0%
جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

پرتال تخصصی تبیان مهدویت

تبیان مهدویت ، بزرگترین پایگاه اینترنتی مهدویت

خمس رسائل في اثبات الحجة

خمس رسائل في اثبات الحجة
«خمس رسائل» مجموعه اي شامل پنج رساله در اثبات غيبت دوازدهمين امامِ شيعه، امام زمان عليه السلام است. مؤلّف آن، فقيه و متکلم نامدار شيعي محمدبن نعمان بغدادي، مشهور به شيخ مفيد رحمه الله است. رساله اوّل؛ رساله اوّل اين مجموعه «فصول العشرة في الغيبة» در ده فصل است که به اين مباحث مي پردازد: ۱. بيان مدعاي اماميّه درباره وجود جانشين حضرت امام عسکري عليه السلام و ولادت او…
«خمس رسائل» مجموعه اي شامل پنج رساله در اثبات غيبت دوازدهمين امامِ شيعه، امام زمان عليه السلام است. مؤلّف آن، فقيه و متکلم نامدار شيعي محمدبن نعمان بغدادي، مشهور به شيخ مفيد رحمه الله است.

رساله اوّل؛

رساله اوّل اين مجموعه «فصول العشرة في الغيبة» در ده فصل است که به اين مباحث مي پردازد:


1. بيان مدعاي اماميّه درباره وجود جانشين حضرت امام عسکري عليه السلام و ولادت او در زمان حيات ايشان و اختفايش پس از رحلت آن حضرت. در اين فصل، شيخ مفيدرحمه الله به شيوه اي کلامي از اخبار مربوط به ملل و نحل ديگر نيز بهره گرفته است. چنان که به تولّدِ مستور کيخسرو و فرزند سياوش در سرزمين توران (ملکِ افراسياب) - بنا بر باورهاي دانشمندان پارسي و نوشته محمدبن جرير طبري - اشاره کرده است و همچنين تولد مخفيانه حضرت ابراهيم عليه السلام و پوشيده ماندن تولد حضرت موسي عليه السلام را ذکر کرده است. شيخ مفيدرحمه الله علت مخفي ماندن تولد نامبردگان را خصومت و دشمني پادشاهان زمانه شان با آنها بر شمرده و از اين استدلال و حجّت قياسي - تمثيلي، براي توضيح چرايي مخفي ماندن تولّد امام زمان عليه السلام استفاده کرده است. او در ادامه با استناد به تصريح نزديکان امام يازدهم، به وجود امام دوازدهم و نيز استناد به روايت هاي موجود - که به امامت او براساس «نص» تصريح دارند - اين بحث را پي مي گيرد و مي نويسد: در دو اثر ديگر خود - الارشاد و الايضاح - در اين باره به تفصيل سخن گفته است.

2. چگونگي انکار ولادت و امامت آن حضرت از سوي عمويش جعفر بن علي (جعفر کذّاب).

3 و 4. وصيت امام يازدهم درباره فرزندش که به «حديث المکناة بام الحسن» مشهور است.

5. از علت غيبت امام دوازدهم و چگونگي امامت او و بي خبري از مکان به سربردنش در اين زمان خبر مي دهد.

6. نام بردن از اشخاص دير زيسته اي که نام هاي ايشان در تورات و روايات آمده است و پاسخ به اين اعتراض که چگونه ممکن است شخصي که پيش از وفات امام يازدهم عليه السلام به دنيا آمده تا سال نگارش اين رساله (410 ق) زنده باشد.

7. شناخت موقعيت تاريخي کلام شيعي در آغاز سده پنجم با مراجعه به متون نگاشته نسل معاصر مفيد، نشان مي دهد که آموزه امامت تشيّع دوازده امامي، در اين دوران بر محور توضيح و دفاع از غيبت آخرين امام شيعه تمرکز يافته بود.

