0%
جمعه ، ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

پرتال تخصصی تبیان مهدویت

تبیان مهدویت ، بزرگترین پایگاه اینترنتی مهدویت

دانشنامه مهدویت حرف ج

دانشنامه مهدویت حرف ج
جابر
در کتاب هدایه، «جابر»، از القاب حضرت مهدی (عج) ذکر شده است. «جابر» در لغت یعنی: «درست کننده» و «شکسته بند».
این لقب از خصایص آن حضرت است که فرج اعظم و گشایش همه ی کارها و جبر همه ی دلهای شکسته وخرسندی همه ی قلوب پژمرده و انبساط خاطر همه ی نفوس محزون و شفای همه ی امراض مزمن مخفی، به وجود مبارک او است. («نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص…
جابر

در کتاب هدایه، «جابر»، از القاب حضرت مهدی (عج) ذکر شده است. «جابر» در لغت یعنی: «درست کننده» و «شکسته بند».

این لقب از خصایص آن حضرت است که فرج اعظم و گشایش همه ی کارها و جبر همه ی دلهای شکسته وخرسندی همه ی قلوب پژمرده و انبساط خاطر همه ی نفوس محزون و شفای همه ی امراض مزمن مخفی، به وجود مبارک او است. («نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص 67)

جعفر

در کتاب «الغیبه» شیخ نعمانی، دو خبر از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام است که در آنجا «جعفر» از القاب حضرت مهدی (عج) شمرده شده است. («نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص 66)


جنب

«جَنْب» از القاب امام قائم (عج) است. در اخبار متواتره و در تفسیر آیه ی شریفه ی

«یا حَسْرَتا عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ الله (زمر/56)

: افسوس بر من از کوتاهی هایی که در اطاعت فرمان خدا کردم»

رسیده که امام قائم (عج) «جَنْبِ الله» است. («نجم الثاقب»، باب دوّم، ص 67)

جوار الکنس

«جَوارِ الکُنَّس»، از القاب حضرت مهدی (عج) شمرده شده است. «جَوارِ الْکُنَّس» یعنی ستاره های سیّاره که در زیر شعاع آفتاب پنهان می شوند. همانگونه که وحوش به خوابگاههای خود می روند و در آنجا پنهان می شوند. امام باقر علیه السلام در تفسیر دو آیه ی شریفه ی:

فَلا اُقْسِمُ بِالخُنَّسِ - الْجَوارِ الْکُنَّسِ (تکویر/15 و16)

: سوگند به ستارگانی که باز می گردند، حرکت می کنند و از دیده ها پنهان می شوند»

فرمود: «مراد از آن امامی است که در سال 260 ه_. ق غایب می شود و آنگاه زمانی مانند شهاب درخشان در شب تاریک ظاهر شود». («نجم الثاقب»، باب دوّم، ص 67)

جزیره خضرا و مثلث برمودا

اخیراً برخی از نویسندگان تلاش دارند جزیره خضرا را با مثلث برمودا تطبیق دهند؛ غافل از اینکه:

1. وجود مثلث برمودا بر فرض صحّت آن، نمی تواند دلیل بر درستی داستان جزیره خضرا و وجود آن باشد.

2. در حکایت جزیره خضرا بیان شده بود که کشتی های دشمنان امام زمان علیه السلام، وقتی داخل آب های سفید اطراف جزیره می شوند، نابود می گردند؛ ولی عده زیادی به مثلث برمودا رفته اند و به سلامت بازگشته اند و عده اندکی دچار مشکل شده اند!

3. جزیره خضرا بنابر قرائنی که در داستان نقل شده، در دریای مدیترانه واقع است؛ ولی مثلث برمودا در اقیانوس اطلس هست.

4. اتفاق های مثلث برمودا ساخته رسانه های غربی و افسانه سازان است و مطالبی از قبیل اینکه «هر کسی به آنجا وارد شود، از بین خواهد رفت» و اینکه «عده زیادی رفته اند و باز نگشته اند» همه اینها با چهره واقعی امام زمان ناسازگار است. [1] .

پی نوشت ها:

[1] برگرفته از فصلنامه انتظار، ج 4 و3 و2 و1،مقاله بررسی افسانه جزیره خضراء، مجتبی کلباسی، تلخیص از (سید جعفر موسوی نسب).

جابلسا

«جابُلْسا» شهری در غربی ترین نقطه ی دنیا و «جابُلْقا» شهری در شرقی ترین نقطه ی دنیا معرّفی شده است.

سهروردی در «حکمه الاشراق» آنها را در اقلیم هشتم جای داده و شهرزوری در شرح آن، «جابلسا» را مظهر و مجلای جمیع حقایق اسماء الهیّه دانسته است. («فرهنگ فارسی معین»، ج 5، ص 416)

گفته اند اهل آن شهرها از انصار حضرت قائم (عج) هستند. پیوسته از خداوند مسألت می کنند که ایشان را از انصار دین خود قرار دهد.

حتّی در زمان ائمه ی اطهار علیهم السلام دیگر هم نام این دو شهر بوده است. از جمله کلماتی که حضرت سیّد الشهداء روز عاشورا در میدان جنگ فرمود، این بود:

«والله ما بین جابلسا و جابلقا، غیر از من پس پیغمبری نیست». («منتخب التواریخ»، باب 14، انتهای فصل 4)

جزیره خضرا

در برخی از کتاب های متأخر از «جزیره خضرا» به عنوان جایگاه زندگی حضرت مهدی علیه السلام و فرزندان ایشان در دوران غیبت یاد شده است. اصل این قضیه به دو حکایت باز می گردد.

الف. حکایت اوّل از کمال الدین و تمام النعمه احمدبن محمدبن یحیی انباری (در سال 543 ه .ق) نقل شده و خلاصه آن بدین قرار است:

وی می گوید: در شبی که مصادف با ماه رمضان بود، مهمان وزیری به نام یحیی ابن هبیره بودم. در آن ضیافت در کنار وزیر، مردی نشسته بود که سخت مورد احترام وی قرار داشت.

