0%
سه شنبه ، ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

پرتال تخصصی تبیان مهدویت

تبیان مهدویت ، بزرگترین پایگاه اینترنتی مهدویت

واقفه

واقفه
اگرچه واقفه اسم عام براي هر گروهي است که بر خلاف جمهور در يکي از مسائل امامت در قبول رأي اکثريت توقف مي کردند ولي در مباحث مهدويّت مقصود فرقه اي از شيعه هستند که امام موسي بن جعفرعليه السلام را آخرين امام مي دانند و مي گويند: او زنده است و همو مهدي منتظر مي باشد. بنيان گذاران اين مذهب، از قبيل علي بن ابي حمزه بطائني، زياد قندي،…
اگرچه واقفه اسم عام براي هر گروهي است که بر خلاف جمهور در يکي از مسائل امامت در قبول رأي اکثريت توقف مي کردند ولي در مباحث مهدويّت مقصود فرقه اي از شيعه هستند که امام موسي بن جعفرعليه السلام را آخرين امام مي دانند و مي گويند: او زنده است و همو مهدي منتظر مي باشد. بنيان گذاران اين مذهب، از قبيل علي بن ابي حمزه بطائني، زياد قندي، عثمان بن عيسي رواسي و احمد بن ابي بشر سرّاج نمايندگان آن حضرت در کوفه، مصر، خراسان و... بودند. در دوراني که امام عليه السلام در زندان هارون بود، اموال فراواني از خمس به نزد آنان گرد آمده بود و چون امام وفات يافت، نزد خود گفتند که اگر به امامت علي بن موسي الرضاعليه السلام اعتراف کنند بايستي همه اين اموال را به آن حضرت تسليم کنند. طمع به مال دنيا، آنها را بر اين داشت که منکر امامت حضرت رضاعليه السلام شده، دست از دين خود بکشند و خود و گروهي را به الحاد و زندقه سوق دهند!!

يونس عبدالرحمن گويد: «موقعي که امام موسي بن جعفرعليه السلام وفات يافت، نزد زياد بن مروان قندي، هفتاد هزار دينار و نزد علي بن ابي حمزه، سي هزار دينار بود.

آن دو سمت نمايندگي آن حضرت را داشتند، من در آن روزگار حسب وظيفه، مردم را به حضرت رضاعليه السلام دعوت کردم که حقيقت امر بر من روشن بود. آن دو به من پيغام دادند: تو از اين کار دست بردار که اگر مال بخواهي، تو را بي نياز سازيم... هم اکنون ده هزار دينار به تو خواهيم داد. من گفتم: ما از پيشوايانمان شنيده ايم که چون بدعت ظهور کند، دانشمند وظيفه دارد علم خويش را به مردم برساند و مردم را از فتنه و ابهام نجات دهد؛ وگرنه نور ايمان از او سلب گردد.

من به امامت علي بن موسي علم دارم؛ از اين جهت موظفم آن حضرت را به مردم معرفي کنم. آنان چون دانستند که من تسليم آنها نخواهم شد، سخت با من دشمن شدند».

احمدبن حماد گويد: «يکي از نمايندگان حضرت کاظم عليه السلام عثمان بن عيسي در مصر بود که اموال فراواني از امام به نزدش گرد آمده بود. حضرت رضاعليه السلام اموال را طلبيد؛ اما وي به حضرت نامه نوشت که پدرت نمرده است! حضرت در پاسخ فرمود: پدرم در گذشت و جمع بسياري از مردم بغداد شاهد مرگ او بودند و اموالش ميان ورثه تقسيم شده است. وي در پاسخ حضرت نوشت: اگر پدرت زنده باشد، تو حق مطالبه اموال او را نداري و اگر مرده باشد، او به ما نگفته: اموالش را به تو بسپاريم. اينک اموال به مصرف رسيده و کنيزان را آزاد و تزويج کرده ام!»

کشي نيز در «رجال» خود به اين واقعه تصريح کرده مي نويسد: در هنگام محبوس بودن حضرت امام موسي کاظم عليه السلام دو وکيل او در کوفه سي هزار دينار بابت سهم امام از شيعيان آن حضرت جمع آوري کردند و چون امام در زندان بود با آن پول براي خود خانه ها و چيزهاي ديگر خريدند و چون خبر مرگ امام را بشنيدند براي اين که پول ها را پس ندهند با کمال بي شرمي منکر مرگ امام موسي کاظم عليه السلام شدند و درباره او درنگ و توقف کردند از آن جهت پيروان ايشان را «واقفه» خواندند. [1] .
پاورقي
[1] ر.ک: المقالات والفرق، ص 236؛ مقالات الاسلاميين، ج 1، ص 100؛ فرهنگ فرق اسلامي، ص 455.
تاریخ و ساعت انتشار :
۲۲:۱۹:۴۸ ~~~ ۱۳۹۹/۱۱/۰۸
دسته بندی :
مهدی ،فرقه ها
با مهدی

بنر های حاشیه پست

اظهار نظر در مورد واقفه .::. پرتال تخصصی تبیان مهدویت

*
*
دانلود مستقیم