0%
جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

پرتال تخصصی تبیان مهدویت

تبیان مهدویت ، بزرگترین پایگاه اینترنتی مهدویت

دانشنامه مهدویت حرف خ

دانشنامه مهدویت حرف خ
خروج یمانی
یکی از نشانه های حتمی ظهور حضرت مهدی علیه السلام، خروج سرداری از اهل یمن است [۱] که مردم را به حق و عدل دعوت می کند. [۲] این نشانه در منابع اهل سنّت ذکر نشده؛ ولی در مصادر شیعه، روایات فراوانی در این باره وجود دارد؛ به گونه ای که برخی آنها را مستفیض دانسته اند. [۳] .
امام باقرعلیه السلام فرموده است: «... خروج سفیانی و یمانی و…
خروج یمانی

یکی از نشانه های حتمی ظهور حضرت مهدی علیه السلام، خروج سرداری از اهل یمن است [1] که مردم را به حق و عدل دعوت می کند. [2] این نشانه در منابع اهل سنّت ذکر نشده؛ ولی در مصادر شیعه، روایات فراوانی در این باره وجود دارد؛ به گونه ای که برخی آنها را مستفیض دانسته اند. [3] .

امام باقرعلیه السلام فرموده است: «... خروج سفیانی و یمانی و خراسانی در یک سال و یک ماه و یک روز واقع خواهد شد؛ با نظام و ترتیبی همچون نظام یک رشته که به بند کشیده شده است. هر یک از پی دیگری [می آید] و جنگ قدرت و هیبت از هرسوی فراگیر می شود. وای بر کسی که با آنان دشمنی و ستیز کند! در میان پرچم ها راهنماتر از پرچم یمانی نباشد که آن پرچم هدایت است؛ زیرا دعوت به صاحب شما می کند و هنگامی که یمانی خروج کند، خرید و فروش سلاح برای مردم و هر مسلمانی ممنوع است. چون یمانی خروج کرد، به سوی او بشتاب که همانا پرچم او پرچم هدایت است. هیچ مسلمانی را روا نباشد که با آن پرچم مقابله کند. پس هر کس چنین کند او از اهل آتش است؛ زیرا او به سوی حق و راه مستقیم فرا می خواند». [4] .

خروج یمانی، اجمالاً از نشانه های حتمی ظهور است؛ هرچند جزئیات و چگونگی قیام وی روشن نیست. امام صادق علیه السلام همزمانی خروج سفیانی و یمانی را این گونه وصف فرموده است: «یمانی و سفیانی همچون دو اسب مسابقه اند». «الیَمانِیُ وَالسُّفیانِیُ کَفَرَسَی رِهانٍ» [5] .

پی نوشت ها:

[1] الکافی، ج 8، ص 310، ح 483 والغیبه، ص 252، ح 11.

[2] الغیبه، ص 253، ح 13.

[3] تاریخ غیبت کبری، ص 525.

[4] الغیبه، ص 369، باب 13، ح 13.

[5] همان، باب 18، ح 15.

خسف به بیداء

فرو برده شدن در «بَیْداء» - که از آن در روایات «خسف به بیداء» تعبیر شده است - از نشانه های ظهور حضرت مهدی علیه السلام است. این نشانه در احادیثی که درباره سفیانی سخن گفته اند، فراوان ذکر شده است. [1] .

واژه «خَسْف» به معنای فرو رفتن و پنهان شدن است و «بَیداء» نام سرزمینی بین مکه و مدینه است. [2] ظاهراً منظور از «خسف به بیداء» آن است که سفیانی با لشکری عظیم به قصد جنگبا حضرت مهدی علیه السلام عازم مکه می شود؛ اما در بین مکه و مدینه - در محلی که به سرزمین «بیداء» معروف است - به گونه ای معجزه آسا، به امر خداوند، در دل زمین فرو می روند.

این حادثه در روایات بسیاری - از عامّه و خاصّه - به عنوان یکی از نشانه های ظهور (نشانه های ظهور) بیان شده و در شماری از آنها بر حتمی بودن آن تأکید شده است. [3] .

امام باقرعلیه السلام در بخشی از یک روایت مفصل فرمود: «... و سفیانی گروهی را به مدینه روانه کند و مهدی از آنجا به مکه رخت بربندد وخبر به فرمانده سپاه سفیانی رسدکه مهدی علیه السلام به جانب مکه بیرون شده است، پس او لشکری از پی آن حضرت روانه کند ولی او را نیابد تا اینکه مهدی با حالت ترس و نگرانی بدان سنت که موسی بن عمران داشت داخل مکه شود.

آن حضرت فرمود: فرمانده سپاه سفیانی در صحرا فرود می آید، پس آواز دهنده ای از آسمان ندا می کند که «ای دشت آن قوم را نابود ساز» پس آن نیز ایشان را به درون خود می برد و هیچیک از آنان نجات نمی یابد مگر سه نفر...» [4] .

درباره حتمی بودن این نشانه از روایات متعددی می توان استفاده کرد؛ چنان که عمر بن حنظله، در حدیثی از صادق آل محمدصلی الله علیه وآله چنین روایت کرده است: «خَمْسٌ قَبْلَ قِیامِ القائِمِ علیه السلام مِنَ العَلاماتِ: الصَّیْحَهُ وَالسُّفیانِیُّ وَالخَسْفُ بِالبَیداءِ وَ خُرُوجُ الیَمانی وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّکِیَهِ» [5] .

پیش از قیام حضرت قائم علیه السلام پنج نشانه است: ندای آسمانی، سفیانی و فرو رفتن در سرزمین بیداء و خروج یمانی و کشته شدن نفس زکیّه» در روایات اهل سنّتنیز به این مهم اشاره شده است. [6] .

حادثه «خسف» گرچه در منطقه «بیداء» و در مورد لشکر سفیانی واقع می شود، ولی در برخی روایات - غیر از خسف در بیداء - از خسف در مشرق و خسف درجزیرهالعرب نیزیاد شده است. [7].

این نشانگر آن است که در سایر نقاط زمین نیز، چنین حوادثی رخ خواهد داد و به امر خداوند دشمنان حضرت مهدی علیه السلام، بدین وسیله نابود خواهندشد. [8] .

البته در برخی روایات از «خسف به مشرق» و «جزیرهالعرب»، به عنوان نشانه قیامت (اشراط السّاعه) یاد شده است، بر این اساس ارتباطی به «خسف به بیداء» نخواهد داشت. [9] .

پی نوشت ها:

[1] الغیبه، ص 304، ح 14.

[2] لسان العرب، ماده خسف و بیداء.

[3] الکافی، ج 8، ص 310، ح 483؛ الخصال، ج1، ص303، ح82؛ الغیبه، ص257، ح15.

[4] الغیبه، ص 279، باب 14، ح 67.

[5] الغیبه، ص 436، ح 67؛ کمال الدین و تمام النعمه، ح 2، ص 649.

[6] ر.ک: صنعانی، عبدالرزاق بن همام، المصنف، ج 11، ح 20769.

[7] کتاب الغیبه، ص 436، ح 426.

[8] الغیبه، ص 252.

[9] ر.ک: کتاب الغیبه، ص 436، ح 426.

خسوف و کسوف غیرعادی

از نشانه های ظهور «کسوف در نیمه ماه رمضان» و «خسوف در آخر یا اوّل همان ماه» است. «کسوف در روزهای نخست و روزهای آخر ماه و «خسوف» در روزهای میانی ماه طبیعی و عادی است؛ ولی خورشید گرفتگی در وسط ماه یا ماه گرفتگی در اوایل و یا آخر آن، ظاهراً امری غیر عادی است و رؤیت آن امکان ندارد.

امام باقرعلیه السلام فرموده است: «دو نشانه پیش از قیام قائم پدید خواهد آمد:یکی گرفتن خورشید در نیمه ماه رمضان و دیگر گرفتن ماه در آخر آن».

مردی به امام علیه السلام عرض کرد: «ای پسر رسول خدا! کسوف در وسط و خسوف در آخر ماه؟!»

حضرت فرمود: «[آری] من آنچه را گفتم داناتر به آن هستم. اینها دو نشانه اند که واقع شدن آنها، از زمان هبوط آدم علیه السلام سابقه ندارد». [1] .

فلسفه این نشانه غیر عادی - همانند برخی نشانه های دیگر - می تواند بیدار شدن مردم از خواب غفلت و یقین به امر ظهور باشد. به عبارت دیگر، خداوند در آستانه ظهور، برای اقامه حجّت بر مردم و مطمئن ساختن یاران حضرت مهدی علیه السلام به ظهور آن حضرت، چنین پدیده هایی را بر خلاف معمول و به گونه معجزه، محقق می سازد.

برخی بر این باورند! خسوف و کسوف، به گونه یاد شده، در چهارچوب حوادث طبیعی و عادی نیز قابل بررسی و تبیین است و برای آن، احتمال ها و توجیه هایی ذکر کرده اند. البته نیازی به این توجیه ها نیست؛ زیرا هیچ اشکالی ندارد که پدیدار شدن آنها به صورت معجزه باشد، چون در جهت اقامه حجّت و تقویت حق و هدایت مردم است و با قانون معجزه ناسازگاری ندارد.

به علاوه این نشانه از نشانه های حتمی ظهور نیست و در روایات، به ناگزیر بودن آن اشاره نشده است؛ از این رو نمی توان خسوف و کسوف غیرعادی را از نشانه های قطعی و مسلم ظهور به حساب آورد. [2] .

پی نوشت ها:

[1] الکافی، ج 8، ص 22، ح 258؛ الغیبه، ص 390، ح 45؛ مفید، الارشاد، ص 497.

