام گفته می شود:

«بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء» به وجود امام زمان روزی می خورند و از مواهب دنیا بهرمند می شوند.
پس امام غایب یعنی چه؟ ما متوجه نیستیم که غیبت در عربی در مقابل ظهور است و در برابر حضور نیست؛ یعنی پنهانی، در مقابل آشکاری است. اگر این اعتقاد را داشتیم، می فهمیم که امام زمان علیه السلام «عین الله الناظرة» است. همه جا حاضر است و ما را زیر پوشش دید نافذ خود دارد، و به تعبیر روایات «یرونَهُ و لایَعرفونَهُ» (مردم آن حضرت را می بینند؛ ولی نمی شناسند). پس امام در جامعه بشری حاضرند. اگر احساس کنیم که در محضر این امام هستیم، آیا به خود اجازه ی حریم شکنی در پیشگاه خدای متعال را می دهیم که به گناه روی آوریم؟ غفلت ما از آن روست که تلقی صحیحی از حضور آن بزگوار نداریم

انتظار
پيغمبر فرمودند:
«كسي كه مرا، اهل بيت مرا، عترت مرا و حقيقت مرا بيشتر از خودش، خانواده‌اش، نوادگانش و ذاتش دوست نداشته باشد به درجه ايمان نرسيده است. »
عترت و اهل بيت پيغمبر (ص) علي مرتضي، فاطمه زهرا،‌ حسنين و امامان معصوم از نسل حسين سلام الله عليهم اجمعين هستند.
امروز آنكسي كه با قطع و يقيين و به هزار قسم جلاله مي توان گفت پسر و فرزند پيغمبر است و هيچ كس در فرزنديش نسبت به پيغمبر، اقرب و اقدم از او نيست؛ وجود مسعود اعليحضر بقيه الله كه امام زمان ما وفرزند امام حسن عسكري است (ع) است. ما وقتي ايمان به پيغمبر خواهيم داشت كه اين پسر پيغمبر را قبول داشته باشيم و او را بهتر از بچه هاي خودمان بخواهيم و بيشتر از آن ها دوستش بداريم.

حال از شما سئوال مي كنم؟ آيا او را لااقل به قدر بچه هامان دوست مي داريم؟ بيشترش پيشكش

اگر حضرت بقيه الله را بيشتر از اولاد خود دوست مي داريد، خوشا به حالتان كه به پيغمبر ايمان داريد.
اگر فرزند شما يك ساعت ديرتر از دبستان و دبيرستان بيايد ـ فرض كنيد ساعت پنج بايد بيايد؛ حالا ساعت شش بشود و هنوز او نيامده باشد ـ چه حالي پيدا مي كنيد؟‌ چه طور منقلب مي شويد؟ مادر، چه طور سپند آسا از منزل بيرون مي پرد؛ اين طرف و آنطرف مي رود؛ تلفن مي زند؛ دم مدرسه مي رود از مدير و ناظم و هر كسي كه ببيند سراغ او را مي گيرد. با يك ساعت دير كردن فرزند چه طور منقلب و مضطرب و پريشان مي شويد و در مقام تعقيب و تحقيق برمي‌آييد و آرام نمي گيريد تا فرزندتان را ببينيد؟ آيا براي امام زمانتان همين طور هستيد؟ اين گمشده از ديده‌ها كه نمي بينيدش و نمي توانيد پيدايش كنيد، آيا در جستجويش برآمده‌ايد؟ در فراقش اشك ريخته‌ايد؟ در غيبتش مضطرب و پريشان شده‌ايد؟ آيا براي سلامتي‌اش دعا كرده‌ايد؟
امام زمان هم در حفظ خداست. چون بنده خداست، او را هم بايد خدا نگه دارد. براي سلامتي و حفظ حضرت، دعا كنيد.
همان طور كه براي اولاد خود دعا مي كني ـ كه: خدايا او را نگه دار؛ حافظ او باش؛ او را به تو سپردم ـ همان طور با همان دل سوخته كه در فراق فرزند گمشده داري و با اضطراب و اضطرار دعا مي كني، همين گونه براي فرزند پيامبر، آقا و مولايت دعا كن.

