0%
جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

پرتال تخصصی تبیان مهدویت

تبیان مهدویت ، بزرگترین پایگاه اینترنتی مهدویت

دانشنامه مهدویت حرف و

دانشنامه مهدویت حرف  و
وارث«وارث» از القاب مشهور حضرت ولی عصر (عج) است. رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله در خطبه غدیریه فرمود:
«ألا إنّهُ وارِثٌ کُلُّ عِلْمٍ وَ مُحیطُ بِه: به درستی که او (حضرت قائم (عج)) وارث هر علمی است و به آن احاطه دارد».
حضرت مهدی (عج) وارث نشانه هائی انبیاء گذشته است. («نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص ۱۲۵)
مهدی قدم به عرصه گیتی نهاده است
مهدی که وارث نبی و نسل مرتضاست
رجوع…
وارث
«وارث» از القاب مشهور حضرت ولی عصر (عج) است. رسول گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله در خطبه غدیریه فرمود:

«ألا إنّهُ وارِثٌ کُلُّ عِلْمٍ وَ مُحیطُ بِه: به درستی که او (حضرت قائم (عج)) وارث هر علمی است و به آن احاطه دارد».

حضرت مهدی (عج) وارث نشانه هائی انبیاء گذشته است. («نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص 125)

مهدی قدم به عرصه گیتی نهاده است

مهدی که وارث نبی و نسل مرتضاست

رجوع شود به واژه: نشانه پیامبران و قائم (عج)

واقیذ
«واقیذ» لقب مهدی منتظر (عج) است. این لقب در کتب آسمانی ذکر شده و به معنی «غائب شونده در مدّت مدید» است.

در کتاب «تاریخ عالم آرا» ذکر شده است که اسم آن حضرت در تورات «واقیذما» نوشته شده است. («نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص 124)

وتر
«وَتْر» لقب مهدی موعود (عج) است. «وتر» به معنی: تنها، طاق، منفرد، فرد در کمال و فضائل که تحقّق آن در نوع بشر ممکن باشد و احدی از حجج قبل از حضرت قائم (عج) به آنها سر افراز نشده است. (همان مدرک)

وجه
«وجه» در کتاب «هدایه» از القاب امام غائب (عج) شمرده شده است و در زیارت آن جناب است:

«اَلسّلامُ عَلی وَجْهُ اللهِ الْمُتَلَقِّبُ بَینَ أظهَرُ عِبادِه»

ولی الامر
از القاب شایسته امام زمان (عج)، «ولی الامر» است.

ولی الله
حضرت قائم (عج) مکرّر در اخبار به لقب «ولی الله» ذکر شده اند. در روایت است که خداوند در شب معراج به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود:

«او (حضرت قائم (عج)) به راستی ولیّ من است». («نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص 124)

ولی الناصح
یکی دیگر از القاب حضرت مهدی (عج)، «ولیّ النّاصح» (سرپرست نصیحت کننده) است.

ولی عصر
«ولیّ عصر»، لقب مهدی موعود (عج) و مترادف لقب «صاحب الزّمان» است.

بگشته مولّد مسعود ختم جمله امامان

ولیّ عصر و امام زمان و بر همه مولا

و هوه ل
«و هوه ل»، نام حضرت صاحب الامر (عج) در کتاب «تورات» است. («نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص 29)

ویشنو رجوع شود به واژه: هندوان و انتظار

وادی السلام
درکتاب «منتهی الآمال»، باب چهاردهم (در تاریخ امام دوازدهم حضرت حجّه بن الحسن العسکری (عج)) مؤلف کتاب، «حاج شیخ عبّاس قمی» می گوید:

«مخفی نماند که در جمله ای از اماکن محلّ مخصوصی است معروف به مقام آن جناب مثل:

وادی السّلام و مسجد سهله و مسجد حلّه و خارج قم (مسجد جمکران) و غیر آن و ظاهر آن است که کسی در آن مواضع به شرف حضور مشرّف یا از آن جناب معجزه ای در آنجا ظاهر شده و از این جهت داخل شده در اماکن شریفه متبرّکه و محلّ انس و تردّد ملائکه و قلّت شیاطین در آنجا».

وادی یابس
«وادی یابس» یعنی بیابان بی آب و علف و سرزمینی است که در ما بین مکّه و شام واقع شده است و سفیانی از آنجا بر علیه حضرت قائم (عج) خروج خواهد کرد. («منتهی الآمال»، باب 14، فصل 7، علامت 3)

واقفه
اگرچه واقفه اسم عام برای هر گروهی است که بر خلاف جمهور در یکی از مسائل امامت در قبول رأی اکثریت توقف می کردند ولی در مباحث مهدویّت مقصود فرقه ای از شیعه هستند که امام موسی بن جعفرعلیه السلام را آخرین امام می دانند و می گویند: او زنده است و همو مهدی منتظر می باشد. بنیان گذاران این مذهب، از قبیل علی بن ابی حمزه بطائنی، زیاد قندی، عثمان بن عیسی رواسی و احمد بن ابی بشر سرّاج نمایندگان آن حضرت در کوفه، مصر، خراسان و... بودند. در دورانی که امام علیه السلام در زندان هارون بود، اموال فراوانی از خمس به نزد آنان گرد آمده بود و چون امام وفات یافت، نزد خود گفتند که اگر به امامت علی بن موسی الرضاعلیه السلام اعتراف کنند بایستی همه این اموال را به آن حضرت تسلیم کنند. طمع به مال دنیا، آنها را بر این داشت که منکر امامت حضرت رضاعلیه السلام شده، دست از دین خود بکشند و خود و گروهی را به الحاد و زندقه سوق دهند!!

