كمندِ يار
تا كمند يار مىگيرد مرا
هاله از اسرار مىگيرد
مرا رهگذار دوست مىجويم كنون جلوه دلدار مىگيرد
مرا از غمى مىگريم و با چشم تر ديده خونبار مىگيرد
مرا اى مه تابان به تابش همتى اين شبان تار مىگيرد
مرا در خيالم بر اميد و آرزو ابرى از پندار مىگيرد
مرا بر ستيغ و قله آمال دل آن گل رخسار مىگيرد
مرا اى لب شيرين شكرخندى
دگر محنت سرشار مىگيرد…
مرا رهگذار دوست مىجويم كنون جلوه دلدار مىگيرد
مرا از غمى مىگريم و با چشم تر ديده خونبار مىگيرد
مرا اى مه تابان به تابش همتى اين شبان تار مىگيرد
مرا در خيالم بر اميد و آرزو ابرى از پندار مىگيرد
مرا بر ستيغ و قله آمال دل آن گل رخسار مىگيرد
مرا اى لب شيرين شكرخندى
دگر محنت سرشار مىگيرد…
تا كمند يار مىگيرد
مرا
هاله از اسرار مىگيرد
هاله از اسرار مىگيرد
مرا
رهگذار دوست مىجويم
رهگذار دوست مىجويم
كنون
جلوه دلدار مىگيرد
جلوه دلدار مىگيرد
مرا
از غمى مىگريم و با چشم تر
ديده خونبار مىگيرد
از غمى مىگريم و با چشم تر
ديده خونبار مىگيرد
مرا
اى مه تابان به تابش همتى
اين شبان تار مىگيرد
اى مه تابان به تابش همتى
اين شبان تار مىگيرد
مرا
در خيالم بر اميد و آرزو
ابرى از پندار مىگيرد
در خيالم بر اميد و آرزو
ابرى از پندار مىگيرد
مرا
بر ستيغ و قله آمال دل
آن گل رخسار مىگيرد
بر ستيغ و قله آمال دل
آن گل رخسار مىگيرد
مرا
اى لب شيرين شكرخندى
اى لب شيرين شكرخندى
دگر
محنت سرشار مىگيرد
محنت سرشار مىگيرد
مرا
از چه گويم جان به جانان مىرسد
از چه گويم جان به جانان مىرسد
زين سخن اقرار مىگيرد
مرا
صبح و ظهر و عصر و شام زندگى
دل چو احمد خوار مىگيرد مرا
صبح و ظهر و عصر و شام زندگى
دل چو احمد خوار مىگيرد مرا