آن مرد گفت: با جمعی همراه پدرم به قصد تجارت به دریا رفتم سرنوشت ما را به جزایر سرسبزی برد که در آنجا وفور نعمت بود. از ناخدا نام آنجا را جویا شدم؛ اظهار بی اطلاعی کرد. از مردم آن منطقهپرسیدم؛ گفتند: نام این شهر «مبارکه» و مرکز آن «ظاهره» است و حاکمش «طاهر» نام دارد. ما خواستیم مشغول تجارت شویم، لازم بود که مالیات خود را بپردازیم، سؤال کردیم: به چه شخصی پرداخت کنیم؟ نایب سلطان به ما معرفی شد. خدمت او رسیدیم، او از عقاید ما سؤال کرد؛ خود را معرفی کردیم. نایب گفت: یهودی و نصرانی جزیه بدهند و از مسلمانان سؤالاتی کرد و فرمود: تمام اموال آنها مصادره گردد. از شهر «مبارکه» به «ظاهره» رفتیم و خدمت سلطان رسیدیم و بعد از هشت روز به شهر «رائقه» سفر کردیم، سپس به شهر «ظلوم» و از آنجا به شهر دیگری به نام «عناطیس» رفتیم تمام این شهرها شیعه نشین و سرشار از نعمت های الهی بود. امیر هر کدام از فرزندان امام زمان علیه السلام بود. ما یک سال توقف داشتیم که امام زمان علیه السلام را ملاقات کنیم؛ ولی میسر نشد و از جمع ما فقط دو نفر جهت ملاقات ماندند و بقیه برگشتیم. [1] .

ب. حکایت دوم از علی بن فاضل مازندرانی (در سال 699 ه .ق) نقل شده که خلاصه آن به قرار ذیل است:

در یکی از قریه های اندلس بودم؛ با کاروانی برخورد کردم. گفتند: ما اهل منطقه ای در نزدیکی جزایر شیعیان هستیم. وقتی نام جزایر شیعیان را شنیدم، مشتاق سفر به آنجا شدم. سفر را آغاز نمودم تا به آنجا رسیدم. در آنجا بیان شد که ارزاق آن جزیره از «جزیره خضراء» - که متعلق به امام زمان و اولاد آن حضرت است - می رسد.

منتظر شدم تا کشتی های ارزاق وارد شد. پیرمردی خوش سیما، همراه آنان بود که مرا می شناخت. بااو همسفر شدم تا به مقصود خود برسم. در مسیر خود آب های سفیدی را مشاهده کردم که آن پیرمرد گفت: این آب ها جزیره خضرا را احاطه نموده است و مانع می شود که دشمن وارد جزیره گردد. از آنجا که گذشتیم، چشمم به هفت قلعه استوار با دیوارهای محکم و برج های به آسمان کشیده شده خورد. از آنها که گذشتیم، وارد جزیره خضرا شدیم. در روز جمعه ای در نماز جمعه شرکت کردم و نماز جمعه را با سید شمس الدین ادا نمودم، بعد از نماز از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام زمان علیه السلام در مسجد حاضر بودند؟ گفت: نه. ولی من نایب خاصّ آن حضرت هستم.

از او پرسیدم: آیا شما امام را مشاهده کرده اید؟ گفت: نه.

با سید شمس به خارج آن شهر رفتم، مردی خوش سیما را مشاهده کردم از سید پرسیدم این مرد کیست؟ جواب داد: او همراه یک نفر دیگر خادمان قبه هستند و کوهی را به من نشان داد و گفت! قبه در آنجا است. وی گفت: من هر صبح جمعه می روم آنجا و امام را زیارت می کنم تو نیز بیا و امام را زیارت کن. رفتم به سمت قبه و از خادمان آن پرسیدم: آیا می شود امام را اینجا مشاهده کرد؟ گفتند: هرگز دیدن امام ممکن نیست! بعد از سید شمس پرسیدم، چرا بعضی آیات قرآن با هم مرتبط نیستند؟ گفت: قرآن بر هفت حرف نازل شده است و وقتی عمر و ابوبکر قرآن را تنظیم کردند، بعضی از آیات را حذف نمودند؛ لذا برخی آیات با هم مرتبط نیستند.

روز جمعه ای در مسجد بودم که سر و صدایی از بیرون مسجد شنیدم.از سید شمس پرسیدم: این سر و صدا چیست؟

گفت: اینها سیصد نفر از یاران امام زمان علیه السلام و منتظر فرج آن حضرت هستند. از اینها سیزده نفر هنوز باقی مانده است که یاران حضرت کامل شوند.

بعد پرسید: اساتید ما قائل اند روایاتی داریم که: هر کس در غیبت امام ادعای مشاهده آن حضرت را داشته باشد، تکذیبش کنید؟ سید شمس گفت: این مربوط به دوران بنی عباس است، بعد از او پرسیدم: آیا می شود امام را در دوران غیبت دید؟ گفت: نه. گفتم: من از مخلصین آقا هستم. گفت: تو دو مرتبه آن حضرت را دیده ای. بعد از خمس پرسیدم، سید شمس گفت: حضرت خمس را بر شیعیان مباح نموده است و پرداخت آن واجب نیست.

پس سید شمس به من دستور داد که به وطن برگردم و مرا با همان کشتی که وارد جزیره خضرا شده بودم، برگرداندند. [2] .

نکات مشترک دو حکایت:

1 . محل سکونت امام زمان علیه السلام و فرزندان آن حضرت، در جزیره ای میان دریا قرار دارد.

2 . امام زمان علیه السلام هم اکنون دارای همسر و فرزند می باشند.

3 . این جزیره بسیار خوش آب و هوا و سرسبز است و در نقاط دیگر دنیا نظیر ندارد.

4 . در این جزیره می توان امام زمان علیه السلام را مشاهده کرد.

5 . نظم اجتماعی، رفاه و کیفیت سلوک مردم، در آن بسیار عالی است.

6 . ناقلان هر دو داستان، دو شخص مجهول می باشند.

دیدگاه ها در این باره:

1 . گروهی اندک بر این عقیده اند که این داستان واقعی است.

2 . برخی از کسانی که اصل داستان را پذیرفته اند، آن را با مثلث برمودا تطبیق داده اند. [3] .

3 .پژوهشگران سترگی چون شیخ جعفر کاشف الغطاء، آقا بزرگ طهرانی، علامه شوشتری، علامه جعفر مرتضی عاملی، محمدباقر بهبودی و... بر این عقیده اند که داستان جزیره خضرا واقعیت ندارد و بر دو حکایت یاد شده اشکالات متعدد سندی، تاریخی و متنی وارد نموده و آن را کاملاً از درجه اعتبار ساقط کرده اند. شایسته است در اینجا به بعضی از اشکالات اشاره شود:

الف ) حکایت علی بن فاضل مازندرانی

اشکالات سندی

1 . علامه مجلسی رحمه الله تصریح می فرماید: که این حکایت را در کتاب های معتبر نیافته و به همین علت آن را به صورت مستقل در یک باب جداگانه نقل کرده است. [4] .

2 . هیچ یک از علما و بزرگان معاصر علی بن فاضل مازندرانی، همچون علامه حلی و ابن داوود اسمی از او و داستانش به میان نیاورده اند. این قضیه از چند حال خارج نیست:

یا معاصران وی داستان او را دروغ و باطل تلقی کرده اند، یا اصلاً چنین داستانی را نشنیده اند و یا اینکه این داستان در زمان های بعد از آنان ساخته شده است.