[2] چشم به راه مهدی علیه السلام، ص 300.

خراسانی

یکی از نشانه های ظهور امام قائم (عج)خروج «خراسانی» است.

در حدیثی امام صادق عیه السلام به ابوبصیر فرمود: «ای ابو محمّد به درستی که پیش از این امر (ظهور حضرت مهدی (عج)) پنج علامت خواهد بود: نخستین آنها نداء در ماه رمضان است و خروج سفیانی و خروج خراسانی و کشتن نفس زکیّه و فرو رفتن در بیداء». («الغیبه» نغمانی، ص 156)

از بررسی احادیث مهدویّت معلوم می شود که سپاه جناب «سیّد خراسانی» برای ظهور حضرت بقیه الله زمینه را فراهم می کنند. («طاووس بهشتیان»، ج 4، ص 177)


خسف

از علائم قیام حضرت مهدی (عج) واقع شدن «خَسْف» است. در حدیث آمده:

«سَیَکونَ فی آخرالزّمان خَسْفٌ و قَذْفٌ وَ مَسْخٌ

: در آخر الزّمان خَسْف، قَذْف و مَسْخ واقع خواهد شد».

«خَسْف»: فرو رفتن در زمین و زیر آوار ماندن به وسیله ی زلزله، سیل، طوفان، موشک، بمباران و بالا آمدن آب دریا و جز آنها گویند.

«قَذْف»: پرتاب چیزی از مکانی به مکان دیگر، (بمباران، سنگباران، موشکهای زمین به زمین و امثال آنهاست.)

«مَسْخ»: دگرگونی سیرت و صورت چیزی به شکلی جز آنچه هست (مبدّل شدن انسان دو پا به حیوان وحشی چهارپا) مثل میمون، خوک و...

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم در همین رابطه می فرماید:

«در میان بنی اسرائیل هیچ حادثه ای روی نداده است جز اینکه در میان امّت من نظیر آن روی خواهد داد، حتّی خَسْف و قَذْفٌ و مَسْخٌ». («بحارالانوار»، ج 53، ص 131 - «طاووس بهشتیان»، ج 4، ص 169)

خسوف ماه رجوع شود به واژه: کسوف آفتاب

خاتم الاوصیاء

«خاتم الاوصیاء»، یکی از القاب حضرت مهدی علیه السلام و به معنای پایان بخش جانشینان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است. این لقب ابتدا بر زبان خود آن حضرت در کودکی - آن گاه که در کودکی لب به سخن گشود - جاری شد. البته این لقب درباره حضرت علی علیه السلام نیز به عنوان پایان بخش وصی آخرین پیامبرصلی الله علیه وآله به کار رفته است. [1] .

طریف ابونصر گوید: «بر صاحب الزّمان علیه السلام وارد شدم؛ آن حضرت فرمود: برای من صندل احمر (نوعی چوب) بیاور. پس برای ایشان آوردم؛ آن حضرت به من رو کرد و فرمود: آیا مرا می شناسی؟ گفتم: بله سپسفرمود: من کیستم؟ عرض کردم: شما آقای من و فرزند آقای من هستید. پس آن حضرت فرمود: مقصودم این نبود! گفتم: خداوند مرا فدای شما گرداند. بفرمایید مقصودتان چه بود؟ حضرت فرمود: «اَنَا خَاتَمُ الاَوْصیاءِ وَبِی یَدْفَعُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ البَلاءَ عَنْ اَهلی وَشِیعَتی» [2] ؛ «من خاتم الاوصیاء هستم که خداوند به وسیله من بلا را از اهل و شیعیانم دور می سازد».

علاوه بر خاتم الاوصیاء از حضرت مهدی علیه السلام به عنوان خاتم الائمه نیز یاد شده است؛ چنان که رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله می فرماید: «مَعَاشِرَ النّاسِ اِنّی نَبیٌّ وَعَلیٌّ وَصیّی اَلا اِنَّ خَاتَمَ الاَئِمّهِ مِنّا القائِمُ الْمَهْدیُّ...» [3] ؛ «ای مردمان! من پیامبرم و علی جانشین. آگاه باشید که خاتم الائمه قائم مهدی از ما است».

پی نوشت ها:

[1] ر.ک: بحارالانوار، ج 54، ص 93 و ج 97، ص 331.

[2] کتاب الغیبه، ص 246، ح 215؛ کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 441، ح 12.

[3] فتال نیشابوری، روضهالواعظین، ص 97.

خورشید پشت ابر

روایات متعددی در مورد ترسیم ثمرات و فواید وجود گرانمایه امام غایب علیه السلام رسیده که در اینها چگونگی بهره وری از وجود مبارک آن حضرت بیان شده است. پاره ای از این روایات از این قرار است:

1 . جابربن عبداللّه انصاری از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله پرسید: آیا شیعیان در زمان غیبت «قائم» از وجود مبارک او بهره ور می گردند؟ پیامبرصلی الله علیه وآله در پاسخ فرمود: «اِی وَالَذِی بَعَثَنِی بِالنُّبُوَهِ اِنَّهُم یَسْتَضیئُونَ بِنُورِهِ وَیَنْتَفِعُونَ بِوِلایَتِهِ فی غَیْبَتِهِ کَانتِفاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَاِنْ تَجَلَّلَها سَحابٌ یا جابِرُ هَذا مِنْ مَکْنُونِ سِرِّاللَّهِ وَمَخْزُونِ عِلْمِهِ، فَاکْتُمْهُ اِلاّ عَنْ اَهْلِهِ»؛ «آری! سوگندبه خدایی که مرا به نبوّت بر انگیخت! آنان در غیبت او، از وجودش بهره مند می گردند و از نور ولایت و امامت او، نور و روشنایی برای زندگی خویش می گیرند؛ درست همچون بهره ور شدن از خورشید؛ اگرچه ابرها چهره آن را بپوشانند. ای جابر این سرّ مکنون خداوند و علم مخزون اوست، آن را از غیر اهلش بپوشان». [1] .

2 . سلیمان بن اعمش از امام صادق علیه السلام و ایشان از امام باقرعلیه السلام و او از امام سجادعلیه السلام چنین نقل کرده است که فرمود: «وَلَمْ تَخْلُ الاَرضُ مُنذُ خَلَقَ اللهُ آدَمَ مِنْ حُجَّهِ اللهِ فیها ظاهرٍ مَشهُورٍ اَوْ غائِبٍ مستورٍ، وَلا تخلُو اِلی اَنْ تَقُومَ السَّاعَهُ مِنْ حُجَّهِ اللَّهِ فیها، وَلَولا ذلِکَ لَمْ یُعبَدِ اللّهُ. قالَ سُلَیْمانُ: فَقُلتُ لِلصَّادِقِ علیه السلام: فَکَیفَ یَنْتَفِعُ النّاسُ بِالْحُجَّهِ الغائِبِ المَسْتُورِ؟ قال: کَما یَنتَفِعُونَ بالشَّمْسِ اِذا سَتَرَهَا السَّحابُ»؛ «زمین از آفرینش آدم تا کنون و تا همیشه تاریخ، از حجّت خدا تهی نخواهد بود، خواه حجّت حق ظاهر و آشکار و شناخته شده باشد و یا بنا به مصالحی، نهان و پوشیده. تا رستاخیز نیز چنین خواهد بود که اگر جز این باشد، خدای یگانه پرستیده نمی شود».

سلیمان می گوید: گفتم: «سرورم! مردم چگونه از امام غایب از نظر، بهره ور می گردند؟ حضرت فرمود: «همان گونه که جهان و جهانیان از خورشید بهره ور می گردند؛ اگرچه ابر، چهره آن را پوشانده باشد». [2] .

3 . در توقیع مبارکی - که از سوی حضرت مهدی علیه السلام صادر شده است - به «اسحاق بن یعقوب» مرقوم شده است:

«...وَاَمّا وَجْهُ الاِنتِفاعِ بی فِی غَیبَتی فَکَالاِنتِفاعِ بِالشَّمْسِ اِذا غَیَّبَتْها عَنِ الاَبْصارِ السَّحابُ...»؛ اما چگونگی بهره وری جامعهو مردم از من در عصر غیبت، درست همانند بهره وری زمین و پدیده های آن، از خورشید است؛ به هنگامی که ابر آن را از چشم ها بپوشاند». [3] .

بر این اساس امام مهدی علیه السلام همان پیشوای گرانقدر که انسانیت به برکت وجود گران مایه او متنعم است و زندگی سامان می یابد. تمامی خوبی ها و برکات و الطاف نهایی خدا و بهره های معنوی، همه از وجود او سرچشمه می گیرد. به اذن خدا، از پس پرده غیبت بر جهان هستی حاکم و ناظر است.

همواره در کران تا کران جهان و همه موجودات تصرف و دخالت می کند و همه اختیارات و صلاحیت هایی را که خداوند به او و آنها داده است، همه را در کف با کفایت خویش دارد.

حضرت مهدی علیه السلام با وجود غیبت از نظرها، به قدرت خدا از توان و نیرویی بهره ور است که آن گرامی را به انجام هر کاری که اراده فرماید، قادر می سازد و همه وسایل و امکانات لازم را برای او فراهم می آورد.

آری! امام با اوصاف خاصّ خود، به راستی برای زمینیان مایه امنیت و آرامش و پناهگاه است و وجود گرانمایه اش، سبب بقا و حیات زمین و زمینیان.

به برکت وجود او، همه موجودات، روزی می خورند و زمین و آسمان استوار می گردد و به حیات و جریان طبیعی خویش ادامه می دهد. [4] .

پی نوشت ها:

[1] کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 253، ح 3.

[2] همان، ج 1، ص 207، ح 22.