یونس عبدالرحمن گوید: «موقعی که امام موسی بن جعفرعلیه السلام وفات یافت، نزد زیاد بن مروان قندی، هفتاد هزار دینار و نزد علی بن ابی حمزه، سی هزار دینار بود.

آن دو سمت نمایندگی آن حضرت را داشتند، من در آن روزگار حسب وظیفه، مردم را به حضرت رضاعلیه السلام دعوت کردمکه حقیقت امر بر من روشن بود. آن دو به من پیغام دادند: تو از این کار دست بردار که اگر مال بخواهی، تو را بی نیاز سازیم... هم اکنون ده هزار دینار به تو خواهیم داد. من گفتم: ما از پیشوایانمان شنیده ایم که چون بدعت ظهور کند، دانشمند وظیفه دارد علم خویش را به مردم برساند و مردم را از فتنه و ابهام نجات دهد؛ وگرنه نور ایمان از او سلب گردد.

من به امامت علی بن موسی علم دارم؛ از این جهت موظفم آن حضرت را به مردم معرفی کنم. آنان چون دانستند که من تسلیم آنها نخواهم شد، سخت با من دشمن شدند».

احمدبن حماد گوید: «یکی از نمایندگان حضرت کاظم علیه السلام عثمان بن عیسی در مصر بود که اموال فراوانی از امام به نزدش گرد آمده بود. حضرت رضاعلیه السلام اموال را طلبید؛ اما وی به حضرت نامه نوشت که پدرت نمرده است! حضرت در پاسخ فرمود: پدرم در گذشت و جمع بسیاری از مردم بغداد شاهد مرگ او بودند و اموالش میان ورثه تقسیم شده است. وی در پاسخ حضرت نوشت: اگر پدرت زنده باشد، تو حق مطالبه اموال او را نداری و اگر مرده باشد، او به ما نگفته: اموالش را به تو بسپاریم. اینک اموال به مصرف رسیده و کنیزان را آزاد و تزویج کرده ام!»

کشی نیز در «رجال» خود به این واقعه تصریح کرده می نویسد: در هنگام محبوس بودن حضرت امام موسی کاظم علیه السلام دو وکیل او در کوفه سی هزار دینار بابت سهم امام از شیعیان آن حضرت جمع آوری کردند و چون امام در زندان بود با آن پول برایخود خانه ها و چیزهای دیگر خریدند و چون خبر مرگ امام را بشنیدند برای این که پول ها را پس ندهند با کمال بی شرمی منکر مرگ امام موسی کاظم علیه السلام شدند و درباره او درنگ و توقف کردند از آن جهت پیروان ایشان را «واقفه» خواندند. [1] .

پی نوشت ها:

[1] ر.ک: المقالات والفرق، ص 236؛ مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 100؛ فرهنگ فرق اسلامی، ص 455.

واقفیه
«واقفیّه» نام فرقه ای است که حضرت موسی بن جعفر، امام کاظم علیه السّلام را، قائم و مهدی موعود (عج) می دانند.

برخی به وفات آن حضرت معترفند و می گویند زنده می شود و عالم را مسخّر می کند و بعضی می گویند در روز، از حبس «سِنْدی» بیرون آمد و کسی او را ندید و اصحاب هارون بر مردم این امر که او مرده یا نمرده یا غائب شده، مشتبه کردند. («همان مدرک»، باب چهارم، ص 215)

وجیزه فی الغیبه
کتاب «مسأله وجیزه فی الغیبه» تألیف «علی بن حسین» معروف به «سیّد مرتضی» (متوفّی 436 ه.ق) است.

پس از «شیخ مفید» شاگرد برجسته اش معروف به «سیّد مرتضی»، روش استدلالی استاد خود را در رساله خویش در باره طول عمر امام غائب دنبال کرده این شیوه، در رساله بجا مانده از سیّد مرتضی که در سال 1955 میلادی در بغداد به نام «مسأله وجیزه فی الغیه» به چاپ رسیده و توسّط شخصی به نام «ساشدینا» به انگلیسی ترجمه گردیده، به روشنی دیده می شود. («آخرین امید»، ص 170)

رجوع شود به واژه: سیّد مرتضی

وقاتون
آنگونه که از روایات و احادیث بر می آید، عمر مبارک حضرت ولی عصر (عج) طولانی است، و مدّتی برای غیبت آن حضرت، و وقتی برای ظهورش تعیین نشده است. بلکه جداً از تعیین وقت معیّن منع و نهی شده است.

در زبان روایات کسانی که به این مهمّ اعتنائی نداشته و بی دلیل وقت معیّن کنند،«وقّاتون» گفته می شود.

امام صادق در پاسخ ابا بصیر که پرسیده بود، قائم (عج) کی خروج خواهد کرد، فرمود:

«یا اَبا مُحَمّد إنّا أهْل بَیْتُ لا نُوَقّتُ- وَ قَدْ قالَ مُحَمّدٌ صلّی الله علیه و آله کَذَّبُ وَقّاتُون: ای ابا محمّد! ما خاندانی هستیم که وقتی را معیّن نمی کنیم زیرا رسول اکرم صلّی الله علیه و آله فرموده است وقت تعیین کنندگان دروغ می گویند». («بحار الانوار»، ج 52، ص 119)

ولایت فقیه
«ولی فقیه» یعنی مرجع تقلیدی که شایستگی نیابت عامّ امام زمان (عج) را داشته باشد، چنین فردی می تواند به جانشینی از امام قائم (عج) زمام امور را در دست بگیرد.

