خورشید من برآى كه وقت دمیدن است

دل را زبیخودى سر از خود رمیدن است
جان را هواى از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست كه سر دادهام فغان بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است دستم نمىرسد كه دل از سینه بركنم
بارى علاج شوق، گریبان دریدن است
شامم سیه تر است زگیسوى سركشت خورشید من برآى كه وقت دمیدن است سوى تو اى خلاصه گلزار زندگى
مرغ نگه در آرزوى پر كشیدن است…
جان را هواى از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست كه سر دادهام فغان بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است دستم نمىرسد كه دل از سینه بركنم
بارى علاج شوق، گریبان دریدن است
شامم سیه تر است زگیسوى سركشت خورشید من برآى كه وقت دمیدن است سوى تو اى خلاصه گلزار زندگى
مرغ نگه در آرزوى پر كشیدن است…
دل را زبیخودى سر از خود رمیدن است
جان را هواى از قفس تن پریدن است
از بیم مرگ نیست كه سر دادهام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است
دستم نمىرسد كه دل از سینه بركنم
بارى علاج شوق، گریبان دریدن است
شامم سیه تر است زگیسوى سركشت
خورشید من برآى كه وقت دمیدن است
سوى تو اى خلاصه گلزار زندگى
مرغ نگه در آرزوى پر كشیدن است
بگرفته آب و رنگ ز فیض حضور تو
هر گل در این چمن كه سزاوار دیدن است
با اهل درد شرح غم خود نمىكنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است
آن را كه لب به جام هوس گشت آشنا
روزى «امین» سزا لب حسرت گزیدن است
«مقام معظم رهبرى حضرت آیة الله خامنه اى (مدّ ظله العالى
«مقام معظم رهبرى حضرت آیة الله خامنه اى (مدّ ظله العالى