نقش باورداشت غیبت در پویایی حیات علمی و فکری شیعیان-بخش دوم

اهتمام گستردۀ امامان معصوم(ع) در باورداشت غیبت از یک سو بیشترین نقش را در پررنگ نمودن خطوط فکری تشکیلات شیعی ایفا نمود و از سوی دیگر، با تعمیق آن، زمینه را برای نقشآفرینی همهجانبۀ اندیشمندان شیعی مهیا ساخت.
بخش دوم و پایانی
۳٫ کاربرد استدلالات عقلی در علم کلام
گمان نگارنده این نیست که باور داشت غیبت امام عصر(عج) سبب تحول ماهیت این علم شده و علم کلام جدیدی با…
اهتمام گستردۀ امامان معصوم(ع) در باورداشت غیبت از یک سو بیشترین نقش را در پررنگ نمودن خطوط فکری تشکیلات شیعی ایفا نمود و از سوی دیگر، با تعمیق آن، زمینه را برای نقشآفرینی همهجانبۀ اندیشمندان شیعی مهیا ساخت.
بخش دوم و پایانی
۳٫ کاربرد استدلالات عقلی در علم کلام
گمان نگارنده این نیست که باور داشت غیبت امام عصر(عج) سبب تحول ماهیت این علم شده و علم کلام جدیدی با موضوع و غایت دیگری پدیدی آورده است، بلکه باید بر این عقیده پا فشرد که غیبت حضرت ولیعصر(عج) و باور داشت وجود امام زنده سبب تحول و پویایی این علم نزد متکلمان شیعی شده است؛ زیرا که بزرگترین رسالت علمای شیعه در این روزگار دفاع از امام زندهای بود که در پس پرده غیبت است. لذا متکلمان شیعی با شناخت عمیق این مسئله با بهرهگیری از روشهای مناسب کلامی درصدد حلّ شبهات مخالفان برآمدند.
استدلالات کلامی برای اولین بار در توجیه غیبت امام زمان(عج) در مقیاس گستردهای به کار برده شد. اندیشمندان شیعه با استفاده از روایاتی که بیان میکند «زمین هرگز از حجت خالی نخواهد بود» (کلینی، ۴۱۸: ج۱، ۱۸۹)و همچنین «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد همچون دوران جاهلیت مرده» (صدوق، ۱۴۲۲: ۴۰۹) در صدد توجیه غیبت آن امام پرداختند.
بیان عقاید صحیح، با توجه به ظهور اندیشههای منحرف و التقاطی، از مهمترین مسائلی بود که در غیبتنگاریها بدان اهتمام داشتند. در این نگاشتهها ضمن تبیین اصول دین و عقاید صحیح به نقد و ابطال اقوال و اندیشههای مخالفان نیز پرداخته شد. به عبارتی نخستین مرزبندیهای اعتقادی میان امامیه و دیگر فرق در این کتابها انجام شده است.
چنانکه شیخ صدوق با بیان مناظرات خود و رد شبهات مربوط به امام عصر(عج) دیدگاههای دیگر فرق شیعی پیرامون امامت و مهدویت را رد میکند. شیخ طوسی نیز در الغیبه بیش از آنکه به جمع روایات پرداخته باشد به احتجاج در برابر فرقههای منحرف پرداخته است. وی در فصل اول کتابش ضمن نقل دلایل وجوب عصمت امام، حکمت و علل غیبت، اقامۀ دلیل بر امامت حضرت مهدی(عج) فساد فرقههایی چون کیسانیه، ناووسیه، واقفیه، فطحیه و محمدیه را بیان میکند.
انتقاد علمای معتزلی و زیدی به طولانی شدن غیبت امام دوازدهم(عج)، سبب شد که علمای امامیه به روشهای کلامی و استدلال عقلی در دفاع از وجود امام غایب ناگزیر شوند. این امر بیشتر تحت تأثیر برخورد اندیشههای مختلف دینی امامیه با نحلهها و فرقههای دیگر بود و طبیعی است که در بحث با پیروان سایر فرق شیعی و مذاهب اسلامی، ادلۀ نقلی کارآیی نداشته باشد و دانشمندان شیعه ناگزیر آن دست از ادلۀ عقلی را ارائه میکردند که پذیرفتۀ دو گروه بود. بدین ترتیب، گذار آنها را از برخورد کلامی ممکن ساخت.
شیخ مفید، چگونگی فرایند این گذار را در آثار خویش پیشروی ما نهاده است. وی از مجموع دویست تألیف، ۱۸۰ کتاب و رساله را به علم «کلام» اختصاص داده است. وی با وصف فقیه یا اصولی شناخته نشده است، بلکه بیشتر متکلّم خوانده میشود. ابن ندیم پیرامون وی مینویسد: در زمانۀ ما، ریاست متکلمان شیعی را مفید داراست که در صناعت کلام در نزد یارانش استاد است... . (ابنندیم، ۱۳۸۱: ۳۳۲)
در تبیین اثر پذیری علم کلام از باور داشت غیبت، بایستی گفت که بنیان «قاعدۀ لطف» برگرفته از باور داشت غیبت است. در توضیح این مطلب بایستی گفت که بسیاری از علمای شیعه در قرن سوم و چهارم با شیوهای محدثانه متکی بر اخبار و آثار به نگارشهایی پیرامون غیبت دست یازیدند.
در این شیوه نصوص رسیده در باب اثبات غیبت و دیگر موضوعات آموزۀ مهدویت نقل میشد که متواتر و طرق روایتشان همه از طریق خاصه و هم عامه روایت شده بود. رویکرد نصگرایی نیز در علم کلام، حاکم بود. (مدرسی طباطبایی، ۱۳۷۴: ۱۷۳) نصگرایان در مسائل به استفاده از عقل توجهی چندان نداشتند و به کاربرد آن خیلی معتقد نبودند، اما از اواخر قرن چهارم نزدیک ۱۴۰ سال از غیبت امام دوازدهم سپری شد این عمر از میانگین عمرها در آن روزگار بیشتر بود.
بدین ترتیب، غیبت چیزی بیش از یک مسئلۀ فکری به حساب میآمد تا یک مشکل طبیعی ملموس. این امر شیخ مفید را برای گشودن راه استدلال و برهان و کاربرد عقل در دانش کلام کشاند، چون دیگر نگارشهای حدیثی و روایی جوابگوی شبهات نبود. روش عقلی شیخ مفید بعدها با پیگیری اندیشمندانی چون سیدمرتضی، ابوصلاح حلبی، کراجکی، شیخ طوسی پیگیری شد. (جبرییلی، ۱۳۸۴: ۱۰۳)
روش عقلگرایی شیخ مفید در کلام که برای پاسخگویی شبهات منکران امامت و غیبت امام دوازدهم در پیش گرفته بود سبب تأسیس «قاعدۀ لطف» شد. این قاعده بعدها به کوشش علمای شیعه و در زمان خواجه نصیرالدین طوسی به اوج خود رسید که «وجوده لطف و تصرّفه لطف آخر و عدمه منّا». (طوسی، ۱۳۳۵: ۲۱)
طبق این دیدگاه تعیین و نصب امام نه بر مردم، بلکه بر خداوند متعال واجب است. پس امامت امری نیست که به رأی و نظر مسلمانان وانهاده شود، بلکه منحصراً به عهدۀ خداوند متعال و رسول اوست. بر اساس قاعدۀ لطف بر خداوند متعال واجب است که از راه لطف و رحمت بر بندگان خود، پیامبران و اگر نه امامانی را در میان بندگان گسیل دارد تا راه و رسم صلاح و سعادت و معاد و معاش را به آنان بیاموزد.