هنگامی که در دوران غیبت کبری شیعیان ارتباط مستقیم با آن حضرت ندارند باسد به چه کسی مراجعه کنند و وظائف دینی خود را از چه کسی بپرسند و به آن عمل کنند؟

امام قائم (عج) در پاسخ این سؤال اسحاق بن یعقوب با خط مبارک خودشان مرقوم فرمودند:

«... وَ أمّاالْحَوادِثُ الْواقِعَهِ فَارْجِعوا فیها إلی رُُواهِ أحادیثِنا، فَإنَّهُمْ حُجَّتی عَلَیْکُمْ وَ أنا حُجَّه اللهِ...: در حوادث به راویان احادیث ما مراجعه کنید که آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر شما هستم». («کشف الغمّه»، ج 3، ص 101)

راهنمای مردم در عصر غیبت، نائب امام است. مسلمیندر این عصر نیز بی سرپرست رها نشده اند. و طبق قاعده لطف کلامی- که در امامت به آن استدلال می شود- نائب امام، به جای امام قرار دارد. و احیاء و اجرای احکام قرآن، و رهبری شعار قرآن، و تشکیل دادن جامعه قرآنی، به عهده اوست. و نائب امام در هر عصر،عالم بزرگ آن عصر است، عالم نمومه امام (عالم ربّانی)، و جامع همه شرائط لازم.

با وجود غیبت امام، باید افراد بر طبق موازین دینی تربیت شوند، و باید جامعه بر طبق سیاست دینی و اسلامی اداره شود، و این سیاست در جامعه حاکم باشد. باید احکام قرآن مورد عمل قرار گیرد، و هدایت قرآنی فعلیّْت یابد، و قرآن کتاب شناخت وعمل باشد. آری، در عصر غیبت تکلیف باقی است، هم به دلیل عقل و هم به دلیل نقل، و هم به دلیل اعتبار- چنانکه بزرگان بیان کرده اند. («خورشید مغرب»، ص 224 و 227)

وقت ظهور
در فرهنگ «مهدویّت» یکی از موضوعات مهم و مورد توجّه، مسأله «وقت ظهور» است؛ به گونه ای که حتی سال ها قبل از ولادت حضرت مهدی علیه السلام، درباره آن از معصومین علیهم السلام پرسش می شد. [1] .

ائمه معصومین علیهم السلام نیز همواره مسائل مربوط به حضرت مهدی علیه السلام - به ویژه زمان ظهور آن حضرت - را از اسرار الهی دانسته و وقت گذاران را تکذیب کرده اند.

با سیری کوتاه در بوستان کلام الهی و بیانات نورانی ائمه اطهارعلیهم السلام درباره وقت ظهور، به مطالب ذیل بر خواهیم خورد:

1. علم و آگاهی از زمان دقیق ظهور، تنها به خداوند متعال اختصاص دارد.

2. همواره معصومین علیهم السلام مردم را از تعیین وقت و وقت گذاری درباره ظهور حضرتمهدی علیه السلام، برحذر داشته و وقت گذاران را تکذیب کرده اند.

3. روایات فراوانی رخداد ظهور را ناگهانی دانسته و احادیث دیگری اصلاح امر فرج را یک شَبِه ذکر کرده است (البته این نیز با تعیین وقت ظهور منافات دارد).

4. اگر چه پنهان بودن زمان ظهور از اسرار الهی است و حکمت الهی اقتضا نموده این وقت نزد مردم مجهول و مکتوم باشد؛ ولی در بعضی روایات به پاره ای از حکمت های آن، اشاره شده و تا حدودی محدوده زمانی آن معین گشته است.

5. با مراجعه به کلام نورانی معصومین علیهم السلام می توان چگونگی آگاه شدن حضرت مهدی علیه السلام از هنگام ظهور را به راحتی دریافت.

از روایاتی که علم به زمان ظهور را ویژه خداوند دانسته، می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

در روایت مشهوری آمده است: «وقتی دعبل، شاعر بلند آوازه شیعی، در محضر امام رضاعلیه السلام در ضمن قصیده ای، سخن از ظهور و قیام حضرت مهدی علیه السلام بر زبان جاری ساخت؛ آن حضرت در حالی که سرشک از دیدگانش جاری بود، رو به دعبل کرد و فرمود: ای خزاعی! همانا روح القدس بر زبانت این دو بیت را جاری ساخت. آیا می دانی این امام کیست؟ و چه زمانی قیام می کند؟

آن گاه خود آن حضرت به معرفی امام مهدی علیه السلام پرداخت. سپس درباره زمان ظهورش چنین فرمود: «وَاَمَّا «مَتی» فَاِخْبارُهُ عَنِ الوَقْتِ. فَقَدْ حَدَّثَنی اَبی عَنْ اَبیهِ عَنْ آبائِهِ علیهم السلام اَنَّ النَّبِیّ صلی الله علیه وآله قیلَ لَهُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَتی یَخْرُجُ القائِمُ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ؟ فَقالَ صلی الله علیه وآله: مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَهِ اَلَّتی لا یُجَلّیها لِوَقْتِها اِلاَّ هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَالاَرْضِ لا تَأْتِیَنَّکُم اِلاَّ بَغْتَهً». «اما اینکه «چهزمانی ظهور خواهد کرد»، این خبر دادن از وقت است.

پدرم از پدرش و ایشان از پدرانش از رسول گرامی اسلامی صلی الله علیه وآله نقل کرده اند که وقتی از آن حضرت سؤال شد: ای رسول خدا! چه زمانی قائم از ذریه شما ظهور می کند؟ آن حضرت فرمود: مثل او مانند قیامت است که [خداوند درباره زمان وقوع آن چنین] فرمود: هیچ کس جز او به هنگامش آن را آشکار نمی سازد. این امر بر [اهل] آسمان ها و زمین دشوار است، جز به صورت ناگهانی به سراغ شما نمی آید». [2] . [3] .