آقاي بزرگواري را كه همه چيز در قبضه اوست و مشكل گشاست، بالاي سرمان داريم و از او غافل مانده‌ايم! به قدري هم چشم به جانب ما دارد و گوش به آواز ماست كه حد ندارد.
به خدا قسم ، با آن آقائي و توجهي كه او دارد، اگر همان قدر كه در مشكلاتمان دلبستگي به يك رئيس اداره و … داريم، به او دلبستگي داشته باشيم و به پناه او برويم و دست به دامن او بزنيم، به حق قسم كه بزرگ ترين مشكل ها را حل مي كند.…
برويد به در خانه امام زمان عليه السلام؛ فرزند كجا بايد برود؟ پيش بابا. اي صاحب عصر شما پدر من هستيد؛ اگر چه بچه چموشي هستم و دل شما از دست من خون است و خودم هم معترفم اما با تمام اين ها كجا بروم؟
بچه ـ وقتي فضولي ميكند و بابا او را از در خانه بيرون مي كند ـ به اين طرف و آنطرف مي رود اما وقتي هوا تاريك شد جايي ندارد برود، بايد بيايد به خانه خودش؛ زير سايه بابايش.
مي آيد و در مي زند. پدر ـ وقتي مي فهمد اوست ـ مي گويد: برو گم شو! دفعه دوم در مي زند؛ باز بابا مي گويد: برو. او مي گويد: كجا بروم؟ جاي ديگري ندارم. وقتي همين كلمه را بگويد، دل بابا تكان مي خورد؛ در را باز مي كند و مي گويد: بيا داخل شو. برو در خانه باباي واقعي خودت، امام زمان عليه السلام و بگو: اگر چه بد و رذل هستم اما جايی ندارم و غير از تو كسي را ندارم.
جز تو كسي نيست هوادار  ما مونس ما، ياور ما، يار ما

شاید کسی را فراموش کرده ایم!
مادر را دیده ای که چه سان از فرزند نو خاسته اش چشم بر نمی‌دارد و هر جا که او گام‌های سست و لرزانش را می‌گذارد بی اختیار یک گام از او جلوتر می‌دود؟ کودک تازه متولد شده را که هنوز هیچ پناهگاهی نمی‌شناسد په سخت می‌گرید و بی تابی می‌کند و در پس او مادر و پدرند که از بی قراری کودک بی تابند؟ هر روز و هر شب از برای لحظه ای به خواب رفتن نوزاد جشم بر روی چشم نمی‌گذارند و سرانجام این خستگی است که پلک‌های سنگینشان را به هم می‌دوزد و دوباره با شنیدن آهنگ گریه ی نوزاد به جدال با خواب در می‌افتند. به راستی این چه حسی است که این چنین سختی و دشواری زندگی را بر پدر و مادر شیرین و خوشایند می‌سازد؟ این کدامین حلقه از سلسله جنبان محبت است که این گونه بر گرداگرد کودکی می‌پیچد و او را فصل مشترکی می‌کند از عاطفه زوجی بر ثمره ی وجودیشان؟ مگر می‌شود که روزی بگذرد و پدر با دیدن کودکی که دست در دستان والدینش دارد یاد فرزندش نیفتد و یا مادر اگر چیزی برای کام خود خواسته قبلاً آن را برای کودکش نخواسته باشد؟!

با این مقدمه شاید کلام امام رضا علیه السلام را بهتر درک کنیم که فرمودند:

… امام پدر دلسوز است … امام (هم چون) مادر نیکوکار نسبت به طفل کوچک است.
هیچ کس در دلسوزی و شفقت مادر نسبت به فرزند شیرخوارش تردید نمی‌کند؛ اما آیا کسی یاد می‌کند امامی‌را که دلسوزیش به حال ما بیش از آن مادر است؟!
چشم به راهی مادر هنگام بازگشت فرزند دور از وطن را دیده اید؟
آیا یاد کرده اید از امام زمان خود که بیش از مادر چشم به راه بازگشت ما به سوی خویشتن است؟
چه شده که تعلقات دنیوی ما را در تله ی خود گرفتار کرده است؟
چه شده که به این و آن دل بسته ایم و از دل بند حقیقی عالم غافل شده ایم؟
آیا در قلب خود جایی برای امام عصر علیه السلام خالی گذارده ایم؟
الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله و ما نزل من الحق و لات یکونوا کالذین اوتوا الکتاب من قبل فطال علیهم الامد فقست قلوبهم…
آیا هنگام آن نرسیده که دل‌های مومنین برای خدا خاشع گردد و نباشند همانند آنان که قبلا کتاب بر آن‌ها نازل شد؛ پس دورانی طولانی بر آن‌ها گذشت و دل‌هایشان سخت شد…
نکند که ما هم مانند گذشتگان در اثر روز مرگی زندگی چنان محو زرق و برق دنیا شده ایم که خاطرمان از یاد مهدی علیه السلام تهی شده باشد؟
نکند که طولانی شدن غیبت ما را مصداق (فطال علیهم الامد فقست قلوبهم) کرده باشد؛ قساوت قلب در اثر طولانی شدن دوران غیبت را به ما نسبت دهند و شاید ما را با اهل کتابب هم سان کنند که قصد جان پیامبرانشان می‌کردند!
بیا امروز من و تویی که هر روز و هر ساعت به هزاران زیبایی دنیا اندیشه می‌کنیم اکنون و در این ساعات و لحظات پر برکت بر دل خویش نظر افکنیم.
هیهات که دل ما را زنگار بی تفاوتی و غفلت نسبت به امام زمان علیه السلام پوشانده باشد؛
بیایید قدری بنشینیم و با خود حدیث نفس کنیم:
آیا قلب ما در طول روز به یاد حضرت مهدی علیه السلام می‌تپد؟
آیا دل مان می‌سوزد که جوانی مان گذشت و روی آن ماه طلعت خدایی را ندیدیم؟
آیا دل مان به سان پرنده ای به سوی آن غایب از نظر پر می‌کشد؟
که امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:
فرزندم مهدی! بدان که دل‌های مردمان با اخلاص و طاعت پیشه به سان پرندگانی که به سوی آشیانه پر می‌کشند مشتاق تو هستند.
اگر نه چنین ایم که دل‌هایمان با شنیدن نام مهدی علیه السلام کنده شود؛ اگر در طول روز و شاید هفته و ماه دل مان به سوی آن عزیز پر نمی‌کشد؛ باید که در این ایام فکری به حال خود کنیم.
ای که پنچ رفت و در خوابی    مگر این پنج روزه  دریابی
هنوز دیر نشده !
توسلی ، توجهی و دعایی بر سلامتی و فرجش
که اوست مهربان تر از مادر…