قاعدۀ لطف در درون خود نتایج نظری _ اعتقادی سهگانهای را برای تفکر سیاسی شیعه فراهم کرده است: نخست آنکه بنیاد نظری لازم برای تحلیل مسئله «غیبت» در اندیشۀ شیعه را استوار کرده است، دوم آنکه شرایط امکان طرح نظریاتی چون عصمت، علم، فضل و کمال ظاهری و باطنی امام را تدارک کرده است و سوم آنکه زمینۀ نظری لازم برای اندیشۀ وجوب و وجود نص بر امامت شیعه از طرف خدای متعال و رسول اکرم(ص) را آماده کرده است.
اما بیشترین اثرگذاری قاعدۀ لطف در تبیین حجیت اجماع نزد اصولیان شیعه بود. سیدمرتضی (م۴۳۶ق) از نخستین اصولیانی است که در تثبیت و تبیین جایگاه اجماع در اصول امامیه نقش بسزایی داشت. هرچند شیخ مفید برای نخستین بار بر اساس مذهب شیعه از اجماع سخن گفت، (مفید، ۱۴۱۴: ۴۵) نخست سیدمرتضی توانست با مدد از قاعدۀ لطف حجیت اجماع را موجه نماید و آن را در زمرۀ دیگر ادلۀ فقه گنجاند. (موسوی، ۱۳۶۳: ج۲، ۱۳۰)
از نظر سیدمرتضی حجیت اجماع به دلیل مشتمل بودن آن بر قول معصوم است و برای حجیت آن در هر عصری به دلیل عقلی تمسک میکند که بر اساس آن لازم است در هر زمانی امام معصومی وجود داشته باشد؛ زیرا وجود امام در تکلیف عقلی، لطف است. (همو)
سیدمرتضی معتقد است چون بنیان اجماع نزد امامیه بر قاعدۀ لطف نهاده شده است بحث اجماع از دیدگاه شیعه دارای سه امتیاز و برتری نسبت به اهل سنت است: اول آنکه طبق نظریۀ شیعه مبنی بر ضرورت وجود معصوم در هر زمانی، حجیت اجماع در هر عصری، امری منطقی تلقی میشود. (همو: ۱۵۷) در صورتیکه بر اساس نظریۀ اهل سنت که معتقدند اتفاق جمیع مؤمنان بر خطا نمیرود، حجیت اجماع در هر عصری دچار مشکل خواهد بود؛ زیرا اجتماع مؤمنان در هر عصری، اتفاق همۀ مؤمنان در طول تاریخ نیست. (همو: ۱۳۵)
دوم آنکه بر اساس نظریۀ شیعه اجماع قلمرو وسیعتری دارد؛ زیرا شیعه علاوه بر احکام شرعی، در برخی امور اعتقادی نیز میتوانند بر اجماع تکیه کنند، در صورتی که بر اساس نظریۀ اهل سنت، قلمرو آن به احکام شرعی محدود میشود. (همو:۱۵۰ و ۱۵۱)
سومین امتیاز اجماع شیعه به تعداد اجماعکنندگان برمیگردد که کم بودن یا زیاد بودن اجماعکنندگان به علت محوریت قول معصوم در اقوال آنان مطرح نیست، اما از نظر اهل سنت این مسئله، اختلافی است. برخی، اجماع جمیع امت و عدهای، اجماع مؤمنان و در نهایت عدۀ دیگری، اجماع فقها را معتبر میدانند. (همو: ۱۵۴)
۴٫ شکلگیری مکتب اجتهادی شیعه
آنچه در کتابهای فقهی در روزگار حضور امامان معصوم(ع) دیده میشد، تنها ترتیب احادیث بر اساس کتابها و بابهای فقهی بود، بدون آنکه تعدیل یا تأویلی در متون روایی صورت گرفته باشد. نخستین فقیهان شیعه، چون روایت و نگهداری حدیث را وظیفه اصلی فقیه میدانستند، ترجیح میدادند با عنوان راویان حدیث خوانده شوند.
این اصطلاح به روشنی نشان میدهد که هدف و سازوکار علمی عالمان شیعه، استوار کردن اعتقاد به بسندگی نصّ دینی بوده است؛ همان که برای هر باورمندی، عمل را به سبب استناد به قول معصوم واجب میکند. فقیه، در این میان، تنها یک راوی حدیث است و تکلیفآور، مفاد حدیث است، نه قول و نظریۀ فقیه (فؤاد ابراهیم، ۱۳۷۹: ۲۳۶) کتب فقهای بزرگی چون علی بن ابراهیم قمی، حسین بن سعید اهوازی، محمد بن حسن بن احمد بن ولید قمی، حسن بن محبوب، احمد بن ابینصر بزنطی، فضل بن شاذان نیشابوری، یونس بن عبدالرحمان و غیر ایشان در عصر حضور از الفاظ حدیث فراتر نمی رفت و در هر باب احادیث مورد نظر را ذکر میکردند. (گرجی، ۱۳۷۹: ۱۲۵)
اما دگرگونیهای سیاسی جامعۀ شیعه بعد از غیبت امام معصوم(ع) و عدم حضورش در جامعه و پدیدار شدن مسائل نوپدید علمی و فقهی، نگرۀ فقهی تازهای را برای شیعه به ارمغان آورد. این نگرۀ نو، بر درک واقعیتهای زمانه، استوار بود و در سالهای بعد، خود را از نگرۀ نقل خبر جدا کرد. قرن سوم و چهارم مرحلۀ گذار از فقه منصوص به مکتب اجتهادی است؛ زیراکه با آغاز غیبت کبری، فقها به امعان نظر بیشتری در آیات و روایات پرداختند و ضمن بررسی شیوههای مختلف دستیابی به احکام شرعی برای پاسخگویی به مسائل جدید، روشهای جدیدی را برای استنباط احکام به دست آوردند و پارهای از اصول و قواعد فقه را نیز کشف نمودند.
در این دوران فقها با ایجاد پارهای تغییرات، علاوه بر مصادر چهارگانه تشریع احکام، علم اصول فقه را بنیان نهادند. در این زمان، شیوۀ استدلال عقلی در مقابل روشی اخباری خودنمایی کرد. اشتراک رویکرد جدید فقهای روزگار آغازین غیبت کبری گرایش به مباحث استدلال عقلی در فقه است. (مدرّسی طباطبایی، ۱۳۸۶: ۴۰)
حسن بن علی بن ابی عقیل حذّاء پایهگذار این روش بود. وی فتاوای فقهی خویش را در کتاب المتمسک بحبل آل الرسول گردآورد و آن را به شیوۀ جدید فقهی نوشت. ابن جنید اسکافی (م۳۸۱ق) این شیوۀ جدید در فقه را بعد از ابن ابی عقیل در آغاز غیبت کبری دنبال کرد. این دو فقیه در میان فقیهان شیعه به «قدیمین» شهرت دارند. (گرجی، ۱۳۷۹: ۱۲۶)
این دو اولین کسانی بودند که فقه امامیه را تهذیب نمودند و مباحث اصول را از فروع جدا کردند و روش خود را بر اصول اساسی فقه بنا نهادند. (تبریزی، ۱۳۴۴: ج۲، ۲۵۹) ابن جنید کتابهای اصولی متعدّدی چون کشف التمویه و الالباس علی اغمار الشیعه فی امر القیاس، اظهار ما ستره اهل العناد من الروایه عن ائمه العتره فی امر الاجتهاد (نجاشی، ۱۴۱۶: ۳۸۷)، استخراج المراد من مختلف الخطاب، الفسخ علی من أجاز النسخ و الافهام لأصول الاحکام (تهرانی، ۱۴۰۳: ج۲، ۲۲) را نگاشته است.
در این روزگار فقهایی چون ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (م۳۸۱ق) با تألیف کتاب الناسخ و المنسوخ (نجاشی، ۱۴۱۶: ۳۹۲)، احمد بن فارس بن زکریا (م۳۹۵ق) با نگارش کتاب رساله فی اصول الفقه (آقابزرگ تهرانی، ۱۴۰۳: ج۱۱: ۸۸)، احمد بن علی بن عباس بن نوح سیرافی (م حدود۴۲۰ق) با نگارش کتاب القاضی بین الحدیثین المختلفین (نجاشی، ۱۴۱۶: ۸۶)، احمد بن عبدالواحد بن احمد بزّاز (م۴۲۳ق) با تألیف کتاب الحدیثین المختلفین (همان: ۸۷) سعی در به کار بستن معیارهای فقهی داشتند تا بر اساس آنها و رعایت اصول و ضوابط، احکامی را از کتاب و سنّت استنباط کنند.
