مصرع با شروع حرف ( ز )
زاده ی نرگس تویی،دیده چونرگس،به ره
مانده که بیند مگر،لاله ی حمرای تو
* * *
زانتظارت گشت چشمانم سفید
کو نسیمی کاورد سوی منت؟
* * *
زراه دور مردی سپید خواهد شد
یقین بدان که آن روز،نمی دهدامان،تیغ
* * *
زسایه روشن هستی ،عبور خواهی کرد
ودرسیاهی ظلمت،ظهور خواهی کرد
* * *
زشب های بلند نامرادی،چند می نالی؟
که روزت را، نویدازاختر مسعودمی آید
* * …
زاده ی نرگس تویی،دیده چونرگس،به ره
مانده که بیند مگر،لاله ی حمرای تو
* * *
زانتظارت گشت چشمانم سفید
کو نسیمی کاورد سوی منت؟
* * *
زراه دور مردی سپید خواهد شد
یقین بدان که آن روز،نمی دهدامان،تیغ
* * *
زسایه روشن هستی ،عبور خواهی کرد
ودرسیاهی ظلمت،ظهور خواهی کرد
* * *
زشب های بلند نامرادی،چند می نالی؟
که روزت را، نویدازاختر مسعودمی آید
* * *
زفرط دردجدایی ورنج تنهایی
دل رمیده،دمی رانیارمید،بیا
* * *
زگرد راه برس،باخودت بهاربیار
به باغ یاد،درآ؛باغ راگل آذین کن
* * *
زمانه درتب شب،این قدر نمی سوزد
به آفتاب،اگرفرصت ظهوردهد
* * *
زمین،آبی ترازاین آسمان ها می شود وقتی
که آن آیینه ی سبز«خداتصویر»می آید
* * *
زمین،اسیربلاشد،میان شعله رهاشد
برفت آتشم ازسر«خداکندکه بیایی»
* * *
زنند تاکه به نام تو،سکّه ی مقصود
براین خزانکده،بارایت بهار،بیا
* * *
زیبا!بهار،گوشه ای ازعطر شال توست
کی می رسی؟که پنجره غرق سوأل توست
مانده که بیند مگر،لاله ی حمرای تو
* * *
زانتظارت گشت چشمانم سفید
کو نسیمی کاورد سوی منت؟
* * *
زراه دور مردی سپید خواهد شد
یقین بدان که آن روز،نمی دهدامان،تیغ
* * *
زسایه روشن هستی ،عبور خواهی کرد
ودرسیاهی ظلمت،ظهور خواهی کرد
* * *
زشب های بلند نامرادی،چند می نالی؟
که روزت را، نویدازاختر مسعودمی آید
* * *
زفرط دردجدایی ورنج تنهایی
دل رمیده،دمی رانیارمید،بیا
* * *
زگرد راه برس،باخودت بهاربیار
به باغ یاد،درآ؛باغ راگل آذین کن
* * *
زمانه درتب شب،این قدر نمی سوزد
به آفتاب،اگرفرصت ظهوردهد
* * *
زمین،آبی ترازاین آسمان ها می شود وقتی
که آن آیینه ی سبز«خداتصویر»می آید
* * *
زمین،اسیربلاشد،میان شعله رهاشد
برفت آتشم ازسر«خداکندکه بیایی»
* * *
زنند تاکه به نام تو،سکّه ی مقصود
براین خزانکده،بارایت بهار،بیا
* * *
زیبا!بهار،گوشه ای ازعطر شال توست
کی می رسی؟که پنجره غرق سوأل توست