3 . در میان منابع موجود، قدیمی ترین مأخذی که برای این داستان به چشم می خورد،کتاب «مجالس المؤمنین» اثر قاضی نوراللّه شوشتری است. او در سال 1019 ه .ق به شهادت رسیده است؛ در حالی که داستان جزیره خضرا مربوط به سال 699 ه .ق است؛ بر این حکایت اشکالات فراوان دیگری نیز وارد شده که به همین مقدار بسنده می گردد.

اشکالات متنی

در داستان علی بن فاضل به مطالبی اشاره شده که با بسیاری از مسلّمات دینی سازگاری ندارد و روایات زیادی بر خلاف آن مطالب هست که به برخی از آنها اشاره می گردد:

1 . درمتن روایت آمده است که: فاضل مازندرانی از شخصی به نام سید شمس الدین پرسید: چرا میان برخی آیات قرآن کریم، ارتباط منطقی وجود ندارد؟ سید شمس الدین پاسخ داد: این قرآنی است که خلیفه اول جمع آوری کرده و بعضی آیات با هم سازگاری ندارد! همان گونه که مشاهده می شود، اگر کسی این قسمت را قبول کند، قائل به تحریف قرآن شده است. این مطلب به اجماع شیعه و سنی و به موجب صریح آیه قرآن «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنا الذِّکْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ» [5] باطل و مردود است. از طرفی اهتمام و توجه زیاد مسلمانان به نوشتن و حفظ قرآن و تعدّد نسخه ها و شیوع آن در بین مسلمین، از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و زیر نظر مستقیم آن حضرت، تا حدی بود که تبدیل و تحریف آن از امور محال و ممتنع بود.

2 . متن حکایت، مکان و محل سکونت آن حضرت را جزیره خضرا معرفی می کند. این مطلب، بر خلاف بسیاری از روایات است، از جمله:

2 - 1 . امام صادق علیه السلام می فرماید: «کسی از مکان سکونت آن حضرت اطلاع ندارد؛ مگر خدمتکار آن حضرت.» [6] .

2 - 2 . آن حضرت می فرماید: «امام زمان علیه السلام در بین مردم به طور ناشناس در همه جا حضور پیدا می کند؛ ولی مردم حضرت را نمی شناسند؛ مگر آنکه حضرت با اذن پروردگار، خود را به خواص معرفی فرماید». [7] .

3 . در متن حکایت آمده است؛ جزیره خضرا دارای هفت حصار از برج های محکم دفاعی برخوردار است تا دشمنان نتوانند وارد آن جزیره شوند. از طرفی گفته شده: آن جزیره به وسیله آب های سفیدی کهدر اطراف آن وجود دارد، همراه با نیروی غیبی، محافظت می گردد.

4 . در متن حکایت از قول خادمان قبّه نقل شده که رؤیت امام علیه السلام غیر ممکن است؛ ولی در گفت وگو با سید شمس الدین، گفت: «هر مؤمن با اخلاص می تواند امام را ببیند؛ ولی او را نمی شناسد». چگونه می توان بین غیرممکن بودن رؤیت و دیدن مشروط جمع کرد؟!

5 . در یک روز جمعه، راوی داستان سر و صدای زیادی از بیرون مسجد شنیده، از سید شمس الدین پرسید: این سر و صدا چیست؟ گفت: اینها سیصد نفر از یاران امام زمان علیه السلام و منتظر سیزده نفر دیگر هستند».

اگر این مطلب را بپذیریم، باید قائل به طولانی بودن عمر آن سیصد نفر و حیات آنان تا کنون و تا هنگام ظهور باشیم که البته هیچ دلیلی بر آن نداریم.

6 . متن داستان بر وجود همسر و اولاد برای حضرت ولی عصرعلیه السلام دلالت می کند. این نظریه را بزرگانی چون مفید، بیاضی و طبرسی رحمه الله و... نپذیرفته اند و روایاتی را که ثابت می کند آن حضرت دارای اولادی هستند، از نظر سند رد کرده اند.

ب) حکایت انباری

اشکالات سندی

داستان انباری فاقد هرگونه استناد است؛ چون صاحب کتاب التعازی آن را نقل نکرده است؛ بلکه استنساخ کننده نامعلومی آن را در پایان کتاب التعازی افزوده است.

پس معلوم نیست این خبر را از کجا و از چه کسی شنیده است؟

اشکالات متنی

1. از متن حکایت این طور استفاده می گردد که یک تاجر مسیحی با تعدادی افراد یهودی و اهل سنّت به زیارت نایب صاحب الامرعلیه السلام مشرف شده اند! چگونه ممکن است که صدها مسلمان شیعه و عالم با تقوا و عاشق امام زمان علیهالسلام، به چنین افتخار نائل نشده باشند؛ ولی این جماعت چنین سعادتی یافته اند!!

2. در متن داستان از شهرهایی نام برده شده که در منابع جغرافیایی معتبر و قدیمی، اصلاً نامی از آنها برده نشده است.

3. در متن حکایت آمده است: فرزند امام زمان علیه السلام از یهود و نصارا جزیه گرفت؛ ولی اموال اهل سنّت را مصادره کرد. این مطلب با هیچ یک از احکام الهی سازگاری ندارد.

پی نوشت ها:

[1] بحارالانوار، ج 53، ص 213.

[2] بحارالانوار، ج 52، ص 159.

[3] ر.ک: ناجی نجار، جزیره خضرا و تحقیقی پیرامون مثلث برمودا؛ سید جعفر رفیعی، جزیره خضرا.

[4] بحارالانوار، ج 52، ص 169.

[5] حجر (15)، آیه 9.

[6] کتاب الغیبه، ص 161؛ الغیبه، ص 171، ح 5.

[7] بحارالانوار، ج 52، ص 154.

جمعه

شخصی درباره ی این حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم که می فرماید:

«لا تُعادوُا الأَیّامَ فَتُعادیکُمْ: با روزها دشمنی نکنید که آنها با شما دشمنی خواهند کرد»

از امام علی النّقی علیه السلام توضیح خواست. امام علیه السلام در جواب فرمودند:

«مراد از ایّام و روزها، ما (اهلبیت علیهم السلام) هستیم تا زمانیکه آسمانها و زمین بر پاست.

شنبه اسم رسول خداست صلی الله علیه و آله و سلّم، یکشنبه امیرالمؤمنین علیه السلام، دوشنبه حسن علیه السلام و حسین علیه السلام، سه شنبه علی بن الحسین علیه السلام و محمّد بن علی علیه السلام و جعفر بن محمّد علیه السلام، چهارشنبه موسی بن جعفر علیه السلام و محمّد بن علی علیه السلام و منم و پنجشنبه فرزندم حسن علیه السلام و جمعه فرزند فرزندم (حضرت مهدی (عج)) است، که اهلحق به سوی او جمع می شوند. این است معنی ایام، پس با ایشان در دنیا دشمنی نکنید که با شما در آخرت دشمنی نکنند». («مفاتیح الجنان»، باب اوّل، ابتدای فصل 5 (با اندکی تلخیص))

زیارت صاحب الزمان (عج) در روز جمعه، در باب اوّل کتاب مفاتیح الجنان ذکر شده است.