پس از ابن جنید و ابن ابی عقیل، شیخ مفید (م۴۱۳ق) اجتهاد شیعه را سازمان داد و در زمینۀ اصول فقه، کتاب التذکره باصول الفقه را تألیف کرد که خوشبختانه امروزه این کتاب در دسترس است. وی در این اثر به خوبی از کتاب، سنت، عقل و اجماع سخن به میان آورده و مباحث الفاظ را به شیوۀ بدیعی بر اساس قرآن تنظیم کرده است.
(مفید، ۱۴۱۴: ۲۹) او در این کتاب، خبر مرسل مورد اتّفاق و همچنین استصحاب را حجت دانسته و تخصیص عام را با خبر واحد جایز ندانسته است. (همو) از دیگر آثار اصولی شیخ مفید میتوان کتابهای الرساله الی اهل التقلید، الإجتهاد و الرأی، مسئله فی الاجماع، المقالات و کتاب اصول الفقه را نام برد. (امین، بیتا: ج۹، ۴۲۰)چون ژرف بنگریم غیبت صغری محل گذار فقیهان امامیه از راویان و محدثان محض به مجتهدان است.
ارتباط دائمی شیعه با رهبر دینی (امام، نایب امام) که در نظریۀ امامت و نیابت مطرح شده سبب گردید تا فقها حیات مجتهد و زنده بودن او را شرط تقلید دیگران از او بدانند؛ زیرا که رویدادها یکی پس از دیگری در بستر زمان به وجود میآیند و تطبیق دستورات کلی اسلام بر موضوعات و استنباط احکام پدیدههای نو، فلسفۀ وجودی اجتهاد مطلق و سیستم پویای فقه را تشکیل میدهد و تنها راه استنباط حکم پدیدهها، درگیر شدن اجتهاد کننده (مجتهد یا مرجع) با پدیدههای نو است. بدون تردید زنده بودن مجتهد شرط لازم استمرار این جریان و بسامانی آن است.
۵٫ گسترش اختیارات فقیه
غیبت کبری در تبیین جایگاه فقهای امامیه نیز مؤثر واقع شد؛ چه با خلأ به وجود آمده در رهبری جامعه امامیه، پس از درگذشت سفیر چهارم، فقهای امامیه به گسترش دامنۀ فعالیتهای خود همت گماشتند. دلیل اصلی این امر را در نیاز جامعۀ امامیه به رهبری دینی برای حل و فصل مسائل مذهبی و جلوگیری از انشعاب و دستهبندی باید جست.
غیبت کبری این امکان را به فقهای امامیه داد که حوزۀ اختیارات خود را گسترش دهند. شیعیان خود را نیازمند فقهایی میدیدند که فراتر از صدور فتوا، شیعیان را از گزند انشعاب و دستهبندیها مصون دارند. آنان جز فقها، کس دیگری را برای صلاحیت این کار تشخیص ندادند. (حسین ، ۱۳۷۷: ۲۲۷)
عموم شیعیان از اواخر قرن چهارم سخنان فقها را همچون بیانات خود امام دوازدهم(عج) میپذیرفتند ولی حوزۀ مسئولیت آنان را به اندازۀ وظیفۀ حضرتش نمیدانستند. (همو: ۲۲۸) تلاشهای فقهای شیعه در نخستین روزهای دوران غیبت کبری به آنان امکان داد تا در عمل به عنوان نمایندگان غیرمستقیم (ولایت عام) امام دوازدهم(عج) از اقتدار کافی برخوردار باشند. آنها در بیان این موقعیت به احادیثی استناد کردند که بر ویژگیها و اختیارات ایشان تا پایان غیبت امام(عج) دلالت داشت. (طبرسی، ۱۳۸۶: ج۲، ۲۶۰)
این احادیث حق نیابت عام امام را بدانها میبخشید، البته به شرط برخورداری از دو ویژگی فقاهت در استنباط احکام شرعی و برخورداری از ملکۀ عدالت. یکی از بزرگترین کارکردهای گسترش اختیارات فقیه، حفظ وحدت جامعۀ امامیه در آغازین روزهای غیبت کبری بود. با مراجعه به منابع قدیمی شیعه از جمله سعد بن عبدالله اشعری قمی (م۲۲۹ق) و حسن بن موسی نوبختی (م حدود۳۱۰ق) برمیآید که چگونه شیعیان در پی شهادت هر امامی به فرقههای چندی منشعب میشدند.
در چنین فضایی و با توجّه به تجربیات تاریخی این چنینی بود که فقهای امامیه، با اتّحاد سیاسی _ مذهبی خود در دوران غیبت کبری، موجبات وحدت امامیه را بر محور اعتقاد به امامت امام غایب(عج) فراهم آوردند و از این راه، ضمن افزودن بر پیروان خود، از انشعاب امامیه به فرقههای مختلف جلوگیری کردند. در واقع، اصل تجدید پیوستۀ اجتهاد در دوران غیبت کبری موجب شد که امامیه در پی درگذشت هر یک از فقهای خود، به فقیه دیگری روی آوردند و این خود عامل مؤثّر دیگری در جلوگیری از انشعاب آنها بود. (کریمی زنجانی، ۱۳۷۸: ۲۴)
از سویی دیگر و از نگاه درون مذهبی، فقه شیعه، شیعیان را با دشواری شرعی دولت غیرمعصوم روبهرو میدید. همین موضوع، یعنی چگونگی پیوند دولت غیرمعصوم، بحث و جدلهای فراوانی را به وجود آورد و پرسشهای تازهای را بنیاد نهاد. روزگار غیبت امام معصوم(ع) سرآغاز پیوند میان فقه و سیاست از جهت اثرگذاری فقه در سیاست است.
فقیهان دورۀ نخست پس از غیبت با استفاده از سخنان معصومان که پیرامون فقیهان بازتاب یافته بود، رهبری سیاسی و اجتماعی فقیه را دریافت و سازوار با نیاز زمان، حوزۀ اختیار و آزادی در امور را برای او، در سرتاسر فقه بیان کردند.
در بررسی آراء فقهی این فقها نکات مهمی وجود دارد که بیانگر دیدگاه آنان مبنی بر واگذاری شئون حکومتی و مذهبی و وظایف امام در امور دنیوی به فقهاست. شیخ مفید در «مقنعه» مینویسد: زمانی که سلطان عادل وجود نداشته باشد، فقهای اهل حق که صاحب رأی و دارای فضایل و کمالاتند میباید آنچه را سلطان بر عهده داشته انجام دهند. (مفید، ۱۴۱۰: ۱۶۳)
اجرای حدود توسط فقها، از جمله مواردی است که شیخ مفید به گونۀ مستقیم دربارۀ آن اظهارنظر میکند. این مسئله از این جهت اهمیت دارد که بر اساس موازین شرعی، حق قضاوت و اجرای حد برای پیامبر و معصومان(ع) و منصوبان خاص ایشان است. شیخ مفید معتقد است:اجرای حدود حق سلطان اسلام و منصوب از جانب خداوند متعال است و ایشان عبارتند از ائمۀ هدی(ع) یا کسی که برای این کار از جانب ایشان نصب شده است و ائمه(ع) حق این کار را به فقهای شیعه واگذاردهاند تا در صورت امکان حد را اجرا کنند. (مروارید، ۱۴۱۰: ۱۴)
پاسخ فقهای این دوران به مسائل مربوط به خمس و سهم امام نحوۀ نگرش آنان را به غیبت امام زمان(عج) و اینکه در زمان غیبت تا چه حدی برای فقها به عنوان جانشینان امام در میان شیعیان اختیار و مسئولیت قائل بودند نشان میدهد.