از آنجایی که آن حضرت، مخفی بودن زمان ظهور را همانند زمان قیامت و رستاخیز قلمداد فرموده است؛ می توان نتیجه گرفته که: با مخفی بودن قیامت، یک نوع آزادی عمل برای همگان پیدا می شود و از سوی دیگر چون وقت آن به طور دقیق معلوم نیست و در هر زمان محتمل است، نتیجه اش حالت آماده باش دائمی است. درباره قیام حضرت مهدی علیه السلام نیز اگر تاریخ تعیین می شد و زمان ظهور دور بود، همه در غفلت و غرور و بی خبری فرو می رفتند و اگر زمانش نزدیک بود، ممکن بود آزادی عمل را از دست بدهند و اعمالشان جنبه اضطراری پیدا کند.

همان گونه که علم به زمان قیامت فقط در اختیار خداوند است، علم به زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام نیز در عهده خداوند است. در احادیث فراوانی از ظهور حضرت مهدی علیه السلام در کنار قیامت یاد شده است؛ از این رو، برخی از ویژگی های آن همانند رستاخیز است.

خداوند در ادامه آیه یاد شده، علم به قیامت را حتّی از پیامبر خود منتفی ساخته است: «از تومی پرسند، چنان که گویا تو از چون و چند آن آگاهی، بگو همانا علم آن نزد خداوند است».

از اینجا می توان نتیجه گرفت که حتی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز به زمان دقیق ظهور حضرت مهدی علیه السلام آگاه نیست و اینکه عده ای به خود جرأت می دهند و به راحتی وقت ظهور را تعیین می کنند، جای بسی تأمل است!!

نه تنها این سؤال از اولین معصوم پرسیده شد و ایشان این گونه جواب فرمود که علم به زمان ظهور نزد خداوند است؛ بلکه وقتی از آخرین معصوم نیز چنین پرسشی شد، آن حضرت در ضمن توقیعی این سان جواب داد: «و اما ظهور فرج همانا در اختیار خداوند متعال است و وقت گذاران دروغ گفتند». [4] .

آن حضرت در آخرین توقیع به سفیر چهارم خود، ظهور را تنها در اراده و اختیار خداوند دانسته، می فرماید: «و ظهوری نخواهد بود مگر آن گاه که خداوند تبارک و تعالی اجازت فرماید». [5] .

پس روشن می شود که زمان آغاز ظهور، یکی از اسرار الهی است و اندیشه و فکر بشر از رسیدن به آن، سخت کوتاه و ناتوان است.

همان گونه که بیان شد در روایات فراوانی از ظهور آن حضرت به عنوان حادثه ای ناگهانی یاد شده و واضح است ناگهانی بودن آن، با تعیین قبلی وقت منافات دارد؛ چرا که وقتی برای امری زمان مشخص شد، دیگر دفعی و ناگهانی بودن آن معنا نخواهد داشت. به طور مسلم کسانی که تعیین وقت می کنند، سخنشان خلاف این گروه روایات است.

پاره ای از این روایات را این گونه می توان دسته بندی کرد:

الف . اصلاح شدن امرظهور دریک شب

امام علی علیه السلام می فرماید: «پیامبرصلی الله علیه وآلهفرمود: مهدی از ما اهل بیت است که خداوند امر [فرج] او را در یک شب اصلاح می فرماید». «اَلْمَهْدِیُّ مِنَّا اَهْلَ الْبَیْتِ یُصْلِحُ اللَّه لَهُ اَمْرَهُ فِی لَیْلَهٍ» [6] .؛

امام باقرعلیه السلام نیز این معنا را این گونه بیان کرده است: «خداوند امر [فرج] او را در یک شب اصلاح می کند». [7] .

ب . آمدن همانند شهاب فروزان

امام باقرعلیه السلام پس از بیان غیبت حضرت مهدی علیه السلام، فرمود: «او همانند شهابی شعله ور ظاهر خواهد شد». [8] پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز در این باره می فرماید: «در آن هنگام همچون شهابی فروزان خواهد آمد». [9] .

روشن است که کلام معصومین علیهم السلام گزاف نیست و تشبیهات ایشان بدون حساب نبوده است. از سوی دیگر، «فرا رسیدن همچون شهاب» سخن از ناگهانی بودن، بدون پیش بینی قبلی، غافل گیرانه و سریع بودن آن می باشد.

البته در برخی روایات به صورت محدود زمان هایی برای رخداد این حادثه بزرگ ذکر شده است.

این گونه روایات به چند دسته تقسیم می شود.

یک. روایاتی که «جمعه» را به عنوان روز ظهور معرفی کرده است:

امام صادق علیه السلام می فرماید: «قائم ما اهل بیت در روز جمعه ظهور خواهد کرد». [10] .

دو. روایاتی که روز ظهور را مصادف با روز عاشورا ذکر کرده است: امام باقرعلیه السلام ضمن بیاناتی درباره روز عاشورا فرمود: «... و این روز (عاشورا) روزی است که در آن قائم قیام خواهد کرد». [11] .

سه. روایاتی که ظهور حضرت مهدی علیه السلام را در سال فرد ذکر کرده است:

امام صادق علیه السلام می فرماید: «قائم ظهور نمی کند مگر در سال فرد». [12] .

