مصرع با شروع حرف ( ه )
هرچه که جست وجوکنم،دست نمی رسد به تو
پس توبیاسروچمان!سبزشو،برگذار من
* * *
هر دلی بنگرم،ازدست فراقت خون است هرسری بنگرم،ازعشق رخت مجنون است
* * *
هرشب برای آمدنت گریه می کنند سجّاده ودودیده ی شب زنده دارمن
* * *
هزارآیینه می روید،به هرجا،می نهی پارا همین قدرازتومی دانم هوایی کرده ای مارا
* * *
هزارجمعه ی بی روح بی توجان کندم بس است بینشستن،بس است،حرکت کن
* * *
همچون مسیح(ع)جان به تن مردگان دهد…
* * *
هر دلی بنگرم،ازدست فراقت خون است هرسری بنگرم،ازعشق رخت مجنون است
* * *
هرشب برای آمدنت گریه می کنند سجّاده ودودیده ی شب زنده دارمن
* * *
هزارآیینه می روید،به هرجا،می نهی پارا همین قدرازتومی دانم هوایی کرده ای مارا
* * *
هزارجمعه ی بی روح بی توجان کندم بس است بینشستن،بس است،حرکت کن
* * *
همچون مسیح(ع)جان به تن مردگان دهد…
هرچه که جست وجوکنم،دست نمی رسد به تو
پس توبیاسروچمان!سبزشو،برگذار من
پس توبیاسروچمان!سبزشو،برگذار من
* * *
هر دلی بنگرم،ازدست فراقت خون است
هرسری بنگرم،ازعشق رخت مجنون است
هرسری بنگرم،ازعشق رخت مجنون است
* * *
هرشب برای آمدنت گریه می کنند
سجّاده ودودیده ی شب زنده دارمن
سجّاده ودودیده ی شب زنده دارمن
* * *
هزارآیینه می روید،به هرجا،می نهی پارا
همین قدرازتومی دانم هوایی کرده ای مارا
همین قدرازتومی دانم هوایی کرده ای مارا
* * *
هزارجمعه ی بی روح بی توجان کندم
بس است بینشستن،بس است،حرکت کن
بس است بینشستن،بس است،حرکت کن
* * *
همچون مسیح(ع)جان به تن مردگان دهد
چون بگذرد سحرگه ، زکوی تو
چون بگذرد سحرگه ، زکوی تو
* * *
هم نفس؛هم دل من! بغض چرا،گریه چرا؟
صبرکن،هم نفس یک دله،برمی گردد
صبرکن،هم نفس یک دله،برمی گردد
* * *
همه روزوشب،در پی ات گشته ام
کجا می روی،این چنین،ای سوار؟!
کجا می روی،این چنین،ای سوار؟!
* * *
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان توراکه من هم برسم به آرزویی
چه زیان توراکه من هم برسم به آرزویی
* * *
هنوز می شود از شب گذشت وروشن شد
اگر توطالع موعود من!ظهورکنی
اگر توطالع موعود من!ظهورکنی