برای نمونه در آغاز غیبت کبری فقهایی چون محمد بن حسن بن احمد بن ولید که انتظار ظهور دوبارۀ امام را با شمشیر در آیندۀ نزدیکی میکشیدند از وصول خمس به تصور اینکه از قبول آن منع شدهاند امتناع میورزیدند، اما از زمان شیخ مفید به بعد فقها خود را به قبول سهم سادات و توزیع آن در میان نیازمندان سادات مجاز دانستند. (حسین، ۱۳۷۷: ۲۲۸)
برای نمونه، وجوب پرداخت زکات از سویی و نیز دریافت مالیات از سوی حکومت عباسی که دو وظیفۀ اعتقادی و عملی در واقعیت زندگی آن روزگار بوده که در جامعۀ سنّی یا ریاست عالیۀ خلیفه حل میشد، فقهای شیعه را به تکاپو انداخت. شیخ مفید برای حلّ این مشکل در جامعۀ شیعی که سبب فشار مضاعف معیشتی بر آنان میشد شرط واجب شدن زکات بر غلات را به حدّ نصاب رسیدن آن بعد از پایان عملیات کشاورزی، برداشتن خرجی یا خوراک خود و خراج سلطان میداند. (مفید، ۱۴۱۰: ۲۳۹) از نظرگاه شیخ مفید خراج مربوط به سلطان و زکات یک واجب دینی است.
اگر چه برداشت فقهای این دوران از جانشینی ائمه(ع) به موارد مشخص و محدودی خلاصه میگردد، در دهههای نخستین غیبت کبری به تدریج اقتدار کافی به دست آوردند تا به نمایندگی غیرمستقیم (نیابت عام) امام عمل کنند. آنان موقعیت جدید خود را بر مبنای احادیثی نهادند که نقش ایشان را تا زمانی بیان میدارد که امام در پردۀ غیبت بسر میبرد. اعتقاد به منجی زنده سبب شد تا نیابت فقها از امام معصوم(ع) پی ریزی شود.
نیابت در صورتی تحقق میپذیرد که «منوبٌ عنه» زنده باشد. بیگمان، این دیدگاه، بسان دیگر دیدگاههای فقهی، در درازای تاریخ فقه، راه کمال را پیموده و فقیهان هر دوره، سازوار با نیاز زمان و زمینههای سیاسی و اجتماعی هر دوره، به زوایای جدیدی توجه داشتهاند و دربارۀ آن به کندوکاو علمی پرداختهاند.
نتیجه
در این پژوهش، مسئلۀ غیبت از مهمترین ویژگیهای شیعه بررسی شد. ائمه(ع) با طرح و تبیین موضوع غیبت امام دوازدهم(عج) سالها قبل از وقوع آن به تقویت این باور پرداختند و تشکیلات فکری شیعه امامیه را به تدریج بنیان نهادند. اهتمام گستردۀ امامان معصوم(ع) از یک سو بیشترین نقش را در پررنگ نمودن خطوط فکری تشکیلات شیعی ایفا نمود و از سوی دیگر، با تعمیق باور داشت غیبت، زمینه را برای نقشآفرینی همهجانبۀ اندیشمندان شیعی مهیا ساخت.
اندیشمندان شیعه نیز با برخورداری از این میراث گرانبها ضمن تعمیق باور به غیبت، از آن در عرصههای علمی دیگر نیز بهره بردند. شکلگیری مکتب اجتهادی شیعه، گسترش اختیارات فقها، کاربرد وسیع استدلال عقلی در کلام و تأسیس قاعدۀ لطف، گسترش غیبتنگاریها و تکاپوی علمی حوزههای شیعه از جمله مهمترین اثرات باور داشت غیبت امام دوازدهم(عج) است.
منابع
۱٫ ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه: محمدرضا تجدد، تهران، اساطیر، ۱۳۸۱ش.
۲٫ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، تحقیق: حسن امین، بیروت، دارالتعارف، بیتا.
۳٫ بغدادی، عبدالقادر، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۹۷ق.
۴٫ تبریزی، حافظ حسین، روضات الجنان و خبات الجنان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۴ش.
۵٫ جواهری، محمدرضا، اجتهاد در عصر ائمه معصومین(ع)، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱ش.
۶٫ حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه: آیهاللّهی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۷ش.
۷٫ حسینزاده شانهچی، حسن، اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه در غیبت صغری، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۶ش.
۸٫ خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بیروت، دارالزهراء، ۱۴۰۳ق.
۹٫ دهخدا، علیاکبر، لغتنامۀ فارسی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
۱۰٫ صادقی، مصطفی، تحلیل تاریخی نشانههای ظهور، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۵ش.
۱۱٫ صدر، سیدمحمد باقر، انقلاب مهدی و پندارها، ترجمه: سیداحمد علمالهدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۴ش.
۱۲٫ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، کمالالدین و تمامالنعمه، تحقیق: علیاکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲ق.
۱۳٫ طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، الاحتجاج، نجف، ۱۳۸۶ق.
۱۴٫ طوسی، خواجه نصیرالدین، رساله امامت، به کوشش: محمدتقی دانشپژوه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۳۵ش.
۱۵٫ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۴ش.
۱۶٫ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، رجال، تحقیق: جواد القیومی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۵ق.
۱۷٫ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الغیبه، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۷ق.
۱۸٫ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، فهرست کتب الشیعه و اصولهم، قم، مکتبه المحقق الطباطبایی، ۱۴۲۰ق.
۱۹٫ طهرانی، آقابزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، در الاضواء، ۱۴۰۳ق.
۲۰٫ غلامعلی، مهدی، «بنمایههای غیبت امام عصر(عج) در روایات»، علوم حدیث، ش۵۳، ۱۳۸۸ش.
۲۱٫ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، «درآمدی بر غیبتنگاری»، حدیث اندیشه، ش۳، ۱۳۸۶ش.
۲۲٫ فؤاد، ابراهیم، «گذاری تاریخی بر اندیشههای سیاسی شیعه»، کاوشی نو در فقه اسلامی، ش۲۳، ۱۳۸۹ش.
۲۳٫ کاتب، احمد، تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایه الفقیه، بیروت، دارالجدید، ۱۹۹۸م.
۲۴٫ کریمی زنجانی اصل، محمد، «فقه اسلامی امامیه؛ تأملی بر نخستین دوران تدوین»، فصلنامه تحقیقات اسلامی، سال سیزدهم، ش۱ و ۲، ۱۳۷۸ش.
۲۵٫ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دارالاسوه للطباعه و النشر، ۱۴۱۸ق.
۲۶٫ گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقها، تهران، سمت، ۱۳۷۹ش.
۲۷٫ مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مقدّمهای بر فقه شیعه، ترجمه: محمدآصف فکرت، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۶۸ش.
۲۸٫ مروارید، علیاصغر، الینابیع الفقیه، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، ۱۴۱۰ق.
۲۹٫ مروزی، نعیم بن حماد (ابنحماد)، الفتن، تحقیق: احمد بن شعبان و محمد بن عیادی، بیروت، مکتبه الصفا، ۱۴۲۴ق.
۳۰٫ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش.
۳۱٫ مصری انصاری، جمالالدین محمد بن مکرم (ابنمنظور)، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، ۱۴۰۵ق.
۳۲٫ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، التذکره باصول الفقه، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
۳۳٫ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، ـالمقنعه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۰ق.
۳۴٫ موحدیان، عطار، علی، جوهره مهدویت؛ گونهشناسی اندیشه منجی در ادیان، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۸ش.
۳۵٫ موسوی، علی بن حسین (سیدمرتضی)، الذریعه الی اصول الشیعه، تحقیق: ابوالقاسم گرجی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۳ش.
۳۶٫ نجاشی، احمد بن علی، الرجال، تحقیق: سیدموسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۶ق.