چهار. برخی روایات نیز روز ظهور را شنبه ذکر کرده است:

امام باقرعلیه السلام فرمود: «قائم در روزشنبه که روزعاشورااست خروج می کند». [13] .

اگرچه قرائنی چند بر ظهور حضرت مهدی علیه السلام در روز جمعه وجود دارد؛ ولی این روایت و امثال آن را می توان به این صورت توجیه کرد که اولین روز ظهور جمعه است و از آنجایی که قیام و خروج آن حضرت پس از ظهور است، قیام و خروج آن حضرت در روز شنبه اتفاق خواهد افتاد.

اطلاع حضرت مهدی از وقت ظهور

حال این پرسش پیش می آید که اگر خود حضرت مهدی علیه السلام، از زمان دقیق ظهورآگاهی ندارد، پس چگونه درآستانه ظهور از وقت آن آگاه خواهد شد؟

در این بخش نیز روایات فراوانی ذکر شده که راه های حصول علم حضرت به زمان ظهور را بیان کرده است؛ مانند:

یک. آگاه شدن از طریق الهام

بدون شک معصومین علیهم السلام مورد الهام خداوند قرار می گیرند و اگر چه وحی به صورت رسمی با رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله پایان گرفت؛ ولی در موارد فراوانی به اهل بیت علیهم السلام الهاماتی می شده و خواهد شد. برخی روایات چگونگی آگاه شدن حضرت مهدی علیه السلام از زمان ظهور را از طریق الهام ذکر کرده است. امام صادق علیه السلام ذیل آیه شریفه «فَاِذا نُقِرَ فِی النَّاقُور»، فرمود: «به درستی که از ما امامی پنهان است و چون خدای تعالی بخواهد او را ظاهر سازد، نکته ای در قلبش ایجاد می کند، پس او ظاهر شود و به دستور خدای تعالی قیام نماید». [14] .

دو. آگاه شدن از طریق برافراشته شدن پرچم قیام

در روایاتی چند اشاره شده که وقتی ظهور آن حضرت نزدیک شد و زمان قیام فرا رسید، پرچمی که آن حضرت هنگام ظهور در دست خواهد داشت، به اذن و اراده الهی برافراشتهشده، امام علیه السلام را به فرمان قیام آگاه خواهد کرد. [15] .

سه. آگاه شدن از طریق بیرون آمدن شمشیر آن حضرت از غلاف

رسول گرامی اسلام فرمود: «برای او شمشیری است در غلاف، پس هنگامی که وقت ظهورش فرا رسید، آن شمشیر از غلافش خارج می شود. خداوند آن شمشیر را به سخن در می آورد و شمشیر به حضرتش می گوید: ای ولی خدا! خارج شو که دیگر نشستن در مقابل [ستم] دشمنان خدا جایز نیست. پس او ظهور می کند». [16] .

در پایان گفتنی است که مخفی بودن زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام، دارای حکمت های فراوانی است؛ از جمله:

1. زنده نگه داشتن روح امید و انتظار در جامعه در طول غیبت حضرت مهدی علیه السلام؛

2. معنا پیدا کردن امتحان شیعیان در عصر غیبت؛

3. غافلگیر کردن مخالفان و دشمنان.

از آنجایی که یکی از دلایل غیبت حضرت مهدی علیه السلام تلاش دشمنان برای نابودی آن حضرت بود؛ از این رو روشن بودن زمان ظهور، دشمنان را برای از بین بردن و مقابله با آن حضرت آماده می سازد؛ در حالی که نامعلوم بودن و ناگهانی بودن زمان ظهور، باعث غافلگیری دشمنان خواهد شد.

پی نوشت ها:

[1] الکافی، ج 1، ص 368، ح 2.

[2] اعراف، 187.

[3] عیون اخبار الرضاعلیه السلام، ج 2، ص 266؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 372.

[4] کتاب الغیبه، ص 291.

[5] الخرایج والجرایح، ج 3، ص 1128؛ کتاب الغیبه، ص 395.

[6] کمال الدین، ج 1، ص 152.

[7] الغیبه، ص 163.

[8] کتاب الغیبه، ص 159؛ کمال الدین، ج 1، ص 324.

[9] کمال الدین، ج 1، ص 287.

[10] الخصال، ح 2، ص 394.

[11]تهذیب الاحکام، ج 4، ص 300.

[12] کتاب الغیبه، ص 453؛ روضهالواعظین، ص 263؛ اعلام الوری، ص 459.

[13] تهذیب الاحکام، ج 4، ص 333؛ کمال الدین، ج 2، ص 653.

[14] الکافی، ج 1، ص 343؛ کتاب الغیبه، ص 164؛ رجال کشی، ص 192.

[15] ر.ک: کمال الدین، ج 1، ص 155؛ الخرائج والجرائح، ح 2، ص 550، کفایهالاثر، ص 266.

[16] کمال الدین، ج 1، ص 155.

وقت معلوم
عبارت «وقت معلوم» یک بار در آیه 38 سوره «حجر» و بار دیگر در سوره «ص» آیه 81 به کار رفته است. آن هنگام که ابلیس مأمور به سجده بر آدم شد؛ ولی سجده نکرد، خداوند فرمود: «ای ابلیس! چه چیز مانع تو از سجده کردن بر مخلوقی که با قدرت خود او را آفریدم گردید؟ آیا تکبر کردی. یا از برترین ها بودی؟ گفت: من از او بهترم! مرا از آتش آفریده ای و او را از گل! فرمود: از آسمان ها [و از صفوف فرشتگان] خارج شو که تو رانده درگاه منی! و مسلماً لعنت من بر تو تا روز قیامت خواهد بود. عرض کرد: پروردگار من! مرا تا روزی که انسانها برانگیخته می شوند، مهلت ده. فرمود تو از مهلت داده شدگانی؛ ولی تا روز و زمان معینی». [1] .