[3] همان، ج 2، ص 485، کتاب الغیبه، ص 290.

[4] ر.ک: امام مهدی از ولادت تا ظهور، ص 343.

خاتم الائمه

«خاتم الائمه» در کتاب «جنّات الخلود» از القابحضرت مهدی (عج) شمرده شده است.

خاتم الاوصیاء

از اسماء و القاب شایع حضرت قائم (عج)، «خاتم الاوصیاء» است. آن حضرت خود را به همین لقب به مردم می شناساند.

رجوع شود به واژه: ابونصر ظریف

خازن

«خازن» در لغت یعنی: «خزانه دار» و «نگهبان گنج». «خازن» در کتاب «هدایه»، از القاب حضرت ولی عصر (عج) شمرده شده است.

خجسته

«خجسته»، لقب امام زمان (عج) است. این لقب در کتاب «کندرآل» فرنگیان نوشته شده است. («نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص 70)

خداشناس

«خداشناس» از نامهای حضرت مهدی (عج) است که همراه با نام «ایستاده» در کتاب شاکمونی هندوان ذکر شده است. (همان مدرک)

خسرو

«خسرو»، یعنی «سلطانی عظیم الشّأن» و لقب امام زمان (عج) می باشد که در کتاب جاویدان «خسرو مجوس» ذکر شده است. («نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص 70)

«خسرو» ملک عدالت صاحب عصر و زمان....آنکه می باشد ز آل پاک یاسین می رسد.

خلف صالح

امام قائم (عج) مکرّر به لقب «خَلَفِ صالح» در زبان ائمّه علیهم السلام ذکر شده است.

منظور از «خَلَف صالح»، «جانشین شایسته» است. آن حضرت خَلَف همه ی انبیاء و اوصیاء گذشته است و جمیع علوم و صفات و حالات و خصایص آنها و مواریث الهیه ای که از آنها به یکدیگر می رسد را، داراست و همه ی آنها در آن حضرت و در نزد او جمع است.

خلیفه الاتقیاء

«خلیفه الاتقیاء» (جانشین پرهیزکاران)، لقب حضرت مهدی (عج) است.

رجوع شود به واژه: بقیّه الانبیاء

خلیفه الله

یکی از القاب حضرت قائم (عج)، «خلیفه الله» است. رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلّم فرمود:

«مهدی (عج) درحالی خروج می کند که بر سر او ابریست و در آن منادی است که ندا می کند:

این مهدی خلیفه الله است او را پیروی کنید». («نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص 73)

خلیل


«خلیل»، (دوست)، لقب مهدی موعود (عج) است.

خنس

«خُنَّس» آن ستاره های سیر کننده است که برای آنها محلّ سیری است. مانند: زُحَل، مریخ، زهره، عطارد و برای خورشید و ماه مسیری برای سیر وجود ندارد.

«امّ هانی» از امام باقر علیه السلام درباره ی آیه ی

«فَلا اُقْسِمُ بِالخُنَّسِ (تکویر/15)

: سوگند به ستارگانی که باز می گردند»

پرسید. حضرت علیه السلام فرمود: «آن امامی است که در زمان خود پنهان می شود». («نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص 72)

رجوع شود به واژه: جوارالکنس

خورشید ابرآلود

در برخی روایات از امام قائم (عج) در دوران غیبت تعبیر به خورشیدی شده است که در پس ابرها قرار دارد.

مثال خورشید ابرآلود که برای امام غایب آورده اند، به درستی صدق می کند: خورشید، چه آشکار باشد و چه در پس ابر، خورشید است، و همه ی آثار وجود و فعلیّتهای تأثیری او بر قرار است. نهایت هنگامی که در پس ابر است، پرتو طلایی رنگ او، به چشمها نمی رسد، امّا دیگر اثرها و تأثیرهای او در جریان و مستدام است.

خرابات

«خرابات» یکی از اقامتگاههای حضرت قائم (عج) است. «خرابات»، عبارت از جزیره هایی در مغرب از بحر محیط (اقیانوس اطلس)، است که «جزیزه ی خضراء» یکی از آنهاست.

«میرزا محمّد استر آبادی» در ضمن نقل داستان تشرّف خود به نزد امام قائم (عج) می گوید:

«در حین ملاقات یک بوته ی گل سرخ که موسم آن نبود به من عنایت فرمودند. من آن را بوئیدم و بوسیدم و عرض نمودم: سیّد من! مولای من! این گل از کجاست؟!»

فرمودند: «از خرابات است:». و آنگاه از نظرم ناپدید شدند. («ریحانه الادب»، ج 3، ص 364)

خضراء

درباره ی موقعیّت «خضراء» اینگونه نوشته اند:

«خضراء، جزیره ای است بزرگ در بلاد زنگ و آن را جزیره ی خضراء نیز گویند.

نام شهری است در اندلس در مغرب اسپانیا که به آب محاط نیست و آن را جزیره ی خضراء نیز می گویند».

«جزیره ی خضراء» را یکی از اقامتگاههای حضرت قائم (عج) عنوان کرده اند.

یکی از محقّقین معتقد است:

«برخی از نویسندگان بی توجّه به صحّت ادّله و بدون تحقیق و تفحّص لازم و دقّت پیرامون مسأله ی خاصّ باعث پخش مجهولاتی چون «جزیره ی خضراء» در جامعه گردیدند و محلّ زندگی امام را تلویجاً با «مثلّث برمودا» ی واقع شده در 200 کیلومتری کالیفرنیا یکی از ایالات کشور آمریکا تطبیق دادند («در جستجوی قائم (عج)»، ص 10)». (والله العالم)

رجوع شود به واژه: مثلّث برمودا

خضریّه رجوع شود به واژه: اقامتگاه قائم (عج) در غیبت کبری

خمط

یکی از نامهای «نرجس خاتون» مادر گرامی حضرت ولی عصر (عج)، «خَمْط» است. («وفیات الاعیان»، ج 3، ص 316)

«خَمْط»، نام درختی است که میوه ی خوردنی دارد، و به هر چیز تازه و خوشبو و به دریای خروشان گفته می شود («لسان العرب»، ج4، ص 220). و همه ی این تعبیرات با آن بانوی بی همتا تناسب دارد.

خمس رسائل فی اثبات الحجه

«خمس رسائل» مجموعه ای شامل پنج رساله در اثبات غیبت دوازدهمین امامِ شیعه، امام زمان علیه السلام است. مؤلّف آن، فقیه و متکلم نامدار شیعی محمدبن نعمان بغدادی، مشهور به شیخ مفید رحمه الله است.

رساله اوّل:

رساله اوّل این مجموعه «فصول العشره فی الغیبه» در ده فصل است که به این مباحث می پردازد:

1. بیان مدعای امامیّه درباره وجود جانشین حضرت امام عسکری علیه السلام و ولادت او در زمان حیات ایشان و اختفایش پس از رحلت آن حضرت. در این فصل، شیخ مفیدرحمه الله به شیوه ای کلامی از اخبار مربوط به ملل و نحل دیگر نیز بهره گرفته است. چنان که به تولّدِ مستور کیخسرو و فرزند سیاوش در سرزمین توران (ملکِ افراسیاب) - بنا بر باورهای دانشمندان پارسی و نوشته محمدبن جریر طبری - اشاره کرده است و همچنین تولد مخفیانه حضرت ابراهیم علیه السلام و پوشیده ماندن تولد حضرت موسی علیه السلام را ذکر کرده است. شیخ مفیدرحمه الله علت مخفی ماندن تولد نامبردگان را خصومت و دشمنی پادشاهان زمانه شان با آنها بر شمرده و از این استدلال و حجّت قیاسی - تمثیلی، برای توضیح چرایی مخفی ماندن تولّد امام زمان علیه السلام استفاده کرده است. او در ادامه با استناد به تصریح نزدیکان امام یازدهم، به وجود امام دوازدهم و نیزاستناد به روایت های موجود - که به امامت او براساس «نص» تصریح دارند - این بحث را پی می گیرد و می نویسد: در دو اثر دیگر خود - الارشاد و الایضاح - در این باره به تفصیل سخن گفته است.

2. چگونگی انکار ولادت و امامت آن حضرت از سوی عمویش جعفر بن علی (جعفر کذّاب).

3 و 4. وصیت امام یازدهم درباره فرزندش که به «حدیث المکناه بام الحسن» مشهور است.

5. از علت غیبت امام دوازدهم و چگونگی امامت او و بی خبری از مکان به سربردنش در این زمان خبر می دهد.

6. نام بردن از اشخاص دیر زیسته ای که نام های ایشان در تورات و روایات آمده است و پاسخ به این اعتراض که چگونه ممکن است شخصی که پیش از وفات امام یازدهم علیه السلام به دنیا آمده تا سال نگارش این رساله (410 ق) زنده باشد.

7. شناخت موقعیت تاریخی کلام شیعی در آغاز سده پنجم با مراجعه به متون نگاشته نسل معاصر مفید، نشان می دهد که آموزه امامت تشیّع دوازده امامی، در این دوران بر محور توضیح و دفاع از غیبت آخرین امام شیعه تمرکز یافته بود.