۳۷٫ نعمانی، ابن ابی زینب، الغیبه، ترجمه: محمد جواد غفاری، تهران، نشر صدوق، ۱۳۷۶ش.
۳۸٫ نوبختی، حسین بن موسی، فرق الشیعه، ترجمه: محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸ش.
امیرمحسن عرفان
منبع: فصلنامه مشرق موعود شماره ۱۷
پایان متن/
بخش دوم و پایانی
۳٫ کاربرد استدلالات عقلی در علم کلام
گمان نگارنده این نیست که باور داشت غیبت امام عصر(عج) سبب تحول ماهیت این علم شده و علم کلام جدیدی با موضوع و غایت دیگری پدیدی آورده است، بلکه باید بر این عقیده پا فشرد که غیبت حضرت ولیعصر(عج) و باور داشت وجود امام زنده سبب تحول و پویایی این علم نزد متکلمان شیعی شده است؛ زیرا که بزرگترین رسالت علمای شیعه در این روزگار دفاع از امام زندهای بود که در پس پرده غیبت است. لذا متکلمان شیعی با شناخت عمیق این مسئله با بهرهگیری از روشهای مناسب کلامی درصدد حلّ شبهات مخالفان برآمدند.
استدلالات کلامی برای اولین بار در توجیه غیبت امام زمان(عج) در مقیاس گستردهای به کار برده شد. اندیشمندان شیعه با استفاده از روایاتی که بیان میکند «زمین هرگز از حجت خالی نخواهد بود» (کلینی، ۴۱۸: ج۱، ۱۸۹)و همچنین «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد همچون دوران جاهلیت مرده» (صدوق، ۱۴۲۲: ۴۰۹) در صدد توجیه غیبت آن امام پرداختند.
بیان عقاید صحیح، با توجه به ظهور اندیشههای منحرف و التقاطی، از مهمترین مسائلی بود که در غیبتنگاریها بدان اهتمام داشتند. در این نگاشتهها ضمن تبیین اصول دین و عقاید صحیح به نقد و ابطال اقوال و اندیشههای مخالفان نیز پرداخته شد. به عبارتی نخستین مرزبندیهای اعتقادی میان امامیه و دیگر فرق در این کتابها انجام شده است.
چنانکه شیخ صدوق با بیان مناظرات خود و رد شبهات مربوط به امام عصر(عج) دیدگاههای دیگر فرق شیعی پیرامون امامت و مهدویت را رد میکند. شیخ طوسی نیز در الغیبه بیش از آنکه به جمع روایات پرداخته باشد به احتجاج در برابر فرقههای منحرف پرداخته است. وی در فصل اول کتابش ضمن نقل دلایل وجوب عصمت امام، حکمت و علل غیبت، اقامۀ دلیل بر امامت حضرت مهدی(عج) فساد فرقههایی چون کیسانیه، ناووسیه، واقفیه، فطحیه و محمدیه را بیان میکند.
انتقاد علمای معتزلی و زیدی به طولانی شدن غیبت امام دوازدهم(عج)، سبب شد که علمای امامیه به روشهای کلامی و استدلال عقلی در دفاع از وجود امام غایب ناگزیر شوند. این امر بیشتر تحت تأثیر برخورد اندیشههای مختلف دینی امامیه با نحلهها و فرقههای دیگر بود و طبیعی است که در بحث با پیروان سایر فرق شیعی و مذاهب اسلامی، ادلۀ نقلی کارآیی نداشته باشد و دانشمندان شیعه ناگزیر آن دست از ادلۀ عقلی را ارائه میکردند که پذیرفتۀ دو گروه بود. بدین ترتیب، گذار آنها را از برخورد کلامی ممکن ساخت.
شیخ مفید، چگونگی فرایند این گذار را در آثار خویش پیشروی ما نهاده است. وی از مجموع دویست تألیف، ۱۸۰ کتاب و رساله را به علم «کلام» اختصاص داده است. وی با وصف فقیه یا اصولی شناخته نشده است، بلکه بیشتر متکلّم خوانده میشود. ابن ندیم پیرامون وی مینویسد: در زمانۀ ما، ریاست متکلمان شیعی را مفید داراست که در صناعت کلام در نزد یارانش استاد است... . (ابنندیم، ۱۳۸۱: ۳۳۲)
در تبیین اثر پذیری علم کلام از باور داشت غیبت، بایستی گفت که بنیان «قاعدۀ لطف» برگرفته از باور داشت غیبت است. در توضیح این مطلب بایستی گفت که بسیاری از علمای شیعه در قرن سوم و چهارم با شیوهای محدثانه متکی بر اخبار و آثار به نگارشهایی پیرامون غیبت دست یازیدند.
در این شیوه نصوص رسیده در باب اثبات غیبت و دیگر موضوعات آموزۀ مهدویت نقل میشد که متواتر و طرق روایتشان همه از طریق خاصه و هم عامه روایت شده بود. رویکرد نصگرایی نیز در علم کلام، حاکم بود. (مدرسی طباطبایی، ۱۳۷۴: ۱۷۳) نصگرایان در مسائل به استفاده از عقل توجهی چندان نداشتند و به کاربرد آن خیلی معتقد نبودند، اما از اواخر قرن چهارم نزدیک ۱۴۰ سال از غیبت امام دوازدهم سپری شد این عمر از میانگین عمرها در آن روزگار بیشتر بود.
بدین ترتیب، غیبت چیزی بیش از یک مسئلۀ فکری به حساب میآمد تا یک مشکل طبیعی ملموس. این امر شیخ مفید را برای گشودن راه استدلال و برهان و کاربرد عقل در دانش کلام کشاند، چون دیگر نگارشهای حدیثی و روایی جوابگوی شبهات نبود. روش عقلی شیخ مفید بعدها با پیگیری اندیشمندانی چون سیدمرتضی، ابوصلاح حلبی، کراجکی، شیخ طوسی پیگیری شد. (جبرییلی، ۱۳۸۴: ۱۰۳)
روش عقلگرایی شیخ مفید در کلام که برای پاسخگویی شبهات منکران امامت و غیبت امام دوازدهم در پیش گرفته بود سبب تأسیس «قاعدۀ لطف» شد. این قاعده بعدها به کوشش علمای شیعه و در زمان خواجه نصیرالدین طوسی به اوج خود رسید که «وجوده لطف و تصرّفه لطف آخر و عدمه منّا». (طوسی، ۱۳۳۵: ۲۱)
طبق این دیدگاه تعیین و نصب امام نه بر مردم، بلکه بر خداوند متعال واجب است. پس امامت امری نیست که به رأی و نظر مسلمانان وانهاده شود، بلکه منحصراً به عهدۀ خداوند متعال و رسول اوست. بر اساس قاعدۀ لطف بر خداوند متعال واجب است که از راه لطف و رحمت بر بندگان خود، پیامبران و اگر نه امامانی را در میان بندگان گسیل دارد تا راه و رسم صلاح و سعادت و معاد و معاش را به آنان بیاموزد.
قاعدۀ لطف در درون خود نتایج نظری _ اعتقادی سهگانهای را برای تفکر سیاسی شیعه فراهم کرده است: نخست آنکه بنیاد نظری لازم برای تحلیل مسئله «غیبت» در اندیشۀ شیعه را استوار کرده است، دوم آنکه شرایط امکان طرح نظریاتی چون عصمت، علم، فضل و کمال ظاهری و باطنی امام را تدارک کرده است و سوم آنکه زمینۀ نظری لازم برای اندیشۀ وجوب و وجود نص بر امامت شیعه از طرف خدای متعال و رسول اکرم(ص) را آماده کرده است.