هرچند اين نکته مانع از آن نبود که جدل ها و بحث هاي تاريخي درباره مسأله جانشيني بر حق و بي واسطه پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله از تکاپو بيفتد. در واقع پرسش اصلي دوران شيخ مفيدرحمه الله - با توجه به پايان يافتن سلسله امامان در پي غيبت امام دوازدهم عليه السلام و وفات نوّاب آن حضرت - اين بود که «اختلاف عملي موجود ميان تشيّع دوازده امامي و اهل تسنن در چه موضوعي است؟» شيخ مفيدرحمه الله با توجه به اين فضا، پرسش فوق را در فصل هفتم به شکلي روشن بيان مي دارد: «در صورت حاضر نبودن امام در اجراي حدود و برپا داشتن احکام الهي و فرمان دادن به جهاد، آيا به نظر نمي رسد که بود و نبود او در اين جهان با يکديگر تفاوتي ندارد؟» پاسخ او به اين اعتراض، شکلي دو وجهي دارد: نخست آنکه، غيبت امام به هيچ روي به نياز اجتماع به او، به مثابه محافظ شرع و حجّت خدا بر روي زمين پايان نمي دهد؟ در عين حال، امام، نيازي ندارد که شخصاً به اجراي وظايف خويش بپردازد؛ چرا که مي تواند و ممکن است نايبي از جانب خود برگزيند؛ به همان ترتيب که پيامبران نيز در زمان حيات خويش، به واسطه نايبان و کارگزاران خود عمل مي کرده اند. به نوشته مفيد، امام، آن هنگام که ببيند حزبِ او (پيروانش)، از سنت هايي که برايشان بر جاي نهاده، روي گردان و منحرف شده اند، لازم است که ظاهر شود و زمام امور را شخصاً بر عهده گيرد.

پاسخ دوم شيخ مفيدرحمه الله، به دشمنانِ تشيّع نظر دارد. بنابراين برهان، با پيدا شدن شرّ و فساد در زمين به دليل غيبتِ امام، ملامتي متوجّه حق تعالي نيست که چرا او را پنهان داشته است؛ بلکه اين ملامت، متوجه مردمان بدسرشتي است که غيبت او را ضروري کرده اند! ما تنها هنگامي مي توانستيم خداوند را مسؤول شرّ پديد آمده بدانيم که او امام را به ميل خود و بدون هيچ سببي، دور مي داشت.

8. پاسخ به اعتراض مخالفان تشيّع دوازده امامي (مانند فرقه هاي کيسانيه، ناووسيه و اسماعيليه) نسبت به غيبت امام دوازدهم؛ در حالي که هر يک به غيبت امام مذهبشان باور دارند!

9. پاسخ به شبهه برخي مخالفانِ اماميّه درباره باور شيعيان به مصلحتِ وجود امام بر اين جامعه، در عين طرفداري آنان از سلطاني عادل.

10. پاسخ به ايراد يکي از مخالفان که بر نهج عبدالجبار معتزلي، معجزه را نشانه اي از حقانيت رسول اکرم صلي الله عليه وآله دانسته و بر اين اساس چنين استدلال کرده است که چون امام غايب، آن گاه که ظهور کند، به دليل از دنيا رفتن همه آنهايي که ممکن بوده او را در پيش از غيبت شناخته باشند، نيازمند اثبات هويّت خويش است، و با توجه به اينکه او پيغمبر نيست، بنابراين نخواهد توانست از معجزه بهره گيرد! پاسخ شيخ مفيدرحمه الله به اين شبهه آن است که معجزه لزوماً پيامبري را به اثبات نمي رساند؛ بلکه راستگويي ارائه دهنده آن را نشان مي دهد. شيخ مفيدرحمه الله براي اثبات اين مدعا به داستان ديدن خوراک آماده نزد حضرت مريم عليها السلام به طرزي معجزه آسا از سوي زکريا استناد مي کند؛ با ذکر اين نکته که مريم، پيامبر نبوده است. در عين حال، او مي نويسد: در کنار افعال امام دوازدهم عليه السلام نشانه اي ديگر از ظهور در روايات آمده است؛ از جمله: آمدن سفياني و دجّال.

