مصرع با شروع حرف( ص )
صاحب الامری،ولیّ کردگاری،وزشرف
زیبدت فخر،اَربه کلّ عالم امکان کنی
* * *
صبا!بگوی به یعقوب غم رسیده ی ما
که:یوسفت زوفا،درکنار می آید
* * *
صبا!به لطف بگوختم آل طاهارا
که:فرقت تو،به زاری بسوخت دل هارا
* * *
صبروطاقت ازدلم گریز زد
رفت وناپدید شد نیامدی
* * *
صحن دلم از شوق تو،آیینه کاری است
بازآ،که زخم دوری ات برسینه،کاری است
* * *
صدای پای اسب…
صاحب الامری،ولیّ کردگاری،وزشرف
زیبدت فخر،اَربه کلّ عالم امکان کنی
* * *
صبا!بگوی به یعقوب غم رسیده ی ما
که:یوسفت زوفا،درکنار می آید
* * *
صبا!به لطف بگوختم آل طاهارا
که:فرقت تو،به زاری بسوخت دل هارا
* * *
صبروطاقت ازدلم گریز زد
رفت وناپدید شد نیامدی
* * *
صحن دلم از شوق تو،آیینه کاری است
بازآ،که زخم دوری ات برسینه،کاری است
* * *
صدای پای اسب آن مسافرمی رسد ازراه
نمایم جاده ی تاردل خود را،چراغانی
* * *
صدای گام تواز کوی نور می آید
بیا،بیا؛که دراین غم،مرا دلم فرسود
* * *
صدف دین خدا را،دُریکدانه تویی
قدمی رنجه نما،صاحب این خانه تویی
* * *
صد گونه زخم است از تمنّا،درنگاهم
کی می نشینی صبح رعنا!درنگاهم؟!
زیبدت فخر،اَربه کلّ عالم امکان کنی
* * *
صبا!بگوی به یعقوب غم رسیده ی ما
که:یوسفت زوفا،درکنار می آید
* * *
صبا!به لطف بگوختم آل طاهارا
که:فرقت تو،به زاری بسوخت دل هارا
* * *
صبروطاقت ازدلم گریز زد
رفت وناپدید شد نیامدی
* * *
صحن دلم از شوق تو،آیینه کاری است
بازآ،که زخم دوری ات برسینه،کاری است
* * *
صدای پای اسب آن مسافرمی رسد ازراه
نمایم جاده ی تاردل خود را،چراغانی
* * *
صدای گام تواز کوی نور می آید
بیا،بیا؛که دراین غم،مرا دلم فرسود
* * *
صدف دین خدا را،دُریکدانه تویی
قدمی رنجه نما،صاحب این خانه تویی
* * *
صد گونه زخم است از تمنّا،درنگاهم
کی می نشینی صبح رعنا!درنگاهم؟!