اما بیشترین اثرگذاری قاعدۀ لطف در تبیین حجیت اجماع نزد اصولیان شیعه بود. سیدمرتضی (م۴۳۶ق) از نخستین اصولیانی است که در تثبیت و تبیین جایگاه اجماع در اصول امامیه نقش بسزایی داشت. هرچند شیخ مفید برای نخستین بار بر اساس مذهب شیعه از اجماع سخن گفت، (مفید، ۱۴۱۴: ۴۵) نخست سیدمرتضی توانست با مدد از قاعدۀ لطف حجیت اجماع را موجه نماید و آن را در زمرۀ دیگر ادلۀ فقه گنجاند. (موسوی، ۱۳۶۳: ج۲، ۱۳۰)
از نظر سیدمرتضی حجیت اجماع به دلیل مشتمل بودن آن بر قول معصوم است و برای حجیت آن در هر عصری به دلیل عقلی تمسک میکند که بر اساس آن لازم است در هر زمانی امام معصومی وجود داشته باشد؛ زیرا وجود امام در تکلیف عقلی، لطف است. (همو)
سیدمرتضی معتقد است چون بنیان اجماع نزد امامیه بر قاعدۀ لطف نهاده شده است بحث اجماع از دیدگاه شیعه دارای سه امتیاز و برتری نسبت به اهل سنت است: اول آنکه طبق نظریۀ شیعه مبنی بر ضرورت وجود معصوم در هر زمانی، حجیت اجماع در هر عصری، امری منطقی تلقی میشود. (همو: ۱۵۷) در صورتیکه بر اساس نظریۀ اهل سنت که معتقدند اتفاق جمیع مؤمنان بر خطا نمیرود، حجیت اجماع در هر عصری دچار مشکل خواهد بود؛ زیرا اجتماع مؤمنان در هر عصری، اتفاق همۀ مؤمنان در طول تاریخ نیست. (همو: ۱۳۵)
دوم آنکه بر اساس نظریۀ شیعه اجماع قلمرو وسیعتری دارد؛ زیرا شیعه علاوه بر احکام شرعی، در برخی امور اعتقادی نیز میتوانند بر اجماع تکیه کنند، در صورتی که بر اساس نظریۀ اهل سنت، قلمرو آن به احکام شرعی محدود میشود. (همو:۱۵۰ و ۱۵۱)
سومین امتیاز اجماع شیعه به تعداد اجماعکنندگان برمیگردد که کم بودن یا زیاد بودن اجماعکنندگان به علت محوریت قول معصوم در اقوال آنان مطرح نیست، اما از نظر اهل سنت این مسئله، اختلافی است. برخی، اجماع جمیع امت و عدهای، اجماع مؤمنان و در نهایت عدۀ دیگری، اجماع فقها را معتبر میدانند. (همو: ۱۵۴)
۴٫ شکلگیری مکتب اجتهادی شیعه
آنچه در کتابهای فقهی در روزگار حضور امامان معصوم(ع) دیده میشد، تنها ترتیب احادیث بر اساس کتابها و بابهای فقهی بود، بدون آنکه تعدیل یا تأویلی در متون روایی صورت گرفته باشد. نخستین فقیهان شیعه، چون روایت و نگهداری حدیث را وظیفه اصلی فقیه میدانستند، ترجیح میدادند با عنوان راویان حدیث خوانده شوند.
این اصطلاح به روشنی نشان میدهد که هدف و سازوکار علمی عالمان شیعه، استوار کردن اعتقاد به بسندگی نصّ دینی بوده است؛ همان که برای هر باورمندی، عمل را به سبب استناد به قول معصوم واجب میکند. فقیه، در این میان، تنها یک راوی حدیث است و تکلیفآور، مفاد حدیث است، نه قول و نظریۀ فقیه (فؤاد ابراهیم، ۱۳۷۹: ۲۳۶) کتب فقهای بزرگی چون علی بن ابراهیم قمی، حسین بن سعید اهوازی، محمد بن حسن بن احمد بن ولید قمی، حسن بن محبوب، احمد بن ابینصر بزنطی، فضل بن شاذان نیشابوری، یونس بن عبدالرحمان و غیر ایشان در عصر حضور از الفاظ حدیث فراتر نمی رفت و در هر باب احادیث مورد نظر را ذکر میکردند. (گرجی، ۱۳۷۹: ۱۲۵)
اما دگرگونیهای سیاسی جامعۀ شیعه بعد از غیبت امام معصوم(ع) و عدم حضورش در جامعه و پدیدار شدن مسائل نوپدید علمی و فقهی، نگرۀ فقهی تازهای را برای شیعه به ارمغان آورد. این نگرۀ نو، بر درک واقعیتهای زمانه، استوار بود و در سالهای بعد، خود را از نگرۀ نقل خبر جدا کرد. قرن سوم و چهارم مرحلۀ گذار از فقه منصوص به مکتب اجتهادی است؛ زیراکه با آغاز غیبت کبری، فقها به امعان نظر بیشتری در آیات و روایات پرداختند و ضمن بررسی شیوههای مختلف دستیابی به احکام شرعی برای پاسخگویی به مسائل جدید، روشهای جدیدی را برای استنباط احکام به دست آوردند و پارهای از اصول و قواعد فقه را نیز کشف نمودند.
در این دوران فقها با ایجاد پارهای تغییرات، علاوه بر مصادر چهارگانه تشریع احکام، علم اصول فقه را بنیان نهادند. در این زمان، شیوۀ استدلال عقلی در مقابل روشی اخباری خودنمایی کرد. اشتراک رویکرد جدید فقهای روزگار آغازین غیبت کبری گرایش به مباحث استدلال عقلی در فقه است. (مدرّسی طباطبایی، ۱۳۸۶: ۴۰)
حسن بن علی بن ابی عقیل حذّاء پایهگذار این روش بود. وی فتاوای فقهی خویش را در کتاب المتمسک بحبل آل الرسول گردآورد و آن را به شیوۀ جدید فقهی نوشت. ابن جنید اسکافی (م۳۸۱ق) این شیوۀ جدید در فقه را بعد از ابن ابی عقیل در آغاز غیبت کبری دنبال کرد. این دو فقیه در میان فقیهان شیعه به «قدیمین» شهرت دارند. (گرجی، ۱۳۷۹: ۱۲۶)
این دو اولین کسانی بودند که فقه امامیه را تهذیب نمودند و مباحث اصول را از فروع جدا کردند و روش خود را بر اصول اساسی فقه بنا نهادند. (تبریزی، ۱۳۴۴: ج۲، ۲۵۹) ابن جنید کتابهای اصولی متعدّدی چون کشف التمویه و الالباس علی اغمار الشیعه فی امر القیاس، اظهار ما ستره اهل العناد من الروایه عن ائمه العتره فی امر الاجتهاد (نجاشی، ۱۴۱۶: ۳۸۷)، استخراج المراد من مختلف الخطاب، الفسخ علی من أجاز النسخ و الافهام لأصول الاحکام (تهرانی، ۱۴۰۳: ج۲، ۲۲) را نگاشته است.
در این روزگار فقهایی چون ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (م۳۸۱ق) با تألیف کتاب الناسخ و المنسوخ (نجاشی، ۱۴۱۶: ۳۹۲)، احمد بن فارس بن زکریا (م۳۹۵ق) با نگارش کتاب رساله فی اصول الفقه (آقابزرگ تهرانی، ۱۴۰۳: ج۱۱: ۸۸)، احمد بن علی بن عباس بن نوح سیرافی (م حدود۴۲۰ق) با نگارش کتاب القاضی بین الحدیثین المختلفین (نجاشی، ۱۴۱۶: ۸۶)، احمد بن عبدالواحد بن احمد بزّاز (م۴۲۳ق) با تألیف کتاب الحدیثین المختلفین (همان: ۸۷) سعی در به کار بستن معیارهای فقهی داشتند تا بر اساس آنها و رعایت اصول و ضوابط، احکامی را از کتاب و سنّت استنباط کنند.
پس از ابن جنید و ابن ابی عقیل، شیخ مفید (م۴۱۳ق) اجتهاد شیعه را سازمان داد و در زمینۀ اصول فقه، کتاب التذکره باصول الفقه را تألیف کرد که خوشبختانه امروزه این کتاب در دسترس است. وی در این اثر به خوبی از کتاب، سنت، عقل و اجماع سخن به میان آورده و مباحث الفاظ را به شیوۀ بدیعی بر اساس قرآن تنظیم کرده است.