رساله دوم:

موضوع رساله دوم، توضيح اين حديث نبوي - با توجه به مسأله غيبت امام دوازدهم - است: «مَنْ ماتَ وَهُوَ لايَعرِفُ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِيتةً جاهِليَةً» [1] ؛ «هر که بميرد و امام زمانش را نشناخته باشد، همچون مردمان دوران جاهليت مرده است». شيخ مفيدرحمه الله اين روايت را صحيح مي داند و در توجيه غيبتِ امام و رابطه پيروانش با او مي گويد: «شناختن امام غايب امر دشواري نيست؛ چرا که صِرف دانستن حضور امام در جهان براي فرد شيعي الکافي است». از نظر او بسياري از چيزها را مي شناسيم، در حالي که آنها را نديده ايم؛ از جمله اشخاص و رويدادهاي گذشته و آينده.

سؤال: در صورتي که آدمي نتواند امام را ببيند، پس فايده شناختن او چيست؟ شيخ مفيدرحمه الله در پاسخ به اين پرسش مي کوشد، نه از طريقِ استدلالي و عقلي محض؛ بلکه با توسّل به فرمان و امر الهي، از اعتقاد به غيبت امام دفاع کند. به نوشته او، شناخت حقيقي ما از وجود امام و امامت و عصمت و کمال او، خود سزاوار پاداش است؛ چرا که انتظار براي ظهور امام، در نفس خود، عملي عبادي است که کيفر را دور مي کند. از آنجا که اين عمل، خود به انجام رسانيدن تکليفي است که حق تعالي براي ما معيّن کرده است.

رساله سوم:

اين رساله، اختصاص به محاجّه شيخ مفيدرحمه الله و يکي از معارضانِ تشيّع دارد که به نقل حديثي از امام صادق عليه السلام مي پردازد: «اِنَّهُ لَوْ اِجْتَمَعَ عَلَي الاِمامِ عِدَّةُ اَهلِ بَدْرٍ ثَلاثُمِأَةٍ و بِضْعَةُ عَشَرِ رَجُلاً لَوَجَبَ عَلَيْهِ الْخُرُوجُ بِالسَّيْفِ»؛ «هرگاه سيصد و ده چند مرد به شمار مردان بدر گرد امام جمع شوند، با شمشير خروج خواهد کرد». معارض ياد شده پس از نقل اين حديث، مي پرسد: چرا در حالي که بارها اتفاق افتاده که چنين شماره اي از مردان جنگي ميان شيعيان وجود داشته، امام ظهور نکرده است؟ شيخ مفيدرحمه الله در پاسخ گويد: مرداني که اکنون در صحنه اند، از نظر دليري، بردباري، سرسختي، وفاداري، انحصارِ هدف و پاکي و سلامت عقل، با مبارزان بدر همبستگي نمي کنند و هرگاه به شماره ذکر شده مرداني با اين خصوصيات جمع شوند، امام بلافاصله ظهور خواهد کرد.

اعتراض کننده در ادامه سخنش مي گويد: اين روايت از چه راه مي تواند نياز مبارزان به خصوصيات ياد شده را - در حالي که اشاراتي بدان ها ندارد - به اثبات برساند؟ شيخ مفيدرحمه الله در پاسخ به اين ايراد - با مقايسه رفتار پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله در جنگ بدر، با رفتار آن حضرت در جنگ حديبيه - اظهار مي دارد: ايشان به رغم آنکه در حديبيه چند برابر رزمندگان بدر مبارز به همراه داشت، اما نبرد نکرد و اين مي رساند که مردان بدر از گونه اي ديگر بوده اند.

ادامه اين رساله از نظر شناسايي موضع شيخ مفيدرحمه الله در برابر نظرگاه معتزله راجع به غيبت امام، اهميت بسيار دارد. معتزله بر اين باورند که: ضرورت وجود امام را نمي توان از طريق عقل ثابت کرد و به همين دليل بر آنند که بنابر وحي، لازم است که در هر زماني امامي وجود داشته باشد. از نظر آنان امام مورد نياز است؛ زيرا:

1. بايد حدود معيّن شده در قرآن را اجرا کند؛

2. اجماع اصحاب پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله بر احتياج به وجود امام بوده است.