هرچند این نکته مانع از آن نبود که جدل ها و بحث های تاریخی درباره مسأله جانشینی بر حق و بی واسطه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله از تکاپو بیفتد. در واقع پرسش اصلی دوران شیخ مفیدرحمه الله - با توجه به پایان یافتن سلسله امامان در پی غیبت امام دوازدهم علیه السلام و وفات نوّاب آن حضرت - این بود که «اختلاف عملی موجود میان تشیّع دوازده امامی و اهل تسنن در چه موضوعی است؟» شیخ مفیدرحمه الله با توجه به این فضا، پرسشفوق را در فصل هفتم به شکلی روشن بیان می دارد: «در صورت حاضر نبودن امام در اجرای حدود و برپا داشتن احکام الهی و فرمان دادن به جهاد، آیا به نظر نمی رسد که بود و نبود او در این جهان با یکدیگر تفاوتی ندارد؟» پاسخ او به این اعتراض، شکلی دو وجهی دارد: نخست آنکه، غیبت امام به هیچ روی به نیاز اجتماع به او، به مثابه محافظ شرع و حجّت خدا بر روی زمین پایان نمی دهد؟ در عین حال، امام، نیازی ندارد که شخصاً به اجرای وظایف خویش بپردازد؛ چرا که می تواند و ممکن است نایبی از جانب خود برگزیند؛ به همان ترتیب که پیامبران نیز در زمان حیات خویش، به واسطه نایبان و کارگزاران خود عمل می کرده اند. به نوشته مفید، امام، آن هنگام که ببیند حزبِ او (پیروانش)، از سنت هایی که برایشان بر جای نهاده، روی گردان و منحرف شده اند، لازم است که ظاهر شود و زمام امور را شخصاً بر عهده گیرد.

پاسخ دوم شیخ مفید رحمه الله، به دشمنانِ تشیّع نظر دارد. بنابراین برهان، با پیدا شدن شرّ و فساد در زمین به دلیل غیبتِ امام، ملامتی متوجّه حق تعالی نیست که چرا او را پنهان داشته است؛ بلکه این ملامت، متوجه مردمان بدسرشتی است که غیبت او را ضروری کرده اند! ما تنها هنگامی می توانستیم خداوند را مسؤول شرّ پدید آمده بدانیم که او امام را به میل خود و بدون هیچ سببی، دور می داشت.

8. پاسخ به اعتراض مخالفان تشیّع دوازده امامی (مانند فرقه های کیسانیه، ناووسیه و اسماعیلیه) نسبت به غیبت امام دوازدهم؛ در حالی که هر یک به غیبت امام مذهبشانباور دارند!

9. پاسخ به شبهه برخی مخالفانِ امامیّه درباره باور شیعیان به مصلحتِ وجود امام بر این جامعه، در عین طرفداری آنان از سلطانی عادل.

10. پاسخ به ایراد یکی از مخالفان که بر نهج عبدالجبار معتزلی، معجزه را نشانه ای از حقانیت رسول اکرم صلی الله علیه وآله دانسته و بر این اساس چنین استدلال کرده است که چون امام غایب، آن گاه که ظهور کند، به دلیل از دنیا رفتن همه آنهایی که ممکن بوده او را در پیش از غیبت شناخته باشند، نیازمند اثبات هویّت خویش است، و با توجه به اینکه او پیغمبر نیست، بنابراین نخواهد توانست از معجزه بهره گیرد! پاسخ شیخ مفیدرحمه الله به این شبهه آن است که معجزه لزوماً پیامبری را به اثبات نمی رساند؛ بلکه راستگویی ارائه دهنده آن را نشان می دهد. شیخ مفیدرحمه الله برای اثبات این مدعا به داستان دیدن خوراک آماده نزد حضرت مریم علیها السلام به طرزی معجزه آسا از سوی زکریا استناد می کند؛ با ذکر این نکته که مریم، پیامبر نبوده است. در عین حال، او می نویسد: در کنار افعال امام دوازدهم علیه السلام نشانه ای دیگر از ظهور در روایات آمده است؛ از جمله: آمدن سفیانی و دجّال.

رساله دوم:

موضوع رساله دوم، توضیح این حدیث نبوی - با توجه به مسأله غیبت امام دوازدهم - است: «مَنْ ماتَ وَهُوَ لایَعرِفُ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ مِیتهً جاهِلیَهً» [1] ؛ «هر که بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، همچون مردمان دوران جاهلیت مرده است». شیخ مفیدرحمه الله این روایت را صحیح می داند و در توجیه غیبتِ امام و رابطه پیروانش با او می گوید: «شناختن امام غایب امر دشواری نیست؛ چراکه صِرف دانستن حضور امام در جهان برای فرد شیعی الکافی است». از نظر او بسیاری از چیزها را می شناسیم، در حالی که آنها را ندیده ایم؛ از جمله اشخاص و رویدادهای گذشته و آینده.

سؤال: در صورتی که آدمی نتواند امام را ببیند، پس فایده شناختن او چیست؟ شیخ مفیدرحمه الله در پاسخ به این پرسش می کوشد، نه از طریقِ استدلالی و عقلی محض؛ بلکه با توسّل به فرمان و امر الهی، از اعتقاد به غیبت امام دفاع کند. به نوشته او، شناخت حقیقی ما از وجود امام و امامت و عصمت و کمال او، خود سزاوار پاداش است؛ چرا که انتظار برای ظهور امام، در نفس خود، عملی عبادی است که کیفر را دور می کند. از آنجا که این عمل، خود به انجام رسانیدن تکلیفی است که حق تعالی برای ما معیّن کرده است.

رساله سوم:

این رساله، اختصاص به محاجّه شیخ مفیدرحمه الله و یکی از معارضانِ تشیّع دارد که به نقل حدیثی از امام صادق علیه السلام می پردازد: «اِنَّهُ لَوْ اِجْتَمَعَ عَلَی الاِمامِ عِدَّهُ اَهلِ بَدْرٍ ثَلاثُمِأَهٍ و بِضْعَهُ عَشَرِ رَجُلاً لَوَجَبَ عَلَیْهِ الْخُرُوجُ بِالسَّیْفِ»؛ «هرگاه سیصد و ده چند مرد به شمار مردان بدر گرد امام جمع شوند، با شمشیر خروج خواهد کرد». معارض یاد شده پس از نقل این حدیث، می پرسد: چرا در حالی که بارها اتفاق افتاده که چنین شماره ای از مردان جنگی میان شیعیان وجود داشته، امام ظهور نکرده است؟ شیخ مفیدرحمه الله در پاسخ گوید: مردانی که اکنون در صحنه اند، از نظر دلیری، بردباری، سرسختی، وفاداری، انحصارِ هدف و پاکی و سلامت عقل، با مبارزان بدر همبستگی نمی کنند و هرگاه بهشماره ذکر شده مردانی با این خصوصیات جمع شوند، امام بلافاصله ظهور خواهد کرد.

اعتراض کننده در ادامه سخنش می گوید: این روایت از چه راه می تواند نیاز مبارزان به خصوصیات یاد شده را - در حالی که اشاراتی بدان ها ندارد - به اثبات برساند؟ شیخ مفیدرحمه الله در پاسخ به این ایراد - با مقایسه رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در جنگ بدر، با رفتار آن حضرت در جنگ حدیبیه - اظهار می دارد: ایشان به رغم آنکه در حدیبیه چند برابر رزمندگان بدر مبارز به همراه داشت، اما نبرد نکرد و این می رساند که مردان بدر از گونه ای دیگر بوده اند.

ادامه این رساله از نظر شناسایی موضع شیخ مفیدرحمه الله در برابر نظرگاه معتزله راجع به غیبت امام، اهمیت بسیار دارد. معتزله بر این باورند که: ضرورت وجود امام را نمی توان از طریق عقل ثابت کرد و به همین دلیل بر آنند که بنابر وحی، لازم است که در هر زمانی امامی وجود داشته باشد. از نظر آنان امام مورد نیاز است؛ زیرا:

1. باید حدود معیّن شده در قرآن را اجرا کند؛

2. اجماع اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بر احتیاج به وجود امام بوده است.

با این حال معتزله - بر خلاف امامیّه - ضرورت وجود امام در هر عصر را ضرورتی مطلق نمی دانند. شیخ مفیدرحمه الله نیز به همین دلیل و با بهره گیری از ناتوانی معتزله در اشاره به امامی که در عصر او می زیسته است، آن را همچون برهانی برای کوبیدن رأی ایشان به کار می گیرد. او در این باره می نویسد: «جالب توجه است که ما و معتزله، هر دو به ضرورت امامت ونیاز به وجود امام در هر عصر معترفیم و هر دو آن کس را که منکر نیاز به وجود امام پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله باشد، بر خطا می دانیم. اما با این احوال، معتزله، هماره به ما، به جهت اعتقادمان به غیبت امام و اینکه به رغم گذشت زمان او هنوز ظهور نکرده، ناسزا می گویند! آن هم در حالی که خودشان می پذیرند که از زمان امیرالمؤمنین علیه السلام تا کنون امامی نداشته اند و نیز امیدی ندارند که در آینده نزدیک هم امامی مستقر شود! بدین ترتیب، عذر ما برای اعتقاد به غیبت پذیرفته است و اگر به انصاف نگریسته شود، ما بیش از آنها شایسته ایم که پاسخگوی نیاز به امام در هر زمانی باشیم».