(مفید، ۱۴۱۴: ۲۹) او در این کتاب، خبر مرسل مورد اتّفاق و همچنین استصحاب را حجت دانسته و تخصیص عام را با خبر واحد جایز ندانسته است. (همو) از دیگر آثار اصولی شیخ مفید میتوان کتابهای الرساله الی اهل التقلید، الإجتهاد و الرأی، مسئله فی الاجماع، المقالات و کتاب اصول الفقه را نام برد. (امین، بیتا: ج۹، ۴۲۰)چون ژرف بنگریم غیبت صغری محل گذار فقیهان امامیه از راویان و محدثان محض به مجتهدان است.
ارتباط دائمی شیعه با رهبر دینی (امام، نایب امام) که در نظریۀ امامت و نیابت مطرح شده سبب گردید تا فقها حیات مجتهد و زنده بودن او را شرط تقلید دیگران از او بدانند؛ زیرا که رویدادها یکی پس از دیگری در بستر زمان به وجود میآیند و تطبیق دستورات کلی اسلام بر موضوعات و استنباط احکام پدیدههای نو، فلسفۀ وجودی اجتهاد مطلق و سیستم پویای فقه را تشکیل میدهد و تنها راه استنباط حکم پدیدهها، درگیر شدن اجتهاد کننده (مجتهد یا مرجع) با پدیدههای نو است. بدون تردید زنده بودن مجتهد شرط لازم استمرار این جریان و بسامانی آن است.
۵٫ گسترش اختیارات فقیه
غیبت کبری در تبیین جایگاه فقهای امامیه نیز مؤثر واقع شد؛ چه با خلأ به وجود آمده در رهبری جامعه امامیه، پس از درگذشت سفیر چهارم، فقهای امامیه به گسترش دامنۀ فعالیتهای خود همت گماشتند. دلیل اصلی این امر را در نیاز جامعۀ امامیه به رهبری دینی برای حل و فصل مسائل مذهبی و جلوگیری از انشعاب و دستهبندی باید جست.
غیبت کبری این امکان را به فقهای امامیه داد که حوزۀ اختیارات خود را گسترش دهند. شیعیان خود را نیازمند فقهایی میدیدند که فراتر از صدور فتوا، شیعیان را از گزند انشعاب و دستهبندیها مصون دارند. آنان جز فقها، کس دیگری را برای صلاحیت این کار تشخیص ندادند. (حسین ، ۱۳۷۷: ۲۲۷)
عموم شیعیان از اواخر قرن چهارم سخنان فقها را همچون بیانات خود امام دوازدهم(عج) میپذیرفتند ولی حوزۀ مسئولیت آنان را به اندازۀ وظیفۀ حضرتش نمیدانستند. (همو: ۲۲۸) تلاشهای فقهای شیعه در نخستین روزهای دوران غیبت کبری به آنان امکان داد تا در عمل به عنوان نمایندگان غیرمستقیم (ولایت عام) امام دوازدهم(عج) از اقتدار کافی برخوردار باشند. آنها در بیان این موقعیت به احادیثی استناد کردند که بر ویژگیها و اختیارات ایشان تا پایان غیبت امام(عج) دلالت داشت. (طبرسی، ۱۳۸۶: ج۲، ۲۶۰)
این احادیث حق نیابت عام امام را بدانها میبخشید، البته به شرط برخورداری از دو ویژگی فقاهت در استنباط احکام شرعی و برخورداری از ملکۀ عدالت. یکی از بزرگترین کارکردهای گسترش اختیارات فقیه، حفظ وحدت جامعۀ امامیه در آغازین روزهای غیبت کبری بود. با مراجعه به منابع قدیمی شیعه از جمله سعد بن عبدالله اشعری قمی (م۲۲۹ق) و حسن بن موسی نوبختی (م حدود۳۱۰ق) برمیآید که چگونه شیعیان در پی شهادت هر امامی به فرقههای چندی منشعب میشدند.
در چنین فضایی و با توجّه به تجربیات تاریخی این چنینی بود که فقهای امامیه، با اتّحاد سیاسی _ مذهبی خود در دوران غیبت کبری، موجبات وحدت امامیه را بر محور اعتقاد به امامت امام غایب(عج) فراهم آوردند و از این راه، ضمن افزودن بر پیروان خود، از انشعاب امامیه به فرقههای مختلف جلوگیری کردند. در واقع، اصل تجدید پیوستۀ اجتهاد در دوران غیبت کبری موجب شد که امامیه در پی درگذشت هر یک از فقهای خود، به فقیه دیگری روی آوردند و این خود عامل مؤثّر دیگری در جلوگیری از انشعاب آنها بود. (کریمی زنجانی، ۱۳۷۸: ۲۴)
از سویی دیگر و از نگاه درون مذهبی، فقه شیعه، شیعیان را با دشواری شرعی دولت غیرمعصوم روبهرو میدید. همین موضوع، یعنی چگونگی پیوند دولت غیرمعصوم، بحث و جدلهای فراوانی را به وجود آورد و پرسشهای تازهای را بنیاد نهاد. روزگار غیبت امام معصوم(ع) سرآغاز پیوند میان فقه و سیاست از جهت اثرگذاری فقه در سیاست است.
فقیهان دورۀ نخست پس از غیبت با استفاده از سخنان معصومان که پیرامون فقیهان بازتاب یافته بود، رهبری سیاسی و اجتماعی فقیه را دریافت و سازوار با نیاز زمان، حوزۀ اختیار و آزادی در امور را برای او، در سرتاسر فقه بیان کردند.
در بررسی آراء فقهی این فقها نکات مهمی وجود دارد که بیانگر دیدگاه آنان مبنی بر واگذاری شئون حکومتی و مذهبی و وظایف امام در امور دنیوی به فقهاست. شیخ مفید در «مقنعه» مینویسد: زمانی که سلطان عادل وجود نداشته باشد، فقهای اهل حق که صاحب رأی و دارای فضایل و کمالاتند میباید آنچه را سلطان بر عهده داشته انجام دهند. (مفید، ۱۴۱۰: ۱۶۳)
اجرای حدود توسط فقها، از جمله مواردی است که شیخ مفید به گونۀ مستقیم دربارۀ آن اظهارنظر میکند. این مسئله از این جهت اهمیت دارد که بر اساس موازین شرعی، حق قضاوت و اجرای حد برای پیامبر و معصومان(ع) و منصوبان خاص ایشان است. شیخ مفید معتقد است:اجرای حدود حق سلطان اسلام و منصوب از جانب خداوند متعال است و ایشان عبارتند از ائمۀ هدی(ع) یا کسی که برای این کار از جانب ایشان نصب شده است و ائمه(ع) حق این کار را به فقهای شیعه واگذاردهاند تا در صورت امکان حد را اجرا کنند. (مروارید، ۱۴۱۰: ۱۴)
پاسخ فقهای این دوران به مسائل مربوط به خمس و سهم امام نحوۀ نگرش آنان را به غیبت امام زمان(عج) و اینکه در زمان غیبت تا چه حدی برای فقها به عنوان جانشینان امام در میان شیعیان اختیار و مسئولیت قائل بودند نشان میدهد.