با اين حال معتزله - بر خلاف اماميّه - ضرورت وجود امام در هر عصر را ضرورتي مطلق نمي دانند. شيخ مفيدرحمه الله نيز به همين دليل و با بهره گيري از ناتواني معتزله در اشاره به امامي که در عصر او مي زيسته است، آن را همچون برهاني براي کوبيدن رأي ايشان به کار مي گيرد. او در اين باره مي نويسد: «جالب توجه است که ما و معتزله، هر دو به ضرورت امامت و نياز به وجود امام در هر عصر معترفيم و هر دو آن کس را که منکر نياز به وجود امام پس از پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله باشد، بر خطا مي دانيم. اما با اين احوال، معتزله، هماره به ما، به جهت اعتقادمان به غيبت امام و اينکه به رغم گذشت زمان او هنوز ظهور نکرده، ناسزا مي گويند! آن هم در حالي که خودشان مي پذيرند که از زمان اميرالمؤمنين عليه السلام تا کنون امامي نداشته اند و نيز اميدي ندارند که در آينده نزديک هم امامي مستقر شود! بدين ترتيب، عذر ما براي اعتقاد به غيبت پذيرفته است و اگر به انصاف نگريسته شود، ما بيش از آنها شايسته ايم که پاسخگوي نياز به امام در هر زماني باشيم».

وي پس از بيان اين مطلب - که اماميّه بيش از معتزله، تکليف خود را در خصوص امامت انجام داده اند - مي کوشد راه اعتراض معتزله بر غيبت امام اماميّه را بر بندد: «بنابراين آن قوم (معتزله) چنين گفته اند: با اينکه آنها (اماميّه) به نيازمندي به وجود امام معتقدند، بخت بدشان را آشکارا مي توان ديد؛ چرا که اکنون به دليل ناموجود بودن امام، اجراي حدود شرعي آنها موقوف مانده است. شما مي گوييد که امامتان تا زمان غيبت آشکار بود، اکنون چه عذري براي موقوف ماندن حدود و اجراي احکام داريد؟! من (شيخ مفيدرحمه الله) در پاسخ گفتم: اين مردم (اهل سنّت) با آنکه به گونه ما در معرض اين اتهام نيستند که پس از غيبتِ امام، اجراي حدود و اقامه احکام را مهمل گذاشته باشند؛ امّا معتقدند: در هر زمان گروهي از اهل حلّ و عقد وجود دارد که قدرت اجراي حدود و اقامه احکام به عهده آنان محول شده است. پس آنها (معتزله) چه عذري در قصور در تعيين امام دارند؛ در حالي که مي بينند اهل حلّ و عقد در هر زماني وجود دارند و مورد اعترافند؟ از آنجا که چنين افرادي در هر عصر وجود دارند و آشکارا ديده مي شوند؛ لازم است که معتزليان نيز امامي تعيين کرده باشند که حدود و احکام الهي را اجرا کند! اما آنها اين همه وقت را از دست داده اند؛ بدون اينکه به چنين کاري دست يازند. آنان از روي نافرماني از راه هدايت منحرف شده اند و اين حجّيت ما عليه ايشان است.

شيخ مفيدرحمه الله در دنباله اين بحث آورده است. هر گاه مخالفان اماميّه عذري براي عدم تعيين امام داشته باشند، عذر شيعيان در نشان ندادن امامِ خود، معقول تر مي نمايد؛ چرا که اين مطلب به خوبي روشن است که بسياري از اخلاف علي عليه السلام در طول تاريخ، کشته يا تبعيد شده اند و سايرين نيز هماره گرفتار ترس بوده و زير بدگماني دستگاه حاکمه نسبت به خود مي زيسته اند. اين در حالي است که معتزله، - مدعي امر به معروف و نهي از منکر هستند و مدعاي خود داري از اطاعت از يک حکومت بد را دارند - در عمل با اجتناب از آزار، با فرمانروايان خود کامه بر مسند نشسته، کنار آمده اند!