رجوع شود به واژه: اوقات مخصوص قائم (عج)

جده


پس از شهادت امام حسن عسکری علیه السلام مشهور است که امور شیعیان عمدتاً بر دوش مادر آن حضرت؛ یعنی، مادربزرگ حضرت مهدی علیه السلام بود و در روایات از او به عنوان «جده» یاد شده است. [1] .

وی نقش مهم و اساسی در حفظ و صیانت شیعه داشت. نقل شده است که: «روزی احمدبن ابراهیم محضر حکیمه خاتون رسید، ضمن پرسش هایی از او پرسید: شیعیان به چه کسی مراجعه کنند؟ حکیمه گفت: به جده او مادر امام یازدهم. گفتم: وصیت خود را به زنی واگذاشته است؟! حکیمه گفت: پیروی از حسین بن علی بن ابیطالب علیه السلام کرده است، زیرا آن حضرت به حسب ظاهر وصایای خود را به خواهرش زینب دختر علی بن ابی طالب سپرد (برای پنهان کردن امامت پسرش علی بن الحسین).

سپس فرمود: شما مردمی مطلع از اخبار هستید؛ آیا در روایات به شما نرسیده که نهمین فرزند حسین علیه السلام زنده است و میراثش تقسیم می شود؟» [2] .

پی نوشت ها:

[1] ر.ک: کتاب الغیبه، ص 230، ح 196.

[2] کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، ص 507، ح 24.

جارودیه

«جارودیه» از اصحاب ابی الجارود (زیادبن ابی زیاد) هستند، امامت را از امام اوّل تا چهارم قبول داشته و می گویند: امامت پس از امام سجادعلیه السلام به زید بن علی و پس از او به محمدبن عبداللّه بن حسن بن علی بن ابیطالب رسیده است. محمدبن عبداللّه پس از خروج از مدینه به قتل رسید؛ اما گروهی از جارودیه همچنان محمد را امام دانسته، می گویند: او کشته نشد و حیّ و باقی است و بعداً خروج کرده، عالم را به عدل آراسته خواهد کرد. [1] .

پی نوشتها:

[1] توضیح الملل، ترجمه ملل و نحل شهرستانی، ج 1، ص 207.

جعفریه

«جعفریه» پیروان جعفربن علی تقی - برادر حضرت امام حسن عسکری علیه السلام - بودند. «شیعیان امامیه» او را «جعفر کذّاب» می خواندند؛ زیرا وی پس از برادرش حسن بن علی علیه السلام، دعوی امامت کرد و منکر فرزند داشتن آن حضرت شد.

هنگامی که علی بن محمد النقی علیه السلام به شهادت رسید، گروه اندکی از اصحاب او به امامت پسرش جعفربن علی گرویدند و گفتند: پدرش درباره امامت او وصیت کرده است.

گروهی دیگر گفتند: حسن بن علی العسکری علیه السلام در گذشت و پس از او برادرش جعفر بنا به وصیت وی، امام است.

برخی گفتند: امامت از محمدبن علی علیه السلام - که عموی جعفر بود - به وی رسید.

فرقه ای دیگر به سخنی مانند گفتار «فطحیه» پرداختند که عبدالله بن بکیر بن اعین از آنان بود و چنان پنداشتند که حسن بن علی، پس از پدرش امام بود و چون درگذشت بعد از وی جعفربن علی به امامت رسید. همان طور که حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام پس از عبدالله جعفر (افطح) امامت داشت؛ زیرا بنا به خبری که رسیده چون امامی در گذرد، امامت به مهترین پسر وی رسد.

این فرقه چون منکر فرزند داشتن حضرت امام حسن عسکری علیه السلام بودند، گفتند: اگر امامی درگذرد و او را فرزندی نباشد، امامت به برادرش خواهد رسید. [1] .

پی نوشت ها:

[1] فرهنگ فرق اسلامی، ص 139.

جارودیه

«جارودیّه»، شعبه ای از فرقه ی «زیدیّه هستند. آنان در پیرامون امام آینده، حضرت مهدی (عج)، به چند دسته تقسیم می شوند:

1- گروهی از آنان معتقدند که کسی برای آینده به امامت نامزد نشده است و هر کس از فرزندان امام حسن مجتبی علیهالسلام و امام حسین علیه السلام به شمشیر قیام کند و مردم را به دین اسلام تبلیغ کند، وی امام خواهد بود.

2- گروهی عقیده دارند که «محمّد بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابیطالب» معروف به «نفس زکیّه» (که به روزگار منصور، خلیفه عبّاسی خروج کرد و در سال 145 ه_. ق در سن 35 سالگی کشته شد)، زنده است و بر زمین سلطنت می کند و مهدی (عج) آینده خواهد بود.

3- عدّه ای از آنان منتظر آمدن «محمّد بن قاسم بن علی بن عمر بن حسین بن علی علیه السلام»، فرمانروای طالقان (که در روزگار معتصم، خلیفه ی عبّاسی در طالقانِ خراسان خروج کرد و کشته شد)، هستند و او را مهدی موعود (عج) می دانند.

4- گروهی دیگر چشم به راه «ابوالحسن، یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید بن علی بن حسین علیه السلام»، (که یکبار در زمان حکومت متوکّل، خلیفه ی عبّاسی، و بار دیگر در زمان مستعین بالله، دیگر خلیفه ی عبّاسی، خروج کرد و این بار توسط «محمّد بن عبدالله بن طاهر» کشته شد) هستند و معتقدند که وی در کوفه نمرده و کشته نشده است». («ادیان و مذاهب جهان»، ج 1، ص 298 و 299)

جنه المأوی

«جنّهالمأوی»، کتابی درباره امام زمان علیه السلام به زبان عربی، نوشته حاج میرزا حسین بن محمدتقی طبرسی رحمه الله، معروف به «علامه نوری» (م 1320 ق) است. وی این کتاب را در تکمیل جلد سیزدهم بحارالانوار مجلسی نوشته است. در این کتاب 59 داستان درباره 59 تن می آورد که در زمان غیبت کبری، به حضور حضرت ولی عصرعلیه السلام رسیده اند. این کتاب رانخست حاج محمدحسن امین الضراب همراه جلد سیزدهم بحارالانوار در 1305 ق به چاپ رساند. بار دیگر میرزا موسی تهرانی آن را تصحیح کرده، در سال 1333 ق در تهران چاپ و منتشر کرد. [1] .