برای نمونه در آغاز غیبت کبری فقهایی چون محمد بن حسن بن احمد بن ولید که انتظار ظهور دوبارۀ امام را با شمشیر در آیندۀ نزدیکی میکشیدند از وصول خمس به تصور اینکه از قبول آن منع شدهاند امتناع میورزیدند، اما از زمان شیخ مفید به بعد فقها خود را به قبول سهم سادات و توزیع آن در میان نیازمندان سادات مجاز دانستند. (حسین، ۱۳۷۷: ۲۲۸)
برای نمونه، وجوب پرداخت زکات از سویی و نیز دریافت مالیات از سوی حکومت عباسی که دو وظیفۀ اعتقادی و عملی در واقعیت زندگی آن روزگار بوده که در جامعۀ سنّی یا ریاست عالیۀ خلیفه حل میشد، فقهای شیعه را به تکاپو انداخت. شیخ مفید برای حلّ این مشکل در جامعۀ شیعی که سبب فشار مضاعف معیشتی بر آنان میشد شرط واجب شدن زکات بر غلات را به حدّ نصاب رسیدن آن بعد از پایان عملیات کشاورزی، برداشتن خرجی یا خوراک خود و خراج سلطان میداند. (مفید، ۱۴۱۰: ۲۳۹) از نظرگاه شیخ مفید خراج مربوط به سلطان و زکات یک واجب دینی است.
اگر چه برداشت فقهای این دوران از جانشینی ائمه(ع) به موارد مشخص و محدودی خلاصه میگردد، در دهههای نخستین غیبت کبری به تدریج اقتدار کافی به دست آوردند تا به نمایندگی غیرمستقیم (نیابت عام) امام عمل کنند. آنان موقعیت جدید خود را بر مبنای احادیثی نهادند که نقش ایشان را تا زمانی بیان میدارد که امام در پردۀ غیبت بسر میبرد. اعتقاد به منجی زنده سبب شد تا نیابت فقها از امام معصوم(ع) پی ریزی شود.
نیابت در صورتی تحقق میپذیرد که «منوبٌ عنه» زنده باشد. بیگمان، این دیدگاه، بسان دیگر دیدگاههای فقهی، در درازای تاریخ فقه، راه کمال را پیموده و فقیهان هر دوره، سازوار با نیاز زمان و زمینههای سیاسی و اجتماعی هر دوره، به زوایای جدیدی توجه داشتهاند و دربارۀ آن به کندوکاو علمی پرداختهاند.
نتیجه
در این پژوهش، مسئلۀ غیبت از مهمترین ویژگیهای شیعه بررسی شد. ائمه(ع) با طرح و تبیین موضوع غیبت امام دوازدهم(عج) سالها قبل از وقوع آن به تقویت این باور پرداختند و تشکیلات فکری شیعه امامیه را به تدریج بنیان نهادند. اهتمام گستردۀ امامان معصوم(ع) از یک سو بیشترین نقش را در پررنگ نمودن خطوط فکری تشکیلات شیعی ایفا نمود و از سوی دیگر، با تعمیق باور داشت غیبت، زمینه را برای نقشآفرینی همهجانبۀ اندیشمندان شیعی مهیا ساخت.
اندیشمندان شیعه نیز با برخورداری از این میراث گرانبها ضمن تعمیق باور به غیبت، از آن در عرصههای علمی دیگر نیز بهره بردند. شکلگیری مکتب اجتهادی شیعه، گسترش اختیارات فقها، کاربرد وسیع استدلال عقلی در کلام و تأسیس قاعدۀ لطف، گسترش غیبتنگاریها و تکاپوی علمی حوزههای شیعه از جمله مهمترین اثرات باور داشت غیبت امام دوازدهم(عج) است.
منابع
۱٫ ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه: محمدرضا تجدد، تهران، اساطیر، ۱۳۸۱ش.
۲٫ امین، سیدمحسن، اعیان الشیعه، تحقیق: حسن امین، بیروت، دارالتعارف، بیتا.
۳٫ بغدادی، عبدالقادر، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۹۷ق.
۴٫ تبریزی، حافظ حسین، روضات الجنان و خبات الجنان، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۴ش.
۵٫ جواهری، محمدرضا، اجتهاد در عصر ائمه معصومین(ع)، قم، بوستان کتاب، ۱۳۸۱ش.
۶٫ حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه: آیهاللّهی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۷ش.
۷٫ حسینزاده شانهچی، حسن، اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شیعه در غیبت صغری، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۶ش.
۸٫ خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بیروت، دارالزهراء، ۱۴۰۳ق.
۹٫ دهخدا، علیاکبر، لغتنامۀ فارسی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۳ش.
۱۰٫ صادقی، مصطفی، تحلیل تاریخی نشانههای ظهور، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۵ش.
۱۱٫ صدر، سیدمحمد باقر، انقلاب مهدی و پندارها، ترجمه: سیداحمد علمالهدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۴ش.
۱۲٫ صدوق، محمد بن علی بن بابویه، کمالالدین و تمامالنعمه، تحقیق: علیاکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۲۲ق.
۱۳٫ طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، الاحتجاج، نجف، ۱۳۸۶ق.
۱۴٫ طوسی، خواجه نصیرالدین، رساله امامت، به کوشش: محمدتقی دانشپژوه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۳۵ش.
۱۵٫ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۴ش.
۱۶٫ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، رجال، تحقیق: جواد القیومی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۵ق.
۱۷٫ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، الغیبه، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۷ق.
۱۸٫ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، فهرست کتب الشیعه و اصولهم، قم، مکتبه المحقق الطباطبایی، ۱۴۲۰ق.
۱۹٫ طهرانی، آقابزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، در الاضواء، ۱۴۰۳ق.
۲۰٫ غلامعلی، مهدی، «بنمایههای غیبت امام عصر(عج) در روایات»، علوم حدیث، ش۵۳، ۱۳۸۸ش.
۲۱٫ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، «درآمدی بر غیبتنگاری»، حدیث اندیشه، ش۳، ۱۳۸۶ش.
۲۲٫ فؤاد، ابراهیم، «گذاری تاریخی بر اندیشههای سیاسی شیعه»، کاوشی نو در فقه اسلامی، ش۲۳، ۱۳۸۹ش.
۲۳٫ کاتب، احمد، تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایه الفقیه، بیروت، دارالجدید، ۱۹۹۸م.
۲۴٫ کریمی زنجانی اصل، محمد، «فقه اسلامی امامیه؛ تأملی بر نخستین دوران تدوین»، فصلنامه تحقیقات اسلامی، سال سیزدهم، ش۱ و ۲، ۱۳۷۸ش.
۲۵٫ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دارالاسوه للطباعه و النشر، ۱۴۱۸ق.
۲۶٫ گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقها، تهران، سمت، ۱۳۷۹ش.
۲۷٫ مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مقدّمهای بر فقه شیعه، ترجمه: محمدآصف فکرت، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۶۸ش.
۲۸٫ مروارید، علیاصغر، الینابیع الفقیه، بیروت، مؤسسه فقه الشیعه، ۱۴۱۰ق.
۲۹٫ مروزی، نعیم بن حماد (ابنحماد)، الفتن، تحقیق: احمد بن شعبان و محمد بن عیادی، بیروت، مکتبه الصفا، ۱۴۲۴ق.
۳۰٫ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴ش.
۳۱٫ مصری انصاری، جمالالدین محمد بن مکرم (ابنمنظور)، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، ۱۴۰۵ق.
۳۲٫ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، التذکره باصول الفقه، بیروت، دارالمفید، ۱۴۱۴ق.
۳۳٫ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، ـالمقنعه، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۰ق.
۳۴٫ موحدیان، عطار، علی، جوهره مهدویت؛ گونهشناسی اندیشه منجی در ادیان، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۸۸ش.
۳۵٫ موسوی، علی بن حسین (سیدمرتضی)، الذریعه الی اصول الشیعه، تحقیق: ابوالقاسم گرجی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۶۳ش.
۳۶٫ نجاشی، احمد بن علی، الرجال، تحقیق: سیدموسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۶ق.
۳۷٫ نعمانی، ابن ابی زینب، الغیبه، ترجمه: محمد جواد غفاری، تهران، نشر صدوق، ۱۳۷۶ش.
۳۸٫ نوبختی، حسین بن موسی، فرق الشیعه، ترجمه: محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۸ش.
امیرمحسن عرفان
منبع: فصلنامه مشرق موعود شماره ۱۷
پایان متن/