وی پس از بیان این مطلب - که امامیّه بیش از معتزله، تکلیف خود را در خصوص امامت انجام داده اند - می کوشد راه اعتراض معتزله بر غیبت امام امامیّه را بر بندد: «بنابراین آن قوم (معتزله) چنین گفته اند: با اینکه آنها (امامیّه) به نیازمندی به وجود امام معتقدند، بخت بدشان را آشکارا می توان دید؛ چرا که اکنون به دلیل ناموجود بودن امام، اجرای حدود شرعی آنها موقوف مانده است. شما می گویید که امامتان تا زمان غیبت آشکار بود، اکنون چه عذری برای موقوف ماندن حدود و اجرای احکام دارید؟! من (شیخ مفیدرحمه الله) در پاسخ گفتم: این مردم (اهل سنّت) با آنکه به گونه ما در معرض این اتهام نیستند که پس از غیبتِ امام، اجرای حدود و اقامه احکام را مهمل گذاشته باشند؛ امّا معتقدند: در هر زمان گروهی از اهل حلّ و عقد وجود دارد که قدرت اجرای حدودو اقامه احکام به عهده آنان محول شده است. پس آنها (معتزله) چه عذری در قصور در تعیین امام دارند؛ در حالی که می بینند اهل حلّ و عقد در هر زمانی وجود دارند و مورد اعترافند؟ از آنجا که چنین افرادی در هر عصر وجود دارند و آشکارا دیده می شوند؛ لازم است که معتزلیان نیز امامی تعیین کرده باشند که حدود و احکام الهی را اجرا کند! اما آنها این همه وقت را از دست داده اند؛ بدون اینکه به چنین کاری دست یازند. آنان از روی نافرمانی از راه هدایت منحرف شده اند و این حجّیت ما علیه ایشان است.

شیخ مفیدرحمه الله در دنباله این بحث آورده است. هر گاه مخالفان امامیّه عذری برای عدم تعیین امام داشته باشند، عذر شیعیان در نشان ندادن امامِ خود، معقول تر می نماید؛ چرا که این مطلب به خوبی روشن است که بسیاری از اخلاف علی علیه السلام در طول تاریخ، کشته یا تبعید شده اند و سایرین نیز هماره گرفتار ترس بوده و زیر بدگمانی دستگاه حاکمه نسبت به خود می زیسته اند. این در حالی است که معتزله، - مدعی امر به معروف و نهی از منکر هستند و مدعای خود داری از اطاعت از یک حکومت بد را دارند - در عمل با اجتناب از آزار، با فرمانروایان خود کامه بر مسند نشسته، کنار آمده اند!

رساله چهارم:

این رساله در پاسخ این پرسش به نگارش در آمده است: در حالی که اجداد امام دوازدهم علیه السلام - به رغم آزاری که می دیدند - پنهان نشدند، غیبت ایشان را چگونه می توان توجیه کرد؟ پاسخ شیخ مفیدرحمه الله آن است که اختلاف مهم موجود میان امام دوازدهمو اجدادش، این است که آنان پیروان خود را در دست گرفتن شمشیر و شوریدن بر حکومت دعوت نکردند و به همین دلیل هم، فرمانروایان زمانشان، آنان را - البته به طور نسبی - به حال خود وا می گذاشتند. اما حضرت مهدی علیه السلام هنگامی که ظهور کند، عَلَم قیام برخواهد افراشت و از همین رو، او بایستی کاملاً دقت کند که پیش از در اختیار داشتن نیرویی کلان، خود را در معرض فرمانروایان صاحب قدرت قرار ندهد؛ چرا که آنها مطمئناً در برابرش مقاومت خواهند کرد.

رساله پنجم:

در این رساله شیخ مفیدرحمه الله به اعتراض مطرح در باب وجود امام زمان علیه السلام توجه نشان داده و بر آن است که روایات ناظر بر وجود امام غایب، چندان مستحکم است که اگر کسی منکر آنها شود، باید جملگی روایات مربوط به شریعت اسلامی را انکار کند. به زعم او هر چند که از لحاظ عقلی ناممکن نیست که حق تعالی امام غایب را به آسمان برده باشد؛ امّا از آنجا که روایاتی داریم مبنی بر اینکه زمین نباید خالی از حجّت باشد، بنابراین می گوییم: او هنوز بر روی زمین است به نوشته شیخ مفیدرحمه الله، یکی از معتزلیان، ضمن تعجب از چگونگی توقّف تمایلات اعتزالی او، هر جا که اراده کند، بر وی ایراد می گیرد که به عنوان یک طرفدار عدل و توحید، چگونه می تواند امامت کسی را بپذیرد که ولادتش قطعی نیست، تا چه رسد به امامتش، و در وجود او شک است تا چه رسد به غیبتش؟! آن هم در حالی که شیعه می گوید: در این زمان، 145 سال از عمرش می گذرد! آیا چنین چیزیبه عقل یا سمع درست می نماید؟! شیخ مفیدرحمه الله با قرار دادن بنیاد برهان خود بر روایات امامیّه، چنین اظهار می دارد که: استدلال مبتنی بر این حدیث است که: «اِنَّ الاَرْضَ لاتَخْلُو مِنْ حُجَّهٍ» [2] ؛ «زمین هرگز از حجّت خالی نخواهد بود». در ادامه می آورد: حجّت دارای صفاتی خاصّ است و هر که آنها را نداشته باشد، حجّت نخواهد بود. از آنجا که او در اولاد عباس و اولاد علی علیه السلام و در قریش، شخصی با این صفات را نیافته است، بنابراین بنا به استدلال عقلی می داند که حجّت با ید شخصی دیگر باشد؛ هر چند ناپیدا و به ظهور در نیامده است و چون حجّت تنها می تواند بر شخصی اطلاق شود که از گناه و خطا بری و معصوم است، لازم می آید که حجّت غایب باشد.

شیوه استدلال شیخ مفیدرحمه الله در این رسائل، از ذهن بسیار قویِ او حکایت می کند. رساله های مذکور، که به زبان عربی نگاشته شده، توسط مطبعه حیدریه در نجف اشرف منتشر شده است. (1370ق) و در قم در سلسله منشورات مکتب مفید، به صورت افست در انتهای کتاب عده رسائل، به چاپ رسیده است. [3] .

پی نوشتها:

[1] همچنین ر.ک: المحاسن، ج 1، ص 153، ح 78؛ کنزالفوائد، ج 1، ص 329.

[2] کافی، ج 1، ص 178؛ کتاب الغیبه، ص 253.

[3] دایرهالمعارف تشیّع، ج 7، ص 260 - 262.

خورشید مغرب

کتاب خورشید مغرب، نوشته استاد محمد رضا حکیمی از دانشمندان اسلامی در عصر حاضر است. این کتاب جایگاه ویژه ای در میان کتابهای مربوط به امام عصرعلیه السلام دارد. عنوان فرعی کتاب «غیبت، انتظار و تکلیف» است. خورشیدمغرب، نخستین بار در 51 صفحه در سال 1349 از سوی انتشارات غدیر در تهران به چاپ رسید. در سال 1360 مباحث و نکات دیگری بر آن افزود و در همان قطع به همّت دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ شد. مؤلف در سال 1362 آن را در قطع وزیری با 390 صفحه به شکل کنونی در آورد و از آن زمان تا کنون بارها چاپ و منتشر شده است. این کتاب به قلم آقای حیدر آل حیدر با نام شمس لمغرب به عربی ترجمه شده است. خورشید مغرب، چهارده فصل (به عدد معصومین علیهم السلام) و یک یادآوری مهم دارد:

1. میلاد، 2. شمایل و سیرت، 3. غیبت، 4. در کتاب های پشینیان، 5. در کتاب های مسلمین 1، 6. در کتاب های مسلمین 2، 7. در قرآن کریم، 8. در سوره قدر، 9. در علوم عقلی، 10. در علوم تجربی، 11. در فلسفه تربیتی و سیاسی، 12. عینیت مقاومت نه عینیت تسلیم، 13. انتظار، 14. در طلب خورشید.


ختم وصایت

در پشت حضرت مهدی (عج) علامتی مانند علامت پشت مبارک حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم است که آن را «ختم نبوّت» گویند، و شاید در آن حضرت اشاره به «ختم وصایّت» باشد. («منتهی الآمال»، باب 14، فصل 2، ویژگی 11)

خیمه

از آن در روایات فراوانی به عنوان جایگاه فرماندهی و هدایت نیروها، به وسیله حضرت مهدی علیه السلام در هنگام ظهور یاد شده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

«... پس هر کس امام خود را شناخت همانند کسی است که در خیمه قائم علیه السلام باشد». «فَمَنْ عَرَفَ اِمَامَهُ کانَ کَمَنْ هُوَ فِی فُسْطَاطِ القائِمِ علیه السلام» [1] .؛

امام باقرعلیه السلام نیز فرمود:

«برای کسی که در انتظار امر (فرج و ظهور) ما مرده است، زیانی نیست [چه زیانی است] که در میان خیمه حضرت مهدی علیه السلام نمرده است».

«مَا ضَرَّ مَنْ مَاتَ مُنتَظِراً لِاَمْرِنا اَلاَّ یَمُوتَ فِی وَسَطِ فُسْطَاطِ المَهْدِیِّ وَعَسْکَرِهِ» [2] .؛

پی نوشت ها:

[1] الغیبه، ص 331، ح 7.

[2] الکافی، ج 1، ص 372، ح 6.

خرق عادت

قضیّه ی حضرت مهدی (عج)، یک قضیّه ی خرق عادت (خرق عادت یعنی «کاری غیر از جریان عادی آن صورت پذیرد») است و ما در این جهان، قضایای خارق عادت فراوان داریم. ما نباید قضیّه ی مهدی موعود (عج) را یک جریان طبیعی بدانیم، تا در توجیه و تفسیر آن بکوشیم. قرآن شریف قضایای خارق عادت بسیاری نقل می کند.

قرآن کریم، قضیّه ی حضرت عیسی علیه السلام را نقل می کند که او در گهواره با مردم سخن می گفت. (مریم/30)

داستان حضرت یونس علیه السلام را نقل می کند می فرماید: «اگر از تنزیه کنندگان نبود، حتماً تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند». (صافات/143و144)

جریان اصحاب فیل را نقل کرده که «پرستوها» اصحاب فیل را مثل کاه جویده نمودند. (فیل/5)

اینها همه برای این است که اگر به قضیّه ی مهدی رسیدیم و گفتند که: «او حین تولّد، قرآن خواند وخبر از حکومت داد و اینکه او در طفولیّت امام بود»، حاشا نکنیم و خاطره ی حضرت عیسی علیه السلام در ذهنمان زنده شود.