رساله چهارم:

اين رساله در پاسخ اين پرسش به نگارش در آمده است: در حالي که اجداد امام دوازدهم عليه السلام - به رغم آزاري که مي ديدند - پنهان نشدند، غيبت ايشان را چگونه مي توان توجيه کرد؟ پاسخ شيخ مفيدرحمه الله آن است که اختلاف مهم موجود ميان امام دوازدهم و اجدادش، اين است که آنان پيروان خود را در دست گرفتن شمشير و شوريدن بر حکومت دعوت نکردند و به همين دليل هم، فرمانروايان زمانشان، آنان را - البته به طور نسبي - به حال خود وا مي گذاشتند. اما حضرت مهدي عليه السلام هنگامي که ظهور کند، عَلَم قيام برخواهد افراشت و از همين رو، او بايستي کاملاً دقت کند که پيش از در اختيار داشتن نيرويي کلان، خود را در معرض فرمانروايان صاحب قدرت قرار ندهد؛ چرا که آنها مطمئناً در برابرش مقاومت خواهند کرد.

رساله پنجم:

در اين رساله شيخ مفيدرحمه الله به اعتراض مطرح در باب وجود امام زمان عليه السلام توجه نشان داده و بر آن است که روايات ناظر بر وجود امام غايب، چندان مستحکم است که اگر کسي منکر آنها شود، بايد جملگي روايات مربوط به شريعت اسلامي را انکار کند. به زعم او هر چند که از لحاظ عقلي ناممکن نيست که حق تعالي امام غايب را به آسمان برده باشد؛ امّا از آنجا که رواياتي داريم مبني بر اينکه زمين نبايد خالي از حجّت باشد، بنابراين مي گوييم: او هنوز بر روي زمين است به نوشته شيخ مفيدرحمه الله، يکي از معتزليان، ضمن تعجب از چگونگي توقّف تمايلات اعتزالي او، هر جا که اراده کند، بر وي ايراد مي گيرد که به عنوان يک طرفدار عدل و توحيد، چگونه مي تواند امامت کسي را بپذيرد که ولادتش قطعي نيست، تا چه رسد به امامتش، و در وجود او شک است تا چه رسد به غيبتش؟! آن هم در حالي که شيعه مي گويد: در اين زمان، 145 سال از عمرش مي گذرد! آيا چنين چيزي به عقل يا سمع درست مي نمايد؟! شيخ مفيدرحمه الله با قرار دادن بنياد برهان خود بر روايات اماميّه، چنين اظهار مي دارد که: استدلال مبتني بر اين حديث است که: «اِنَّ الاَرْضَ لاتَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ» [2] ؛ «زمين هرگز از حجّت خالي نخواهد بود». در ادامه مي آورد: حجّت داراي صفاتي خاصّ است و هر که آنها را نداشته باشد، حجّت نخواهد بود. از آنجا که او در اولاد عباس و اولاد علي عليه السلام و در قريش، شخصي با اين صفات را نيافته است، بنابراين بنا به استدلال عقلي مي داند که حجّت با يد شخصي ديگر باشد؛ هر چند ناپيدا و به ظهور در نيامده است و چون حجّت تنها مي تواند بر شخصي اطلاق شود که از گناه و خطا بري و معصوم است، لازم مي آيد که حجّت غايب باشد.

شيوه استدلال شيخ مفيدرحمه الله در اين رسائل، از ذهن بسيار قويِ او حکايت مي کند. رساله هاي مذکور، که به زبان عربي نگاشته شده، توسط مطبعه حيدريه در نجف اشرف منتشر شده است. (1370ق) و در قم در سلسله منشورات مکتب مفيد، به صورت افست در انتهاي کتاب عدة رسائل، به چاپ رسيده است. [3] .
پاورقي
[1] همچنين ر.ک: المحاسن، ج 1، ص 153، ح 78؛ کنزالفوائد، ج 1، ص 329.

[2] کافي، ج 1، ص 178؛ کتاب الغيبة، ص 253.

[3] دايرةالمعارف تشيّع، ج 7، ص 260 - 262.
تاریخ و ساعت انتشار :
۲۲:۱۹:۴۸ ~~~ ۱۳۹۹/۱۱/۰۸
دسته بندی :
کتاب های مهدوی
با مهدی

بنر های حاشیه پست

اظهار نظر در مورد خمس رسائل في اثبات الحجة .::. پرتال تخصصی تبیان مهدویت

*
*
دانلود مستقیم