ابلیس هنگامی که خود را رانده درگاه خدا دید و احساس کرد که آفرینش انسان سبب بدبختی او شده، آتش کینه در دلش شعله ور گشت و خواست انتقام خویش را از فرزندان آدم بگیرد.

البته مقصد اصلی خود او بود - نه آدم و نه فرمان خدا - ولی غرور و خودخواهی توأم با لجاجتش اجازه نمی داد این واقعیت را درککند. از این رو عرض کرد: پروردگارا! اکنون که چنین است مرا تا روز رستاخیز مهلت ده. این اجازه گرفتن برای این بود که به لجاجت، عناد، دشمنی و خیره سری خود ادامه دهد!

خداوند هم این خواسته او را پذیرفت و فرمود: مسلما تو از مهلت یافتگانی؛ ولی نه تا روز مبعوث شدن خلایق در رستاخیز، بلکه تا وقت و زمانی معین.

مفسّران در اینکه منظور از «یوم الوقت المعلوم» چه روزی است، احتمالات متعددی داده اند. برخی آن را پایان این جهان می دانند؛ چرا که در آن روز همه موجودات زنده می میرند، و تنها ذات خداوند می ماند. [2] .

گروهی احتمال داده اند: منظور از آن روز قیامت است؛ ولی این احتمال نه با ظاهر آیات مورد بحث می سازد - که لحن آن نشان می دهد با تمام خواسته او موافقت نشد - و نه با آیات دیگر قرآن که خبر از مرگ عموم زندگان در پایان این جهان می دهد.

این احتمال نیز وجود دارد که آیه یاد شده، اشاره به زمانی باشد که هیچ کس جز خدا نمی داند. [3] .

آنچه این عبارت را در بحث «مهدویّت» وارد ساخته؛ برخی روایاتی است که «یوم الوقت المعلوم» را دوران ظهور حضرت مهدی علیه السلام دانسته است.

از وهب بن جمیع آزاد شده اسحاق بن عمار نقل شده که گفت: «از حضرت صادق علیه السلام درباره این گفته ابلیس پرسیدم که. پروردگارا پس مرا تا روزی که خلایق برانگیخته شوند، مهلت ده؛ خداوند فرمود: البته تو از مهلت داده شدگانی تا به روز و هنگام معیّن و معلوم» - آن چه روزی خواهد بود؟ فرمود: وقت معلوم روز قیام قائم آل محمد است. هرگاه خداونداو را برانگیزد... ابلیس می آید، در حالی که بر زانوانش راه می رود و می گوید: ای وای از این روزگار! آن گاه از پیشانی اش گرفته شده، گردنش زده می شود. آن هنگام روز وقت معلوم است که مدت او به پایان می رسد». [4] .

بعید نیست مقصود از روایت، این باشد که با روشن شدن حقایق در عصر ظهور و رشد بسیار بالای عقلانی انسان ها در آن عصر، دیگر مجالی برای اغوای شیطان باقی نخواهد ماند و عملاً خلع سلاح و نابود می گردد و این پایان مهلت او است. [5] .

پی نوشت ها:

[1] ص (38)، آیات 81 - 75.

[2] قصص (28)، آیه 88.

[3] تفسیر نمونه، ج 19، ص 343.

[4] دلائل الامامه، ص 240.

[5] ر.ک: کمال الدین، ج 2، ص 42، ح 5؛ الثاقب فی المناقب، ص 310؛ دلائل الامامه، ص 246؛ اثبات الوصیه، ص 15.

وکلای حضرت مهدی
یکی ازتشکل های مهمی که دردوران ائمه متأخر شکل گرفت، «تشکیلات وکالت» بود که ایشان جهت آماده کردن هرچه بیشتر مردم، برای تحمّل دوران غیبت حضرت مهدی علیه السلام به وجود آوردند. ایشان هر چه بیشتر می کوشیدند تا از مواجهه مستقیم کم کرده، امور را به عهده افراد لایقی بگذارند.

این تشکیلات رسماً در زمان امام کاظم علیه السلام به وجود آمد و در زمان حضرت مهدی به اوج خود رسید.

در زمان غیبت صغری این تشکیلات، به وسیله چهار تن (در طول هم) رهبری می شد؛ به این صورت که شیعیان از حضرت مهدی علیه السلام در زمینه مسائل فقهی، مالی و حتی امور شخصی سؤال کردند، این پرسش ها از طریق نواب اربعه (سفرای حضرت) انجام می پذیرفت و پاسخ نیز بعد از مدتی کوتاه، به آنانداده می شد.

این نایبان نیز وکلایی در بسیاری از شهرهای اسلامی داشتند که با سرعتی فراوان، در آسان ساختن کارهای نایبان حضرت، انجام وظیفه می کردند. وکیلان، افرادی خوش رفتار، استوار در عقیده، ثابت قدم و معروف به زهد و تقوا و صلاح بودند. [1] .

این وکیلان بعد از نواب اربعه، عبارت بودند از:

1. احمد بن اسحاق (وکیل در قم)

2. محمدبن شاذان (نائب در نیشابور)

3. محمدبن حفص

4. محمدبن صالح همدانی (وکیل در همدان)

5. قاسم بن علا (وکیل در آذربایجان)

6. ابوالحسین محمدبن جعفر اسدی (وکیل در ری) [2] .

