تشرف سيد جعفر قزويني با پدر بزرگوار خود

سيد جليل ، آقا سيد جعفر قزوينى مى گويد: بـا پدرم - مرحوم آقاى سيد باقر قزوينى - به مسجدسهله مى رفتيم .وقتى نزديك مسجد رسيديم ،به او گفتم : اين حرفهايى كه از مردم مى شنوم ، يعنى هر كس چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بيايد حضرت مهدى (ع ) را مى بيند، پايه و اساسى ندارد.پدرم غضبناك متوجه من شد و گفت : چرا اساسى نداشته باشد؟…
سيد جليل ، آقا سيد جعفر قزوينى مى گويد: بـا پدرم - مرحوم آقاى سيد باقر قزوينى - به مسجدسهله مى رفتيم .وقتى نزديك مسجد رسيديم ،به او گفتم : اين حرفهايى كه از مردم مى شنوم ، يعنى هر كس چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله بيايد حضرت مهدى (ع ) را مى بيند، پايه و اساسى ندارد.پدرم غضبناك متوجه من شد و گفت : چرا اساسى نداشته باشد؟ فقط به خاطر آن كه تو نديده اى ؟آيـا هـر چيزى كه تو نديده اى اصل ندارد؟ و خيلى مرا سرزنش كرد، به طورى كه از گفته خويش پشيمان شدم .
داخل مسجد شديم .هيچ كس در آن جا نبود.وقتى پدرم در وسط مسجد، براى خواندن دو ركعت نـمـاز اسـتـجاره ايستاد، شخصى از طرف مقام حضرت حجت (ع )متوجه او شد و از كنارش عبورنـمـود.بـه او سلام كرد و با ايشان مصافحه نمود.دراين جا پدرم به من توجه كرد و پرسيد: اين آقاكيست ؟گفتم : آيا او حضرت مهدى (ع ) است ؟فرمود: پس كيست ؟من به دنبال آن حضرت دويدم ، ولى احدى را نه در مسجد و نه در خارج آن نديدم
داخل مسجد شديم .هيچ كس در آن جا نبود.وقتى پدرم در وسط مسجد، براى خواندن دو ركعت نـمـاز اسـتـجاره ايستاد، شخصى از طرف مقام حضرت حجت (ع )متوجه او شد و از كنارش عبورنـمـود.بـه او سلام كرد و با ايشان مصافحه نمود.دراين جا پدرم به من توجه كرد و پرسيد: اين آقاكيست ؟گفتم : آيا او حضرت مهدى (ع ) است ؟فرمود: پس كيست ؟من به دنبال آن حضرت دويدم ، ولى احدى را نه در مسجد و نه در خارج آن نديدم