پی نوشتها:

[1] الذریعه، 5، ص 159.

جعفر کذاب

«جعفر» از فرزندان حضرت هادی علیه السلام معروف به «ابوالکراین» از مدعیان امامت بود. وی پس از شهادت برادرش امام حسن عسکری علیه السلام، دعوی امامت کرد و از این رو به کذّاب (دروغگو) شهرت یافت.

این شهرت و ادعای او، قبلاً در کلمات معصومین علیهم السلام مورد اشاره و پیشگویی قرار گرفته بود. امام سجادعلیه السلام به نقل ازپیامبرصلی الله علیه وآله فرموده است:

«انّ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه وآله قالَ: اِذا وُلِدَ ابْنی جَعْفَرُبنُ مُحَمَّدِ بنِ عَلیِّ بنِ الحُسَینِ بنِ عَلیِّ بنِ ابیطالبٍ علیه السلام فَسُمُّوهُ الصادِقَ، فَاِنَّ لِلْخامِسِ مِنْ وُلدِهِ وَلَداً اسمُهُ جَعْفَرٌ یَدَّعی الاِمامَهَ اِجترِاءً عَلَی اللّهِ وَکِذْباً عَلَیهِ فَهُوَ عِندَاللهِ جَعْفَرٌ الکَذّابُ، المُفتَری عَلَی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَالمُدَّعی لِما لَیْسَ لَهُ بِاَهلٍ، المُخالِفُ عَلَی أبیهِ، والحاسِدُ لِاَخیهِ، ذلِکَ یَرُومُ کَشفَ سَتْرِاللّهِ عِندَ غَیْبَهِ وَلیِّ اللهِ عَزَّوَجَلَّ، - ثُمَ بَکَی عَلیُّ بنُ الحُسَینِ علیه السلام بُکاءً شَدِیداً، ثُمّ قالَ: کَاَنّی بِجَعْفَرٍ الکَذّابِ وَقَدْ حَمَلَ طاغِیَهَ زَمانِهِ عَلی تَفتِیشِ اَمْرِ وَلیِّ اللّهِ وَالمُغَیَّبِ فی حِفْظِ اللّهِ، وَالتَّوکیلِ بِحَرَمِ اَبیهِ جَهلاً مِنهُ بِوِلادَتِهِ وَحِرْصاً مِنْهُ عَلی قَتْلِهِ اِنْ ظَفَرَ بِهِ وَطَمَعاً فی میراثِهِ حَتّی یَأخُذَهُ بِغَیرِ حَقِّهِ»؛ «آن گاه که فرزندم جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب متولد شد، نامش را صادق بگذارید که پنجمین فرزند از سلاله او، نامش جعفر است که از روی تجرّی بر خدای تعالی و دروغ بستن بر او، ادعای امامت می کند!او نزد خدا جعفر کذّاب و مفتری بر خدای تعالی است و مدعی مقامی است که اهل آن نیست. وی مخالف پدر خویش و حسود بر برادر خود و کسی است که می خواهد در هنگام غیبت ولیّ خدا او را بر ملا سازد».

امام سجادعلیه السلام پس از نقل فرمایش پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بسیار گریسته و فرمود: «گویا جعفر کذّاب را می بینم که طاغی زمانش را وادار می کند تا در امر ولی اللّه و غایب در حفظ الهی و موکل بر حرم پدرش، تفتیش کند؛ به جهت جهلی که بر ولادت او و حرصی که بر قتل او دارد - اگر به او دسترسی یابد - و طمعی که در میراث او دارد تا آن را به ناحق غصب کند». [1] .

بدون شک انحراف جعفر از خط پدران معصومش، نه به علت اهمال پدر در تربیت وی بود و نه به جهت محیطی که در آن زندگی می کرد! این انحراف به علت همنشینی با بدکاران و منحرفان برای وی به وجود آمد و شکی نیست همنشین در انسان تأثیر فراوانی دارد.

شیخ صدوق رحمه الله نقل کرده است: «فاطمه دختر محمدبن هیثم معروف به ابن سیابه گوید: در موقع ولادت جعفر، من در خانه امام هادی علیه السلام بودم و اهل خانه به این ولادت مسرور شدند. به نزد امام هادی علیه السلام رفتم و او را مسرور نیافتم، گفتم: ای سرورم! چرا شما را به واسطه این مولود شادان نمی بینم؟! فرمود: این امر بر تو سهل خواهد شد؛ زیرا به زودی او خلق کثیری را گمراه می سازد». [2] .

اوج انحرافات جعفر پس از شهادت امام حسن عسکری علیهالسلام صورت گرفت. شیخ صدوق رحمه الله یکی از این اتفاقات را چنین نقل کرده است: «علی بن سنان موصلی گوید: پدرم گفت: چون آقای ما ابومحمد حسن بن علی علیه السلام در گذشت، از قم و بلاد کوهستان نمایندگانی که معمولاً وجوه و اموال را می آوردند در آمدند و خبر از درگذشت امام حسن علیه السلام نداشتند. چون به سامرا رسیدند، از امام حسن علیه السلام پرسش کردند، به آنها گفتند که وفات کرده است. پرسیدند: وارث او کیست؟ گفتند: برادرش جعفر بن علی، آن گاه از او پرسش کردند، گفتند: او برای تفریح بیرون رفته و سوار زورقی شده است. شراب می نوشد و همراه او خوانندگانی هم هستند. آنان با یکدیگر مشورت کردند و گفتند: اینها از اوصاف امام نیست. برخی از آنها می گفتند: باز گردیم و این اموال را به صاحبانش برگردانیم. ابوالعباس محمدبن جعفر حمیری قمّی گفت: بمانید تا این مرد بازگردد و او را به درستی بیازماییم.

راوی گوید: چون بازگشت به حضور وی رفتند و به او سلام کردند و گفتند: ای آقای ما! ما از اهل قم هستیم و گروهی از شیعیان و دیگران همراه ما هستند و ما نزد آقای خود ابومحمد حسن بن علی، اموالی را می آوردیم، گفت: آن اموال کجا است؟ گفتند: همراه ما است، گفت: آنها را به نزد من آورید، گفتند: این اموال داستان جالبی دارد پرسید: آن داستان چیست؟ گفتند: این اموال از عموم شیعیان یک دینار و دو دینار گردآوری می شود، سپس همه را در کیسه ای می ریزند و آن را مهر می کنند. وقتی این اموال را نزد آقای خود ابومحمدعلیه السلام می آوردیم، می فرمود: همه آن چنددینار است و چند دینار آن از کی و چند دینار آن از چه کسی است. نام همه آنان را می گفت و نقش مهرها را هم می فرمود. جعفر گفت: دروغ می گویید! شما به برادرم چیزی را نسبت می دهید که انجام نمی داد. این علم غیب است و کسی جز خدا آن را نمی داند.