7. ابراهیم بن محمد همدانی

8. ابراهیم بن مهزیار (وکیل در اهواز)

9. محمدبن ابراهیم بن مهزیار

10. احمدبن حمزه بن یسع قمی

11. داوود بن قاسم بن اسحاق

12. محمدبن علی بن بلال

13. ابومحمد وجنائی

14. عبداللّه بن ابی غائم قزوینی

15. حسین بن علی بزوفری

16. احمدبن هلال عبرتائی

17. حاجزبن یزید ملقب به وشاء وکیل در بغداد [3] .

البته سه تن از این افراد - محمدبن علی بن بلال، محمدبن صالح همدانی و احمدبن هلال - منحرف و از وکالت امام علیه السلام عزل شدند!

وکیلان در کنار نواب اربعه (سفیران) ایفای نقش می کردند. بخشی از تفاوت های اینان و نایبان چهارگانه، عبارت بود از:

1. نواب اربعه «نایب خاصّ» بودند و «سفیر» خوانده می شدند. دیگران نیابت یا وکالت داشتند؛ اما از عنوان «سفارت» بهره نمی بردند.

2. نواب اربعه با امام علیه السلام ارتباط مستقیم داشتند؛ اما وکلای امام علیه السلام به واسطه نوّاب اربعه با امام مرتبط بودند.

3. مسؤولیت نوّاب اربعه از نظر جغرافیایی فراگیر بود؛ اما سایر وکیلان هر یک در منطقه ای خاصّ فعالیت می کردند. [4] .

4. نواب اربعه مسؤولیت هدایت همگانی و نیابت عام و مطلق و فراگیر داشتند؛ یعنی، بهبیان احکام، شرح و تفسیر احکام و قرآن کریم، تبیین دین، سرپرستی ایتام و وقف، اجرای حدود، رسیدگی به شیعیان، جمع آوری خمس و زکات و... می پرداختند؛ ولی دیگر نایبان و وکیلان تنها مسؤولیت مشخصی داشتند و نیابتشان خاصّ بود؛ برای مثال برخی از آنان در اخذ وجوه شرعی وکیل بودند و گروهی در سرپرستی وقف یا ایتام انجام وظیفه می کردند.

پی نوشت ها:

[1] امام مهدی از ولادت تا ظهور، ص 236.

[2] کتاب الغیبه، ص 415، ح 391؛ کمال الدین، ح 2، باب 16 و43.

[3] ر.ک: رجال کشی، کمال الدین و تمام النعمه، کتاب الغیبه.

[4] ر.ک: تاریخ الغیبه الصغری، ص 609.

ولایت فقیه
اندیشه سیاسی شیعه در عصر غیبت کبری با نظریه «ولایت فقیه» گره خورده است.

از نظر لغوی، «ولایت» مشتق از «و، ل، ی» است و به کسر و فتح «واو» استعمال می شود.

این کلمه بر معانی متعددی نظیر نصرت و یاوری، تصدّی امر غیر، و سلطه و سرپرستی، دلالت دارد. از میان این معانی متعدّد، معنای تصدی و سرپرستی و تصرّف در امر غیر، با آنچه از ولایت فقیه اراده می شود، تناسب بیشتری دارد. کسی که متصدّی و عهده دار امر می شود، بر آن ولایت یافته و مولا و ولیّ آن امر محسوب می شود. بنابراین، کلمه ولایت و هم ریشه های آن (مانند ولیّ، تولیت، متولّی و والی) دلالت بر معنای سرپرستی، تدبیر و تصرف دارد. این گونه کلمات، معنای تصدّی و سرپرستی و اداره شئون فرد دیگر - مولا علیه - را افاده می کند و نشان می دهد که ولیّ و مولا سزاوارتر از دیگران در این تصرف و تصدی است و با وجود ولایت اینمولی و ولیّ، دیگران فاقد حق تصرّف و تصدّی و سرپرستی در شئون آن فرد هستند. [1] .

در اصطلاح «زعیم و ولی فقیه» کسی است که عالم به سیاست های دینی و برقرار کننده عدالت اجتماعی در میان مردم باشد. طبق اخبار، او دژ اسلام و وارث پیامبران و جانشین پیامبر خدا و همچون پیامبران بنی اسرائیل بوده، بهترین خلق خدا بعد از ائمه است. مجاری امور و احکام و دستورها، به دست او بوده و حاکم بر زمامداران است. [2] .

مسأله «ولایت فقیه» گرچه ریشه کلامی دارد؛ ولی جنبه فقهی آن موجب گردیده تا فقها از روز نخست، در ابواب مختلف فقهی از آن بحث کنند و موضوع ولایت فقیه را در هر یک از مسائل مربوطه روشن سازند. در باب جهاد و تقسیم غنایم و خمس و گرفتن و توزیع زکات و سرپرستی انفال و نیز اموال غایبین و قاصرین و باب امر به معروف و نهی از منکر و باب حدود و قصاص و تعزیرات و مطلق اجرای احکام انتظامی اسلام، فقها از مسأله «ولایت فقیه» و گستره آن بحث کرده اند. [3] .

مقصود از مطلقه بودن ولایت فقیه گستره دامنه ولایت فقیه است، که در شعاع مسؤولیت رهبری سیاسی او است و تمامی ابعاد مربوط به مصالح امت را شامل می شود (از جمله اجرای تمامی احکام انتظامی اسلام). در مقابل آن، ولایت های خاصّ، مانند ولایت پدر درباره ازدواج دختر یا ولایت پدر و جد در رابطه با تصرفات مالی فرزندان صغیر قرار دارد.