ربط
لغات، کلمات، واژگان!
گاهی وسیله ی ارتباط گاهی خطرناک تر از سلاح های جنگی؛
گاهی ملعبه ای بی فایده و گاهی جرقه ای در خلق ایده ای بی نظیر؛
دنیایی پر  از رمز و راز که هر روز دریچه ای به دنیای مفاهیمی تازه تر می گشاید؛
دریایی از معانی که مفاهیم که بسیاری در بردارد!

شاید هر روز و هرلحظه از این کلمات، انواع و اقسام استفاده ها را بکنیم؛ اما کم تر شده که از دریای معانیشان جرعه ای آب بنوشیم؛ گاهی ساده از کنارشان می گذریم، غافل از آن که در پس این سادگی دنیایی از معانی نهفته است.

یکی از این کلمات که شاید در همین متن بارها از آن استفاده کرده ایم، کلمه ی ربط است. از کلمه ی ربط معانی بستن، گره زدن، محکم کردن، متصل شدن ، پیوند زدن، مداومت و مواظبت کردن به دست می آید.
گویا این کلمه بار سنگینی را به دوش می کشد و وظیفه دارد مفاهیم بزرگی را منتقل سازد.
بی شک، بارها و بارها معنای ظریف این کلمه را چشیده و دیده اید:
در پیوندی قلبی میان شما و مادرتان؛
در نگاه کبوتری که بر دهان جوجه هایش غذا می گذارد؛
در این دنیای ارتباطات؛
در سکوت پر تلاطم مرگ عزیزی، در میان هیاهوی گریه ی بازماندگان؛
و در لا به لای کلمات قرآن:
یا ایها الذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا
ای اهل ایمان صبر پیشه سازید و یک دیگر را به صبر سفارش کنید و مرابطه نمایید…
ائمه علیه السلام چه زیبا معانی ژرف این واژه را صرف می کنند! مرابطه یعنی ایجاد پیوند، پیوند محبت، پیوند اطاعت با امام منتظر. ای اهل ایمان! صبور باشید و هم دیگر را به صبر سفارش کنید و در این غوغای غیبت، در پیوند با امام زمانتان مداومت کنید و معانی ربط را صادق سازید؛ ریسمان ولایت را گره بزنید؛ محکم کنید؛ بر آن مداومت کنید و مواظبش باشید.
در این ولوله ی آخر الزمان و حربه های مختلف دین گریزی و شب های غفلت از مولا و در این سال های سکوت که دین داری به مثال نگه داشتن آتش در کف دست است خداوند برای اهل ایمانش یک رهنمود مهم گذاشته است:
مرابطه با امام  منتظر!
و امروز، در عصر آشوبی و غوغا که انسان با ایمان ، به سرعت یک چشم بر هم زدن ایمان از کفش می رود،
یگانه طریق نجات این است:
مواظبت و مداومت در توسل و تو جه به امام عصر علیه السلام!
مبادا که روزی و شبی بی یاد آن حضرت بگذرد!
نکند در لحظات عمرمان در فراق آن عزیز، سپری شود که شیطان مدام در صدد است تا رشته ی مرابطه با امام زمان علیه السلام را بگسلد.
یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشید      شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم



تاریخ و ساعت انتشار :
۰۹:۳۹:۵۸ ~~~ ۱۴۰۲/۱۱/۲۴
دسته بندی :
میل یار
با مهدی

بنر های حاشیه پست

اظهار نظر در مورد میل یار .::. پرتال تخصصی تبیان مهدویت

*
*
دانلود مستقیم