از طول عمر حضرت بقیّه الله هم متعجّب نباشیم، آن خدایی که می تواند حضرت یونس علیه السلام را تا روز قیامت در شکم ماهی نگاه دارد، می تواند ولیّ خود را در قِشْر عصمت در این جهان باقی بدارد. و نیز با در نظر داشتن قضیّه ی اصحاب فیل بدانیم که حضرت حجّت به واسطه ی امدادهای غیبی می تواند به آسانی بر این جهان مسلّط شود. («زندگانی چهارده معصوم (ع)»، ص 173)

خطبه قیام

حضرت مهدی علیه السلام پس از ظهور و قبل از قیام خطبه ای ایراد خواهد کرد. امام باقرعلیه السلام در این باره می فرماید:

قائم در آن هنگام (ظهور) در مکه است. پشت به بیت اللّه الحرام تکیه داده چنین ندا کند:

ای مردم! ما از خدا یاری می طلبیم و از مردمی که دعوت ما را اجابت کنند، ما اهل بیت پیامبرتان محمد هستیم و سزاوارترین مردم به خدا و به محمدصلی الله علیه وآله، هر که در مورد آدم با من محاجّه کند، باید بداند که من نزدیک ترین کس به آدمم. هر که درباره نوح با من به گفت وگو بر خیزد، بداند که من سزاوارترین کسی به نوحم. هر که در زمینه ابراهیم با من الاحتجاج کند، بداند که شایسته ترین مردمان به ابراهیمم. هر که در مورد محمدصلی الله علیه وآله با من محاجه نماید، بداند که من نزدیک ترین مردمان به محمدم، هر که درباره پیامبران با من گفت وگو کند، من سزاوارترین مردمان به پیامبرانم. آیا خدای تعالی در کتاب خویش نمی فرماید: «اناللّه اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین... سمیع علیم»؟ [1] .

من بازمانده آدم، ذخیره ای از نوح، برگزیده ای از ابراهیم و انتخاب شده ای از محمدصلی الله علیه وآله هستم.

بدانید! هر که در کتاب خدا با من به محاجّه برخیزد، من سزاوارترینِ مردم به کتاب خدا هستم. بدانید! هر که در سنّت رسول خدا با من محاجّه نماید، من به سنّت رسول خدا سزاوارترینم.

شما را به خدا سوگند! هر که سخن را امروز بشنود، به دیگری که حاضر نیست برساند. به حق خدا و حق پیامبرش و به حق خودم - حق من بر شما حق قرابت من به پیامبر خدا است - از شما می خواهم که مرا یاری نمایید و در برابر کسانی که به ما ظلم کردند، از ما حفاظت کنید. ما را بیم دادندو به ما ستم نمودند و ما را از دیار و فرزندانمان راندند. بر ما جور نمودند و حقمان را سلب کردند و اهل باطل بر ما دروغ بستند.

خدا را! خدا را! ما را در نظر آورید، ما را رها نکنید و یاریمان کنید که خدای تعالی شما را یاری خواهد نمود». [2] .

البته در بیانات نورانی معصومین علیهم السلام خطبه های دیگری نیز به آن حضرت نسبت داده شده است.

پی نوشت ها:

[1] آل عمران 3: 33 - 35. «خدای متعال آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید؛ فرزندانی که برخی از برخی دیگرند و خدا شنوا و دانا است».

[2] الغیبه، باب چهاردهم، حدیث 67.

خروج خراسانی

در برخی از روایات «خروج خراسانی» به عنوان یکی از نشانه های ظهور بیانشده است. اگر چه در این روایات به روشنی او معرفی نشده است؛ ولی برخی او را مردی از بنی تمیم دانسته اند. [1] .

اغلب روایاتی که نام او را برده اند، از خراسانی همراه سفیانی یاد کرده اند. امام صادق علیه السلام فرمود: «خُرُوجُ الثَّلاثَهِ الخُراسانی وَالسُّفیانی وَالیَمانی فِی سَنَهٍ واحِدَهٍ فِی شَهْرٍ واحِدٍ فی یَوْمٍ واحِدٍ وَلَیْسَ فیها رایَهٌ بِأَهْدَی مِنْ رایَهِالیَمانی یَهدِی إِلَی الْحَقِّ» [2] ؛ «خروج خراسانی، سفیانی و یمانی در یک سال و یک ماه و یک روز تحقق می یابد و در بین آنها پرچمی هدایتگرتر از یمانی نیست که او به حق هدایت می کند».

و در برخی روایات از خراسانی و سفیانی به دو اسب مسابقه تشبیه شده اند که خراسانی از مشرق و سفیانی از مغرب به طرف کوفه در حرکت اند. [3] .

البته روایتی نیز از خروج او به عنوان یکی از نشانه های حتمی قیام حضرت مهدی علیه السلام یاد شده که به جای خروج یمانی ذکر شده است. [4] .

پی نوشت ها:

[1] روزگار رهایی، ص 1043.

[2] کتاب الغیبه، ص 446.

[3] الغیبه، ص 259.

[4] ر.ک: همان، ص 289، ح 6.

خروج دجال

«دجّال» در زبان عربی به معنای «آب طلا» و طلا اندود کردن است و به همین علت، افراد بسیار دروغ گویی که باطل را حق جلوه می دهند «دجّال» نامیده می شوند. [1] .

دجّال ستمکاری است که در آخِرُالزّمان، مردم را گمراه خواهد کرد و در هر سه دین یهودیت، مسیحیت و اسلام مطرح شده است. [2] گاهی افرادی در هر سه جامعه دینی می گویند: دجّال تولد یافته و زنده است.

در روایات فراوانی از خروج «دجّال» به عنوان نشانه ظهور و در برخی دیگراز آن به عنوان یکی از «اَشْراطُ السَّاعَه» یاد شده است. این نشانه، در کتاب های اهل سنّت از نشانه های برپایی قیامت دانسته شده [3] ؛ ولی در منابع روایی شیعه از آن به عنوان حادثه ای مقارن ظهور حضرت مهدی علیه السلام یاد شده است. [4] .

در مورد اصل دجّال، چند احتمال وجود دارد:

یک. دجّال، نام شخص معینی نیست و هر کسی که با ادعاهای پوچ و بی اساس و با توسل به حیله گری و نیرنگ، در صدد فریب مردم باشد، دجّال است. اینکه در روایات از «دجّال»های فراوان سخن به میان آمده این احتمال را تقویت می کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرموده است: «لاتَقُومُ السَّاعَهُ حَتَّی یَخْرُجَ المَهْدِیُّ مِنْ وُلْدِی وَلایَخْرُجُ الْمَهدِیّ حَتَّی یَخْرُجَ سِتُّونَ کَذَّاباً کُلُّهُمْ یَقُولُ أَنَا نَبِیٌّ» [5] ؛ «قیامت، برپا نمی شود، تا وقتی که مهدی علیه السلام از فرزندانم قیام کند و مهدی علیه السلام قیام نمی کند، تا وقتی که شصت دروغگو خروج کنند و هر کدام بگوید، من پیامبرم».

در روایات، از این «دجّال»ها و دروغگویان فراوان نام برده شده است، در بعضی دوازده و در برخی سی، شصت و هفتاد دجّال آمده است. [6] .

از میان این «دجّال»ها، فردی که در دروغ گویی، حیله گری و مردم فریبی سرآمد همه دجالان و فتنه اش از همه بزرگ تر است، نشانه ظهور مهدی علیه السلام و یا برپایی قیامت است. بر این اساس دو نوع دجّال هست: یکی همان دجّال حقیقی و واقعی است که پس از همه «دجّال»ها می آید و دیگری گروهی شیاد و دروغگویند که دست به فریب کاری، تحمیق و گمراهی مردم می زنند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید: «پیش از خروج دجّال، بیش از هفتاد دجّال خروج خواهدکرد». [7] .

حقیقت داستان دجّال، بیانگر این واقعیت است که در آستانه هر انقلابی افراد فریبکار و منافق - که معتقد به نظام های پوشالی گذشته و حافظ سنت ها و ضد ارزش هایند - برای نگه داشتن فرهنگ و نظام جاهلی گذشته، همه تلاش خود را به کار می گیرند و با سوء استفاده از زمینه های فکری و اجتماعی و احساسات مردم، دست به تزویر و حیله گری می زنند تا آنان را نسبت به اصالت و تحقّق انقلاب و استواری رهبران آن، دلسرد و دو دل کنند و با شیطنت، آنان را به کژ راهه برند!

در انقلاب جهانی حضرت مهدی علیه السلام، چنین خطری پیش بینی شده است و از آنجایی که این انقلاب از همه انقلاب های تاریخ بزرگ تر و گسترده تر است، خطر فریبکاران دجّال صفت نیز به مراتب بیشتر و گسترده تر است. در آستانه ظهور، آنان همه تلاش خویش را به کار خواهند گرفت که مردم را فریب دهند و آنها را نسبت به نتیجه آن دلسرد و ناامید سازند و بالاخره از پیروزی حتمی آن جلوگیری کنند!

البته در این احتمال می توان گفت: ممکن است یکی از آن دجّال ها - صفات زشت در او بیشتر از همه متبلور است - نشانه ظهور باشد.

دو. احتمال دوم آن است که فردی معیّن و مشخص، به عنوان «دجّال» دردوره غیبت - با همان ویژگی هایی که برای وی بیان شده است - خروج می کند و مردم را به انحراف می کشاند.