اساساً اضافه شدن ولایت به وصف عنوانی «فقیه» محدودیت آن را در چارچوب فقه می رساند، در واقع فقه او است که حکومتمی کند، نه شخص او. پس هیچ گونه قاهریت و حاکمیت اراده شخصی در کار نیست.

از همین جا، مسؤولیت مقام رهبری - در اسلام - در پیشگاه خدا و مردم روشن می گردد. او در پیشگاه خدا مسؤول است تا احکام را کاملاً اجرا نماید و در مقابل مردم مسؤول است تا مصالح همگانی را به بهترین شکل ممکن تأمین نماید و عدالت اجتماعی را در همه زمینه ها و به صورت گسترده و بدون تبعیض اجرا کند و هرگز در این مسؤولیت کوتاه نیاید. [4] .

فرق میان ولایت فقیه و مرجعیت فتوا

میان زعامت و مرجعیت فتوا چند فرق می توان ذکر کرد:

یک. زعیم و ولی فقیه، گذشته از علم به قوانین الهی و عدالت و اجتهاد، باید دارای احاطه به سیاست های دینی و شجاعت و مدیریت الکافی برای رهبری بوده و از مسائل اجتماعی و سیاسی روز آگاه باشد.

دو. وقتی زعیم و ولی فقیه بنا به مصالح مردم حکمی صادر می کند، بر همه - حتی بر کسانی که از دیگری تقلید می کنند - آن حکم واجب می شود؛ چنان که وقتی مرحوم میرزای شیرازی رحمه الله زعیم دینی و سیاسی، حکم تحریم تنباکو را صادر فرمود یا مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی حکم جهاد دادند، همه حتی علما تبعیت کردند.

اگر فرد لایق که دارای این دو خصلت (علم به قانون و عدالت) است، به پا خاست و تشکیل حکومت داد؛ همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله در امر اداره جامعه داشت، دارا می باشد و بر همه مردم لازم است که از او اطاعت کنند. [5] .

سه. مقام مرجعیت فتوا می تواند در یک زمان متعدد باشد و هرکس هر مجتهدی را پارسا و داناتر تشخیص دهد، از وی پیروی کند. اما مقام زعامت و ولایت فقیه نمی تواند متعدد باشد؛ چه این مقام با ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و دفاعی باید دارای یک قدرت مرکزی باشد وگرنه موجب تشتت و چند دستگی امت خواهد شد و وحدت کلمه از بین خواهد رفت. از این رو در هیچ زمانی بیش از یک امام نبوده است.

چهار. کار مرجعیت فتوا را می توان تداوم کار نبوّت؛ یعنی، ابلاغ قوانین الهی به مردم و کار ولایت فقیه را تداوم کار امامت، یعنی، مسؤولیت اجرا و پیاده کردن قوانین دانست.

پنج. از شرایط مرجعیت فتوا اعلمیت است؛ ولی برای ریاست دینی، زعامت و ولایت فقیه آگاهان دینی، اعلمیت و یا اولویت را شرط می دانند.

اساساً فقها، ولایت فقیه را در راستای خلافت کبری و در امتداد امامت دانسته اند و مسأله رهبری سیاسی را - که در عهد حضور برای امامان معصوم ثابت بوده - همچنان برای فقهای جامع شرایط و دارای صلاحیّت در دوران غیبت ثابت دانسته اند. آنان مسأله «تعهد اجرایی» را در احکام انتظامی اسلام، مخصوص دوران حضور ندانسته، بلکه آن را پیوسته ثابت و برقرار می شمارند.

امام خمینی رحمه الله در این باره می فرماید: «تمامی دلایلی که برای اثبات امامت، پس از دوران عهد رسالت آورده اند، به عینه درباره ولایت فقیه، در دوران غیبت جاری است. عمده ترین دلیل، ضرورت وجود کسانی است که ضمانت اجرایی عدالت را عهده دار باشند؛ زیرا احکام انتظامی اسلام مخصوص عهد رسالت نبوده یا عهد حضور نیست؛ لذا بایستی همان گونه که حاکمیت این احکام تداوم دارد، مسؤولیت اجرایی آن نیز تداوم داشته باشد و فقیهعادل و جامع الشرایط، شایسته ترین افراد برای عهده دار شدن آن می باشد». [6] .

از آنجایی که این بحث دامنه گسترده ای دارد تنها در اینجا ارتباط بین این واژه و مهدویّت به اجمال بیان شد. علاقه مندان می توانند به کتاب های مفصل مراجعه نمایند.

پی نوشت ها:

[1] ر.ک: الغدیر، ج 1، ص 649 - 609.

[2] امام خمینی رحمه الله، الرسائل، ج 2، ص 102 - 94.

[3] محمدهادی معرفت، ولایت فقیه، مقدمه.

[4] همان، ص 10 و 11.

[5] امام خمینی رحمه الله، ولایت فقیه، ص 163.

[6] محمدهادی معرفت، ولایت فقیه، ص 43.

وشاء
«حاجز بن یزید» ملقّب به «وشّاء» از وکلای مورد اعتماد امام قائم (عج) بوده و تا آخر هم باقی مانده و همچون برخی وکلا منحرف نگردید. (همان مدرک، ص 114)


تبیان-مهدویت-امام زمان - -منجی - ظهور - آخرالزمان- دانشنامه

تاریخ و ساعت انتشار :
۱۱:۱۳:۲۱ ~~~ ۱۴۰۰/۰۳/۰۷
دسته بندی :
دانشنامه مهدویت حرف و
با مهدی

بنر های حاشیه پست

اظهار نظر در مورد دانشنامه مهدویت حرف و .::. پرتال تخصصی تبیان مهدویت

*
*
دانلود مستقیم