راوی گوید: چون آنان کلام جعفر را شنیدند، به یکدیگر نگریستند! جعفر گفت: آن مال را نزد من آورید، گفتند: ما مردمی اجیر و وکیل صاحبان این مال هستیم و آن را تسلیم نمی کنیم؛ مگر به همان علاماتی که از آقای خود حسن بن علی می دانیم. اگر تو امامی بر ما روشن کن؛ وگرنه آن را به صاحبانش بر می گردانیم تا هر کاری که صلاح می دانند، بکنند.

راوی گوید: جعفر به نزد خلیفه - که در آن روز در سامراً بود - رفت و علیه آنان دشمنی کرد و خلیفه آنها را احضار کرد و گفت: آن مال را به جعفر تسلیم کنید، گفتند: خدا امیرالمؤمنین را به صلاح آورد، ما گروهی اجیر و وکیل این اموال هستیم. آنها سپرده مردمانی است که به ما گفته اند: آن را جز با علامت و دلالت به کسی ندهیم و با ابومحمد حسن بن علی علیه السلام نیز همین عادت جاری بود.

خلیفه گفت: چه علامتی با ابومحمد داشتید؟ گفتند: دینارها و صاحبانش و مقدار آنها را گزارش می کرد، پس از آنکه چنین می کرد، آنها را تسلیم وی می کردیم، ما مکرر به نزد او می آمدیم و این علامت و دلالت ما بود و اکنون او در گذشته است، اگراین مرد صاحب الامر است، بایستی همان کاری را که برادرش انجاممی داد، انجام دهد، وگرنه اموال را به صاحبانش برمی گردانیم.

جعفر گفت: ای امیرالمؤمنین! اینان مردمی دروغگو هستند و بر برادرم دروغ می بندند و این علم غیب است. خلیفه گفت: اینها فرستاده و مأمورند. جعفر مبهوت شد و نتوانست پاسخی دهد. آنان گفتند: امیرالمؤمنین بر ما منت نهد و کسی را به بدرقه ما بفرستد تا از این شهر به در رویم. وقتی از شهر بیرون آمدند، غلامی نیکو منظر - که گویا خادمی بود - به طرف آنان آمد و ندا کرد: ای فلان بن فلان! ای فلان بن فلان! مولای خود را اجابت کنید، آنان گفتند: آیا تو مولای ما هستی؟ گفت: معاذاللّه! من بنده مولای شما هستم، نزد او بیایید، گویند: ما به همراه او رفتیم تا آن که بر سرای مولایمان حسن بن علی علیه السلام وارد شدیم؛ به ناگاه فرزندش آقای ما قائم علیه السلام را دیدیم که بر تختی نشسته بود. او مانند پاره ماه می درخشید و جامه ای سبز در برداشت. بر او سلام کردیم و پاسخ ما را داد؛ سپس فرمود: همه اموال چند دینار است و چند دینار از فلانی و چند دینار از فلانی است. بدین سیاق همه اموال را توصیف کرد؛ سپس به وصف لباس ها و اثاثیه و چهارپایان ما پرداخت. ما برای خدای تعالی به سجده افتادیم که امام ما را به ما معرفی فرمود و بر آستانه وی بوسه زدیم. هرسؤالی که خواستیم،از او پرسیدیم و او جواب داد. آن گاه اموال را نزد او نهادیم و حضرت قائم علیه السلام فرمود: بعد از این مالی را به سامرّاء نبریم و فردی را در بغداد نصب می کند که اموال را دریافتکند و توقیعات از نزد او خارج شود.

گوید: از نزد او بیرون آمدیم؛ آن حضرت به ابوالعباس محمدبن جعفر قمی حمیری مقداری حنوط و کفن داد و به او فرمود: خداوند تو را در مصیبت خودت اجر دهد. راوی گوید: ابوالعباس به گردنه همدان نرسیده بود، در گذشت. بعد از آن اموال را به بغداد و به نزد وکلای منصوب او می بردیم و توقیعات نیز از نزد آنها خارج می گردید».

مرحوم صدوق پس از بیان این حکایت، می نویسد: «این خبر دلالت دارد که خلیفه، امر امامت را می شناخته است که چیست و موضع آن کجا است. از این رو از این گروه و اموالی که با آنها بود، دفاع کرد و جعفر کذّاب را از مطالبه آنها باز داشت و به آنان دستور نداد که اموال را به جعفر تسلیم کنند؛ جز اینکه او می خواست این امر پنهان باشد و منتشر نشود تا مردم به سوی او راه نجویند و او را نشناسند. جعفر کذّاب هنگامی که امام حسن علیه السلام در گذشت، بیست هزار دینار به نزد خلیفه برد و گفت: ای امیرالمؤمنین! مرتبت و منزلت برادرم حسن را برای من قرار بده! خلیفه بدو گفت: بدان که منزلت برادرت به واسطه ما نبود؛ بلکه به واسطه خدای تعالی بود و ما تلاش می کردیم که منزلت او را تنزّل دهیم و ناچیز گردانیم. اما خدای تعالی از آن اِبا کرد و هر روز رفعت او را افزود؛ زیرا او خودداری و خوش رفتاری و علم و عبادت داشت. اگر تو نزد شیعیان برادرت همان منزلت را داری، نیازی به ما نداری و اگر نزد آنان چنانمنزلتی نداری و اوصاف او هم در تو نیست، در این باب ما نمی توانیم کاری برای تو انجام دهیم». [3] .

عملکرد جعفر کذّاب در مقابل روش ائمه معصومین علیهم السلام در موارد ذیل قابل بررسی است:

ادعای امامت:

وی بعد از برادر خود امام حسن عسکری علیه السلام، ادعای امامت کرد و برای رسیدن به این هدف خود، نقشه هایی کشید. اوّل خود را در معرض تسلیت گویی مردم و تبریک بر امامت خود قرار داد. دوم خود را آماده اقامه نماز بر جنازه برادرش کرد تا بلکه از این راه منصب رسمی (امامت) را به چنگ آورد. نقشه دیگر این بود که دست به دامن دولت شد تا دولت او را به جای برادرش گذاشته و زعامت شیعیان را به وی واگذار نماید! اما در تمام این نقشه ها شکست خورد و جز رسوایی، چیزی به دست نیاورد.

انکار وارث امام :

جعفر کذّاب، منکر وارث شرعی امام عسکری علیه السلام و امامت حضرت مهدی علیه السلام شد. به همین دلیل مدعی ما ترک و وارث منحصر به فرد امام عسکری علیه السلام گردید و اتفاقاً به کمک دولت، توانست اموال و ماترک امام عسکری علیه السلام را تصرف کند.