برخی با استناد بعضی از روایات او را زنده می دانند. برای مثال گفته می شود او در زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله موجود بوده و تا زمان خروج زنده خواهد ماند. [8] .

نگرانی مردم ازدجّال بدان اندازه بود که خلیفه دوم هنگام فتح شام، از علمای اهل کتاب درباره دجّال پرسید. پس نام دجّال نزد افراد و جوامع دینی پیوسته مطرح بوده است و برخی از کتاب ها و فیلم ها نام «دجّال» بر خود دارند. «دجّال» لقب دغل بازی است که نزد یهودیان «آرمیلوس» و نزد مسلمانان «صائدبن صید» نامیده می شود. [9] .

اصل داستان «دجّال» در کتاب های مقدس مسیحیان نیز آمده است در انجیل واژه «دجّال» بارها به کار رفته و از کسانی که منکر حضرت مسیح باشند و یا «پدر و پسر» را انکار کنند، به عنوان «دجّال» یاد شده است:

«دروغگو کیست؛ جز آنکه مسیح بودن عیسی را انکار کند. آن دجّال است که پسر و پدر را انکار کند». [10] .

طرفداران احتمال دوم به این روایت نیز استناد کرده اند: اصبغ بن نباته از حضرت علی علیه السلام پرسید: یا امیرالمؤمنین! دجّال کیست؟

آن حضرت فرمود: «دجّال صائدبن صائد (صید) است. بدبخت کسی است که او را تصدیق کند و خوشبخت آن است که او را تکذیب کند. از شهری بر آید که آن را اصفهان نامند از دهی که آن را یهودیه گویند. [11] چشم راستش ممسوح و چشم دیگرش بر پیشانی است و مانند ستاره صبح می درخشد، در آن نقطه عَلَقه ای است که با خون در آمیخته است. و میان دو چشمش نوشته است: «کافر» هر خواننده و بی سواد آن را می خواند. در دریاها فرو می شود و آفتاب با او می گردد. مقابل او کوهی از دود و عقبش کوهی سپید است که مردم تصور می کنند طعام است. در زمان قحطیِ سختی خروج می کند. در حالی که بر حمار سپیدی سواراست. هر گام حمارش یک میل است و زمین منزل به منزل زیر پایش نَوَردیده شود و بر آبی نگذرد جز آنکه فرو رود تا روز قیامت. به آوازی که همه جن و انس و شیاطین - در شرق و غرب - عالم آن را می شنوند، فریاد کند: ای دوستان من! نزد من آیید. منم آنکه آفرید و تسویه کرد و تقدیر کرد و رهبری نمود. منم پروردگار شما.

دشمن خدا دروغ می گوید!

او یک چشمی است که غذا می خورد و در بازارها راه می رود. به راستی که پروردگار شما نه یک چشم است، و نه غذا می خورد، نه راه می رود و نه زوال دارد! و برتر است خدا از این اوصاف؛ برتری بزرگی. آگاه باشید! بیشترِ پیروانش در آن روزگار ناپاک زادگانند و صاحب پوستین های سبز! خداوند او را در شام بر سر گردنه ای که آن را «افیق» نامند - به دست کسی که عیسی علیه السلام پشت سرش نماز می خواند - هنگامی که سه ساعت از روز جمعه گذشته باشد - خواهد کشت. آگاه باشید بعد از آن، حادثه بزرگ و قیامت کبری باشد. [12] .

سه. برخی نیز این احتمال را مطرح کرده اند که مراد از «دجّال» همان سفیانی است که درکتاب های اهل سنّت بیشتر به عنوان «دجّال» و در کتاب های شیعی به عنوان سفیانی آمده است. [13] البته این احتمال مردود است.

چهار. دجّال، کنایه از کفر جهانی و سیطره فرهنگ مادی بر همه جهان است. برخی از اهل نظر، این احتمال را تقویت کرده و همه ویژگی هایی را که برای دجّال بیان شده، با ویژگی های استکبار برابر دانسته اند.

«استکبار» به معنای واقعی، دجّال است که خودرا قیّم ملت ها می داند و با تکیه به ثروت انبوه و قدرت عظیم، در همه جای زمین دخالت می کند و همه را به زیر سلطه خویش می آورد. [14] .

در منابع اهل سنّت عمدتاً سخن از کشته شدن دجّال به دست حضرت عیسی علیه السلام است. [15] .

پی نوشت ها:

[1] ر.ک: لسان العرب، ج 4، ص 294.

[2] ر.ک: کنزالعمال، ج 14، ص 282 - 323.

[3] صحیح مسلم، باب فی الآیات التی تکون قبل الساعه، ح 1، سنن ترمذی، ج 4، ص 507، سنن ابن داوود، ج 4، ص 115.

[4] کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 250.

[5] الارشاد، ج 2، ص 371.

[6] بحارالانوار، ج 52، ص 209؛ کنزالعمال، ج 14، ص 200 - 198.

[7] کنزالعمال، ج 14، ص 200.

[8] ر.ک: کتاب الغیبه، ص 113، ح 86.

[9] توفیقی، حسین، هزاره گرایی در فلسفه تاریخ مسیحیت، ص 26.

[10] رساله یوحنا، باب 2، آیه 18 و 22.

[11] در پاره ای روایات محل خروج او سجستان ذکرشده است. کمال الدین، ج 1، ص 250.

[12] کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 527، ح 1.

[13] کتاب الغیبه، ص 463.

[14] تاریخ غیبت کبری، 532 - 536.

[15] تفسیر الطبری، ج 3، ص 290، تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 579.

خروج سفیانی

پیش از قیام حضرت مهدی علیه السلام مردی از نسل ابوسفیان در منطقه شام خروج می کند و با تظاهر به دینداری، گروه زیادی از مسلمانان را فریب می دهد و بخش گسترده ای از سرزمین های اسلامی را به تصرف خود در می آورد. او بر مناطق پنجگانه - شام، حمص، فلسطین، اردن، قنسرین و منطقهعراق - سیطره می یابد و در کوفه و نجف، به قتل عام شیعیان می پردازد و برای کشتن و یافتن آنان جایزه تعیین می کند. [1] .

از روایات استفاده می شود مدت حکومت او نه ماه است. [2] سفیانی، با این که از خبیث ترین و پلیدترین مردمان است؛ ولی همواره ذکر «یا رب یا رب» بر زبانش جاری است. [3] .

وی آن گاه که از ظهور حضرت حجّت علیه السلام با خبر می گردد، با سپاهی عظیم به جنگ وی می رود. وی در منطقه «بیداء» (بین مکه و مدینه) با سپاه امام علیه السلام برخورد می کند و به امر خدا، همه لشکریان وی - به جز چند نفر - در زمین فرو می روند و هلاک می شوند. [4] ([ خسف به بیداء)

از روایات استفاده می شود خروج سفیانی از نشانه های حتمی ظهور است [5] ؛ ولی این که سفیانی کیست و چه ویژگی هایی دارد و چگونه خروج می کند و... چندان روشن نیست. از برخی روایات استفاده می شود: نام وی عثمان بن عنبسه [6] و از خاندان ابوسفیان است که در دوره غیبت خروج می کند. البته برخی این احتمال را مردود و سند آن روایات را ضعیف دانسته اند. [7] .

در برخی از روایات از امام علیه السلام در مورد نام سفیانی پرسیده شد و آن حضرت از بیان آن خودداری کردند؛ [8] حال آنکه اگر نام وی مشخص بود، دلیلی نداشت که از بردن نام وی خودداری کند.

برخی معتقدند: سفیانی فرد مشخصی نیست؛ بلکه فردی است با ویژگی های ابوسفیان که در آستانه ظهور حضرت مهدی علیه السلام به طرفداری از باطل، خروج می کند و مسلمانان را به انحراف می کشاند.

اینها در بیان نظر خود می گویند: در حقیقت،ابوسفیان، به عنوان سر سلسله سفیانیان، سمبل و نماد پلیدی است او غارتگری بود که با رباخواری، زورگویی و چپاول اموال مردم، ثروت های هنگفتی به چنگ آورده بود و از راه فریب و استثمار توده های ستم کشیده و ترویج خرافات و دامن زدن به نظام طبقاتی جاهلی، قدرت فراوانی داشت.

ابوسفیان، به عنوان سردمدار شرک و بت پرستی و سرمایه داری طاغوتی، هر نوع حرکت و جنبشی را که دم از عدالت، برادری و آزادی می زد، دشمن شماره یک خود می دانست و با قدرت تمام در برابر آن به مبارزه بر می خاست. [9] .

بر اساس این دیدگاه سفیانی، فردی است با این ویژگی ها که در برابر انقلاب بزرگ و جهانی حضرت مهدی علیه السلام خروج می کند و تلاش های فراوانی برای رودررویی با آن به عمل می آورد.

بنابراین، در حقیقت سفیانی یک جریان است، نه یک شخص. سفیانی جریان باطل در بستر تاریخ است، و بر فرض هم که سفیانی را از نسل ابوسفیان بدانیم، اشکالی به وجود نمی آید و آخرین مهره این زنجیره، همان سفیانی است که در آستانه ظهور قائم علیه السلام خروج می کند.

پی نوشت ها:

[1] کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 651.

[2] کتاب الغیبه، ص 449.

[3] همان، ج 2، ص 651، ح 10؛ الغیبه، ص 306.

[4] الغیبه، ص 279، ح 67؛ همچنین ر.ک: کتاب الفتن، ص 168.

[5] الکافی، ج 8، ص 310، ح 483؛ الغیبه، ص 270، ح 42.

[6] کمال الدین، ج 2، ص 365، ح 9.

[7] جامع الرواه، ج 2، ص 156، اختیار معرفه الرجال، شیخ طوسی، ص 545.