تحریک دولت:

وی وقتی دید حضرت مهدی علیه السلام در جریان نماز، بر او الاحتجاج کرده و رسوایش نمود، دولت حاکم را علیه آن حضرت و وجود او تحریک نمود و در نتیجه حاکمان جور، دوباره به خانه امام عسکری علیه السلام یورش بردند و جهت یافتن حضرت مهدی علیه السلام تلاش های مذبوحانه ای انجام دادند؛ ولی مشیت الهی بر آن تعلق گرفت که آن حضرت از گزند بدخواهان در امان بماند. [4] .

منابع شیعه درباره پایان کار او دوقول مختلف دارند: بعضی می گویند: وی تا پایان زندگی بر دعوی دروغین خود پای فشرده، همچنان خود را امام می دانست! برخی دیگر می گویند: وی از دعوی کذب خود دست برداشته، توبه کرد و شیعیان نیز نامش را از جعفر کذّاب به جعفر تائب برگردانیدند.

کلینی به نقل از محمدبن عثمان عمری می گوید: «امام دوازدهم علیه السلام در توقیعی به توبه او تصریح کرده و فرموده است: راه جعفر راه برادران یوسف است که سرانجام توبه کردند و گناه شان بخشوده شد». [5] .

وی با وجود عمر کوتاهی که کرد، 120 فرزند داشت و از این رو وی را ابوالکراین (پدر فرزندان بسیار) می خواندند. نوادگان وی چون نسبت خود را به امام رضاعلیه السلام می رساندند، به رضویان شهرت یافتند.

احمدبن اسحاق گوید: از جعفر بن علی نامه ای به دست من رسید و طی آن ادعا کرده بود که: به علم دین (حلال و حرام) و نیز کلیه علوم و آنچه که مردم بدان نیازمندند، آگاهی دارد! پس از اینکه نامه را خواندم، عریضه ای به پیشگاه مقدس حضرت امام عصرعلیه السلام نگاشتم و نامه جعفر را نیز به پیوست آن قرار دادم. متعاقباً از ناحیه مقدسه جوابی بدین شرح صادر شد:

«به نام خداوند بخشاینده مهربان؛ خداوند تو را پایدار بدارد! نامه تو و ضمیمه آن (نامه جعفر) به من رسید و از مضمون آن - که با اختلاف الفاظ و اشتباهات بسیار توأم بود - مطلع شدم و اگر شما هم دقّت کرده بودید، به برخی از آنها آگاه می شدید».

آن گاه حضرت مهدی علیه السلام در ادامه با ذکر حمد و ثنای پروردگار، مطالبی در ردّ جعفر بیان فرمود: «... این پیروباطل و دروغگو بر خداوند افترا بسته است. این شخص با امید به چه چیزی، می خواهد این ادعای عاری از حقیقت خود را ثابت کند! آیا با اطلاعاتی که در احکام الهی دارد؟ به خدا قسم این فرد آن قدر بی اطلاع است که حلال و حرام را نمی شناسد و میان بد و خوب فرق نمی گذارد! آیا به دانش خود تکیه دارد؟ او به قدری تهی دست است که حق و باطل را نمی شناسد، محکم و متشابه را نمی داند و از احکام نماز - حتی وقت آن - آگاهی ندارد! آیا این مدعی فاقد صلاحیت، به ورع و پرهیزگاری خویش تکیه می کند؟ خداوند شاهد است که نماز واجب خویش را برای اینکه شعبده بازی یاد بگیرد، ترک نموده است! حتماً از ظروف مشروب و آثار دیگری از گناهان او اطلاع دارید...!

خداوند تو را توفیق دهد؛ آنچه برایت گفتم، از این ستمکار ظالم بپرس و او را آزمایش کن. از یکی از آیات قرآن و تفسیر آن از وی سؤال نما و یا از نماز و شرایط آن از او باز پرس تا به معایب و کمبودهای او پی ببری و حال او را بدانی. خداوند کفایت کننده است؛ او حق را برای اهلش حفظ می کند و آن را در جایگاهش قرار می دهد». [6] .

پی نوشت ها:

[1] کمال الدین و تمام النعمه، ج 1، باب 31، ح 2.

[2] همان، ج 1، باب 31، ص 321.

[3] کمال الدین و تمام النعمه، ج 2، باب 43، ح 26.

[4] صدر، سید محمد، پژوهشی در زندگی امام مهدی علیه السلام، ص 247.

[5] کتاب الغیبه، ص 290؛ ر.ک: کمال الدین، ج2، ص 483، ح 4.

[6] کتاب الغیبه، ص 289، ح 21.

جامعه

«جامعه»، نام کتابی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم، آنچه تا روز قیامت پدید می آید را در آن ذکر کرده است.

شیخ بهایی در «شرح اربعین» فرموده: «اخبار بسیاری رسیده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو کتاب به املاء امیرالمؤمنین علیه السلام به نام «جَفْر» و «جامعه» باقی گذارده که آنچه تا روز قیامت پدید آید در آن است».

شیخ کلینی در «کافی» روایات بسیاری از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده که آن دو کتاب نزد امام زمان (عج) است. آن دو کتاب پیوسته در نزد ائمّه بوده و هر امامی آن را از امام پیش از خود به ارث می برده است. («مهدی موعود»، پاورقی ص 485)

جبرییل

«جبرییل» یکی از چهار فرشته ی مقرّب اسلام و حامل وحی الهی برای انبیاست. جبرییل یک کلمه ی عربی به معنی «مرد خدا» است.

پس از اینکه امام قائم (عج) متولّد شد، امام حسن عسکری علیه السلام، آن حضرت را به جبرییل (روح القُدُس) که به صورت مرغی (پرنده ای) ظاهر شده بود، داد تا از او مواظبت کند و هر چهل روز یکبار به نزد آنها بیاورد. («منتهی الآمال»، باب 14، فصل 1)

همچنین در روایات اسلامی است که به هنگام ظهور مهدی موعود (عج) جبرییل در پیشاپیش سپاه آن حضرت حرکت خواهد کرد. («المجالس السنیّه»، ج 5، ص 710)

جُریر رجوع شود به واژه: ثقیف

جزایر مبارکه رجوع شود به واژه: اقامتگاه قائم (عج) در غیبت کبری

جعفر بن احمد

«جعفر بن احمد بن متیل»، از موّمنین معتمد و از دوستان نزدیک «محمّد بن عثمان» (سوّمین نایب خاصّ امام زمان (عج)) بود. برخی گمان می کردند که «محمّد بن عثمان» امر وکالت و سفارت امام قائم (عج) را بعد از خود، به او خواهد داد.

چون هنگام درگذشت «محمّد بن عثمان» فرا رسید، «جعفر بن احمد» در بالای سر او و «حسین بن روح» در پایین نشسته بودند. «محمّد بن عثمان» در آن حال، به «جعفر بن احمد» رو کرد و گفت: «من مأمور شدم که حسین بن روح رو وصیّ گردانم و امور را به او واگذارم».

چون «جعفر بن احمد»، این سخن را شنید، از جای خود برخاست، و دست «حسین بن روح» را گرفت، و او را در بالای سر «محمّد بن عثمان» نشانید، و خود در پایین پای او نشست. («خورشید مغرب»، ص 46)

جبرئیل

«جبرئیل»، یکی ازچهار فرشته مقرّب و برترین آنها (میکائیل، اسرافیل و عزرائیل)است. او در ادیان ابراهیمی رابط میان خداوندوپیامبران است. در کتاب های دینی یهودیت، مسیحیت و اسلام از نقش جبرئیل بسیار یاد شده است. جبرئیل، ابراهیم علیه السلام را از آتش به فرمان خدا نجات داد و از موسی علیه السلام در مبارزه با فرعون حمایت کرد. هنگام خروج بنی اسرائیل از مصر، فرعونیان را به بحر احمر کشانید و در آن غرق کرده بر شموئیل ظاهر شد و به داوودعلیه السلام ساختن زره آموخت. او زکریاعلیه السلام رابه ولادت یحیی علیه السلام و مریم علیها السلام را به ولادت عیسی علیه السلام بشارت داد. [1] .

در سنت اسلامی و قرآن کریم، جبرئیل همان «روح القُدُس» است. دلیل صریح این مطلب، آیه 102 سوره «نحل» است: «قُلْنَزَّلَهُ رُوحُ القُدُسِ مِنْ رَبِّکَ»؛ «بگو آن (قرآن) را روح القدس از سوی پروردگارت نازل کرده است». در آیه 97 سوره «بقره» نیز آمده است: «قُلْ مَنْ کانَ عَدُوّاً لِجِبْریلَ فَاِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی قَلْبِکَ بِاِذنِ اللَّهِ»؛ «بگو هر کس دشمن جبرئیل شد [بداند] که جبرئیل آن (قران) را به دستور الهی بر دل تو نازل کرده است».

همچنین در قرآن با نام های روح (غافر، 15)، «الرُّوحُ الاَمین» (شعراء، 193)، «شَدیدُ القُوی» (نجم، 50) و «رَسُولٌ کَریم» (تکویر، 21 - 19) از او یاد شده است.

در سوره «نجم» به ملاقات یا مواجهه پیامبرصلی الله علیه وآله با جبرئیل، تصریح دارد. طبق احادیث بسیاری، جبرئیل به صورت جوان خوشرویی به نام دحیه کلبی، بر حضرت محمدصلی الله علیه وآله ظاهر می شده است. [2] آن حضرت، جبرئیل را به صورت اصلی خودش نیز مشاهده کرده است.

در غزوه بدر با هزاران فرشته، به مدد پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله و یاران او آمد، در معراج همسفر و راهنمای حضرت رسول صلی الله علیه وآله بود و در منتهای معراج، در «سدرهالمنتهی»، از مسیر باز ماند و به پیامبرصلی الله علیه وآله گفت: دیگر مأذون نیست که پیش تر رود و آن حضرت به تنهایی به سیر معراج ادامه داد.

نام های دیگر جبرئیل، عبارت است از: فرشته وحی، امین وحی، روح الامین عقل اوّل، ناموس اکبر، روح اعظم. [3] .

علامه مجلسی رحمه الله در بحارالانوار (ج 25، ص 47 به بعد) بابی تحت این عنوان که «ائمه علیهم السلام مؤید به روح القدس بوده اند» باز کرده و احادیث فراوانی از منابع معتبر نقل کرده است.

روایاتی چند، نقش آن فرشته بزرگ الهی را در قیام عظیم وجهانی حضرت مهدی علیه السلام، به روشنی بیان کرده و از او به عنوان اولین کسی که با حضرت مهدی علیه السلام بیعت خواهد کرد، نام برده است.

در بعضی از روایات آمده است: او به همراه خیل عظیمی از فرشتگان، هنگام ظهور در محضر آخرین حجّت الهی حاضر شده و به یاری آن حضرت خواهند شتافت.

امام صادق علیه السلام در قسمتی از یک روایت طولانی فرموده است: «... فَاَوّلُ مَنْ یُبایِعُهُ ذَلکَ الطائِرُ وَهُوَ وَاللَّهِ جَبْرَئیل علیه السلام» [4] .

نیز فرمود: «اَوَّلُ مَنْ یُبایِعُهُ جَبْرَئیل...». [5] و [6] .

پی نوشت ها:

[1] ر.ک: کتاب مقدس، کتاب دانیال، باب 8، عدد 16 و باب 9 عدد 21؛ انجیل متی، باب اول عدد 19 و....

[2] الکافی، ج 2، ص 587؛ المناقب، ج 2، ص 244.

[3] ر.ک: لغتنامه دهخدا.

[4] الکافی، ج 4، ص 184، ح 3؛ علل الشرایع، ح 2، ص 429، ح 1.

[5] علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج 2، ص 204.

[6] ر.ک: الغیبه، ص 314، ح 6؛ روضهالواعظین، ص 265.

جبرییل

«جبرییل» یکی از چهار فرشته ی مقرّب اسلام و حامل وحی الهی برای انبیاست. جبرییل یک کلمه ی عربی به معنی «مرد خدا» است.

پس از اینکه امام قائم (عج) متولّد شد، امام حسن عسکری علیه السلام، آن حضرت را به جبرییل (روح القُدُس) که به صورت مرغی (پرنده ای) ظاهر شده بود، داد تا از او مواظبت کند و هر چهل روز یکبار به نزد آنها بیاورد. («منتهی الآمال»، باب 14، فصل 1)

همچنین در روایات اسلامی است که به هنگام ظهور مهدی موعود (عج) جبرییل در پیشاپیش سپاه آن حضرت حرکت خواهد کرد. («المجالسالسنیّه»، ج 5، ص 710)

جُریر رجوع شود به واژه: ثقیف

جزایر مبارکه رجوع شود به واژه: اقامتگاه قائم (عج) در غیبت کبری


تبیان-مهدویت-امام زمان -مهدوی -منجی - ظهور - آخرالزمان -رجعت


تاریخ و ساعت انتشار :
۱۴:۲۷:۲۹ ~~~ ۱۴۰۰/۰۳/۰۶
دسته بندی :
دانشنامه مهدویت حرف ج
با مهدی

بنر های حاشیه پست

اظهار نظر در مورد دانشنامه مهدویت حرف ج .::. پرتال تخصصی تبیان مهدویت

*
*
دانلود مستقیم