[8] بحارالانوار، ج 52، ص 206.

[9] چشم بهراه مهدی علیه السلام، ص 274.

خروج سید حسنی

از جمله نشانه های ظهور «خروج سید حسنی» از طرف دیلم است. درباره شخصیت سید حسنی در روایات سخنی نیامده، ولی روایاتی که سخن از خروج و کشته شدن او دارد تا حدودی به معرفی او پرداخته است.

علامه مجلسی رحمه الله گفته است: در حدیث مفضل از حضرت صادق علیه السلام آمده است که فرمود: «حسنی آن جوانمرد خوشرویی که از طرف دیلم خروج می کند و با بیان فصیحی که دارد، فریاد بر می آورد: ای آل احمد! اجابت کنید. دردمند پریشان حال را و آنکه از پیرامون ضریح (شاید مراد کعبه باشد) ندا می کند؛ پس گنجینه های الهی در طالقان او را اجابت می کنند. [آنها] گنج هایی از طلا و نقره نیستند؛ بلکه مردانی اند همانند قطعه های آهن. بر اسب های چابک سوار گشته و حربه هایی به دست می گیرند. پیوسته ستمگران را می کشند تا اینکه وارد کوفه می شوند. در حالی که بیشتر جاهای زمین از لوث وجود بی دینان پاک گشته، سید حسنی آنجا را محل اقامت خود قرار می دهد.

آن گاه خبر ظهور مهدی علیه السلام به سید حسنی و اصحابش می رسد، اصحاب به او می گویند: ای فرزند پیغمبر! این کیست که در قلمرو ما فرود آمده؟ می گوید: برویم ببینیم او کیست - در صورتی که به خدا قسم سید حسنی می داند او مهدی علیه السلام است و بدین جهت این سخن را می گوید که به یارانش آن حضرت را بشناساند - پس سید حسنی بیرون می آید تا اینکه به مهدی علیه السلام می رسد. آن گاه می گوید: اگر تو مهدی آل محمدصلی الله علیه وآله هستی، پس عصای جدّت پیامبر و انگشتر و جامه و زره آن حضرتکجا است؟ عمامه (سحاب) اسب، شتر، قاطر، الاغ و اسب اصیل رسول خدا و مصحف امیرمؤمنان کجا است؟

پس آن حضرت تمام اینها را به او نشان می دهد. آن گاه عصای پیامبر را می گیرد و در سنگ سختی می کارد، فوراً برگ می دهد. منظورش از این کار آن است که بزرگواری و فضیلت حضرت مهدی علیه السلام را به اصحاب خود بنمایاند تا با آن حضرت بیعت کنند.

پس سید حسنی عرضه می دارد: اللّه اکبر ای فرزند پیغمبر! دستت را بده تا با شما بیعت کنیم. حضرت مهدی علیه السلام دستش را دراز می کند، سید حسنی و اصحابش بیعت می کنند». [1] .

مرحوم کلینی پایان کار سید حسنی را در ضمن روایتی از امام صادق علیه السلام این گونه نقل کرده است: «فَیَبتَدِرُ الحَسَنِیُّ اِلَی الخُرُوجِ فَیَثِبُ عَلَیهِ اَهْلُ مَکَّهَ فَیَقْتُلُونَهُ وَیَبْعَثُونَ بِرَأسِهِ اِلَی الشَّامِیِّ فَیَظْهَرُ عِنْدَ ذَلِکَ صَاحِبُ هَذَا الاَمرِ...» [2] ؛ «... و آن گاه که [سیّد] حسنی خروج خود را آغاز می کند، اهل مکه بر او هجوم آورده، او را به قتل می رسانند و سر او را بریده برای شامی می فرستند و دراین هنگام صاحب الامر ظهور خواهد کرد...».

نعمانی نیز می نویسد: «یعقوب سراج گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فرج شیعیان شما کی خواهد بود؟ پس فرمود: آن گاه که فرزندان عباس به اختلاف پردازند و حکومت ایشان سست گردد. [راوی] حدیث یاد شده را به عینه ذکر کرده تا رسیده است به ذکر آلات جنگی و زین و افزوده است: «تا اینکه بر فراز مکه فرود آید، و شمشیر را از نیامش بیرون می کشد، و زره را می پوشد و پرچم و برد را باز می کند. عمامه رابه سر می گذارد و عصا را به دست می گیرد و از خداوند درباره ظهورش اجازه می خواهد.

پس یکی از خادمان آن حضرت از آن موضوع آگاه می شود و نزد حسنی آمده او را از خبر آگاه می کند. حسنی به خروج از آن حضرت پیش دستی می کند؛ پس مردم مکه بر او شوریده و او را به قتل می رسانند و سرش را به نزد شامی می فرستند. پس در این هنگام صاحب این امر ظهور می کند و مردم با او بیعت کرده از او پیروی می کنند...». [3] .

برخی، از این دو روایت استفاده کرده اند که «سید حسنی» همان نفس زکیّه است.

پی نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 53، ص 15.

[2] الکافی، ج 8، ص 224، ح 285.

[3] الغیبه، باب 14، ح 43؛ با اندک تفاوتی، الکافی، ج 8، ص 224، ح 285.

خروج شعیب بن صالح

یکی از نشانه های ظهور، خروج مردی به نام شعیب بن صالح در سمرقند و یا نیشابور است. شیخ طوسی رحمه الله خروج او را به نقل از امام سجادعلیه السلام این گونه بیان کرده است: «خروج شعیب بن صالح پس از عوف سلمی و قبل از خروج سفیانی است». [1] « ثُمَّ یَکُونُ خُرُوجُ شُعَیبَ بْنَ صالِحٍ مِنْ سَمَرْقَنْد ثُمَّ یَخْرُجُ السُّفیانی...»

راوندی نیز از امام سجادعلیه السلام نقل کرده است: «پس خروج شعیب صالح از سمرقند است». [2] شیخ صدوق رحمه الله خروج او را از نیشابور ذکر کرده است. [3] .

از برخی روایات دیگر استفاده می شود: او پرچم دار حضرت مهدی علیه السلام و به عنوان پیش قراول آن حضرت انجام وظیفه می کند. [4] .

پی نوشت ها:

[1] کتاب الغیبه، ص 443.

[2] الخرائج والجرائح، ج3، ص1155، ح61.

[3] کمال الدین، ج 2، ص 443، باب 43، ح 16.

[4] علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 207؛ همچنین ر.ک: کنزالعمال، ج 4، ص 588، ح 39667 و39666؛ کتاب الفتن، ص 188.

خروج شیصبانی

مراد از «شیصبانی» در روایات اهل بیت علیهم السلام، مردی از بنی عباس و یا مردی دشمن اهل بیت علیهم السلام است؛ زیرا امامان علیهم السلام بنی عباس را به بنی شیصبان تعبیر می کردند و آن نام مردی بدکردار یا گمنامی [1] است و آن بزرگواران دشمن خود را به طور کنایه با این کلمه نام برده اند. «شیصبان» در لغت نامی از نام های ابلیس است. پس از آنکه قدرت در دست زمینه سازان خراسانی و طرفداران آنان قرار می گیرد، شیصبانی در عراق خروج می کند.

از جابر جعفی نقل شده است: «از ابوجعفر امام باقرعلیه السلام درباره سفیانی سؤال کردم، حضرت فرمود: «وَاَنّی لَکُمْ بِالسُّفیانی حَتَّی یَخْرُجَ قَبْلَهُ الشَّیْصبانی یَخْرُجُ مِنْ اَرْضِ کُوفان یَنْبَعُ کَما یَنْبَعُ الماءُ فَیَقتُلُ وَفْدَکُم فَتَوَقَعُوا بَعدَ ذلکَ السُّفیانی وَ خُروجَ القائِمِ علیه السلام» [2] ؛ «سفیانی خروج نمی کند؛ مگر آنکه قبل از او شیصبانی در سرزمین کوفان خروج کند. او همچون جوشیدن آب از زمین می جوشد و فرستادگان شما را به قتل می رساند. بعد از آن در انتظار خروج سفیانی و ظهور قائم علیه السلام؛ باشید».

پی نوشت ها:

[1] ر.ک: مستدرک الوسائل، ج13، ص131 و126.

[2] الغیبه، ص 302، باب 18، ح 8.

خروج عوف سلمی

یکی از نشانه های ظهور، خروج مردی به نام عوف سلمی از سمرقند است. وقتی به امام سجادعلیه السلام گفته شد، ظهور حضرت مهدی علیه السلام را توصیف و دلایل و نشانه های آن را ذکر فرمایید، حضرت فرمود: «قبل از ظهور او، خروج مردی خواهد بود که به او عوف سلمی گفته می شود. محل خروج او زمین جزیره و منزل او تکریت و مقتل او مسجد دمشق است».

«یَکُونُ قَبْلَ خُرُوجِهِ خُرُوجُ رَجُلٍ یُقالُ لَهُ عَوْفُالسَّلْمِیّ بِاَرْضِ الجَزیرَهِ وَیَکُونُ مَأْواهُ تَکْریتُ وَ قَتْلُهُ بِمَسْجِدِ دِمَشْقٍ...» [1] .

پی نوشت ها:

[1] کتاب الغیبه، ص 443.

تبیان-مهدویت-امام زمان -مهدوی -منجی - ظهور - آخرالزمان -رجعت

تاریخ و ساعت انتشار :
۱۴:۴۹:۲۸ ~~~ ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
دسته بندی :
دانشنامه مهدویت حرف خ
با مهدی

بنر های حاشیه پست

اظهار نظر در مورد دانشنامه مهدویت حرف خ .::. پرتال تخصصی تبیان مهدویت

*
*
دانلود مستقیم